اگر من به فروشنده ای که بیکار توی مغازه اش نشسته است بگویم که من وارد مغازه شما می شوم و بعد از من تعداد زیادی مشتری خواهد آمد قطعا باور نخواهد کرد. شاید هم تصور کند که متوهم هستم. اما این اتفاق را بارها و مرور کرده ام. تجربه من نشان داده است، اگر فروشنده ای بیکار نشسته باشد و من به عنوان مشتری وارد شوم یک عالمه مشتری سرازیر خواهند شد.
تنها جایی که اگر من وارد شوم کسی پایش را به آنجا نخواهد گذاشت تاکسی است. اگر من تنها سوار تاکسی شوم تا رسیدن من به مقصد یک نفر هم دستش را بلند نخواهد کرد که تاکسی نگه دارد. به طور معمول وقتی که تاکسی سوار می شوم تنها مسافر هستم و تا مقصد من و راننده در ماشین خواهیم بود.
نیاز به روسری داشتم زیرا روسری هایم با مانتو تازه ام جور نبودند. در مسیرم متوجه شدم یک فروشگاه روسری هست. جای پارک من هم آماده بود و فقط با یک فرمان ماشین را نگه داشتم. وارد مغازه شدم. فروشنده یک کیسه بزرگ را وسط مغازه گذاشته بود و روسری های جدید را یکی یکی باز می کرد و سرجایشان آویزان می کرد. تنها بود . به نظر می رسید مغازه را باز کرده است تا اجناس جدید را بچیند. روز تعطیل بود و احتمالا برای همین آمده بود.
وارد شدم. دست از کار کشید و من را راهنمایی کرد. بعد گفت که تا شما انتخاب کنید من بقیه کارهایم را انجام بدهم.
من آدم خیلی سختگیری نیستم. به گمانم خیلی هم طول نکشید تا یک شال را انتخاب کنم. اما تا انتخاب کردن من پنج نفر وارد مغازه شدند و ششمین خرید را من انجام دادم. خانم ها یکی یکی می آمدند و به سرعت روسری مورد نظرشان را می خریدند و می رفتند و نفر بعدی وارد می شد.
وقتی که سر فروشنده خلوت شد و همه مشتری را راه انداخت کارت بانکی من را گرفت تا در کارت خوان قرار بدهد. به او گفتم آقا اگر من به شما گفته بودم که با آمدن من کلی مشتری به فروشگاه شما سرازیر خواهد شد باورتان نمی شد. اما دیدید که من وارد شدم در حالی که هیچ کس نبود و حالا در عرض مدتی کوتاهی شش تا فروش داشتید. او نگاهی به من کرد و گفت راست می گویید. برای همین یک تخفیف خوب برایتان در نظر میگیرم.