همراه با سوپروایزر صبح به بخشها رفتیم. چنین بازدیدهایی با هدف بررسی اوضاع بخشها و دیدار حضوری با پرستاران بالینی و سایر ردههای کاری انجام میشد.
آن روز برای عصرکاری یک نفر پرستار نیاز داشتیم. یکی از پرستاران عصرکار اطلاع داد که به دلیل بیماری، نخواهد آمد. در بخش سوپروایزر یکی یکی از پرستاران خواست که شیفت عصر را هم بمانند. آنها قبول نکردند تا اینکه یکی از پرستاران پذیرفت و در برنامه صبح و عصر نوشته شد.
سوپروایزر از کسانی خواست عصر بمانند که امکان نداشت همکاری کنند. برای همین در فاصله گذر به بخش بعدی از ایشان پرسیدم : شما میدانید بعضیها شیفتهای موظف را به اکراه میآیند و از آنها هم میپرسید که آیا عصر کار میتوانند بیایند یا نه؟ این کار شما چه توجیهی دارد؟ این پاسخهای منفی چه فایدهای دارند؟
سوپروایزر پاسخ داد:
من میدانم چه کسانی همکاری دارند و چه کسانی همکاری نخواهند کرد.
من موظف هستم عدالت و انصاف را رعایت کنم. بنابراین به همه میگویم که عصرکاری نیاز داریم.
نمیخواهم بهانهای باشد که عدهای بگویند از ما خواسته نشد عصر کاری بمانیم وگرنه همکاری میکردیم.
از آنجایی که در ارزشیابیهای ماهانه و سالانه باید تفاوتی بین این دو گروه باشد من از همه میخواهم که همکاری داشته باشند. حال کسانی که همکاری بیشتری دارند، علی القاعده امتیاز بالاتری هم به دست خواهند آورد.جالب اینکه این عدم پذیرش برخیها به خوبی در یاد پرستاران و اینجانب میماند و باعث میشود که در ارزشیابیها عادلانهتر عمل کنیم.
ما میدانیم همه گرفتارند و کسی از شیفت اضافی استقبال نمیکند. ولی آنان که علی رغم گرفتاریهایشان همکاری میکنند باعث ارائه خدمات به بیمارانی میشوند که جز ما کسی را ندارند. متاسفانه کمبود پرستار ما را به چنین مسیرهایی کشانده است.