یک دعوتنامه دریافت کردم که در مراسم افتتاحیه راهاندازی دستگاههای اکسیژن ساز در بیمارستان مجاور شرکت کنم. این اتفاق مبارکی بود و من انتظار داشتم که به زودی مشکل کپسولهای اکسیژن در بیمارستان ما هم حل بشود. کپسولهای اکسیژن منشا مشکلات گوناگونی در بیمارستان ما بودند. هر کپسول اکسیژن در حکم یک بمب بود که امکان انفجار و اشتعال داشت. از سوی دیگر باید هر روز کپسولهای پر و خالی جابجا شده و در کامیون مخصوص حمل میشدند. مشکلات ما ابعاد دیگری هم داشت. مثلا
رساندن به موقع کپسولهای پُر به بیمارستان
جمع آوری کپسولهای خالی و انتقال آن به یک محل مشخص.
سازماندهی افرادی که باید کپسولها را جابجا میکردند.
چرخهایی که باید تعمیر میشدند، تا کپسولها با ایمنی و حداقل صدا به بخشها برسند.
تامین وسایل لازم برای اکسیژن رسانی بیماران حتی آچار فرانسه برای بستن پیچ سر کپسول بایستی همیشه کنترل میشد.
تصور اینکه اکسیژن در محلی تولید شده و با لوله کشی به بالای سر هر بیمار برسد احساسی خوب و لذت بخش بود.
در مراسم افتتاحیه و راه اندازی دستگاههای اکسیژن ساز، ریاست دانشگاه سخنرانی کوتاهی کرد.
سه نکته آن سخنرانی را یادداشت کردم. اول اینکه گفت در ممالک پیشرفته بیمارستانها را شهرداری میسازد و تجهیز میکند. سپس در اختیار پزشکان و پرستاران قرار میدهد تا به مردم خدمت کنند.
دوم اینکه گفت بارها به خاطر فضای فیزیکی، ظواهر ساختمانها، نقص تجهیزات و امکانات بیمارستانی از جمله اکسیژن برای بیمار زیر سوال رفته اند.اما به خاطر نقص درمان و مراقبت هیچوقت سوالی از او نشده است.
سوم اینکه از صدا و سیما انتقاد کرد و گفت موقع شلوغی بخشها به خصوص در موارد بحرانی و تروما جّو خبری درست میکنند. امروز که از آنها دعوت کردیم تا این موفقیت را انعکاس خبری بدهند،حضور ندارند.