-امروز چه خبر به چه چیزهایی فکر کردی؟
+ به شهرزاد قصه گو فکر کردم. باور می کنی این داستان چقدر عمیق بوده و داستان هر کدام از ما در درون آن خفته است. به همین دلیل است که در طول اعصار دوام آورده است.
-بیشتر توضیح بده . یعنی چه که داستان ما در درون آن است. مگر آن را خوانده ای؟
+ من داستان را نخوانده ام. اما الهامی از آن گرفته ام. اینکه هر کسی برای خودش شهرزاد قصه گو است. زیرا هر کدام ما داستانی از خودمان به جا میگذاریم . وقتی که زنده ایم آن را فصل به فصل می سازیم. وقتی می میریم داستان ما از زبان آشنایان و فامیل گفته می شود. پس هر کدام ما نویسنده و پدیده آورنده داستان خودمان هستیم. ما شهرزاد قصه گو هستیم که با هر روزمان یک فرصت برای زندگی از پروردگارمان به ما بخشیده می شود.
-بله میتوان چنین هم نگاه کرد . هر کسی هر روزش یک داستان است که در کل داستان زندگی اش را می سازد. هر روز یک فصل از داستان کلی کتاب زندگی می تواند باشد . آیا منظورت از داستان همان چیزی است که در ظاهر دیده می شود و شامل رفتار و گفتار هر کسی است یا به جنبه های دیگری هم نظر داری؟
+یک قسمت از داستان زندگی هر کسی را می بینیم. اصل قضیه قسمتی از وجود انسان است که نادیدنی است .
-بیشتر و بهتر توضیح بده . کمی مسئله را باز کن. مثلا در مورد خودت مثالی بزن.
+داستان من اینگونه است. گاهی احساس کرده ام که طرد می شوم. از کجا می فهمم؟ از آنجا که احساس می کنم مورد بی اعتنایی کسی قرار می گیرم. فرد سعی دارد از من بگریزد. رفتار سردی دارد. آداب معمول زندگی را به جا نمی آورد.
گاهی احساس می کنم که مورد توجه و احترام نیستم. دنبال دلایل آن میگردم. می بینم که من یک پیش فرض غلط در ذهنم دارم . پیش فرض من این است که دیگران باید خودشان بفهمند که من چه توقعی دارم. تازه نه آن توقعی که ممکن است آنها در ذهن شان داشته باشند، بلکه دقیقا آنچه که من توقع دارم. بنابراین احساس می کنم که مورد احترام آنها نیستم و سر خورده شده ام.
باید هم مورد بی احترامی قرار بگیرم زیرا من عرضه قبل از تقاضا را سر لوحه رفتارم قرار داده ام. بدون اینکه فکر کنم باید به طرف مقابل این فرصت را بدهم که نیازی ایجاد شود تا من پاسخی به او بدهم.
یک اشتباه دیگرم این بود که اصلا به طرف فرصت نمی دهم که نیکی و عرضه ای که شده است را جبران کند. همینطوری بی حساب و کتاب به خدمت کردن و جانفشانی و ایثار ادامه میدهم. این رفتارهای بی حساب و کتاب طرف های رابطه را گیج می کند . او گمان می کند که من سوپرمن هستم. وقتی کسی لازم نداند که نیکی را جبران کند ، من در دام بی اعتنایی و بی توجهی افتاده ام.
-تو باید به دیگران فرصت بدهی ببینی که آیا واقعا آن ها تو را دوست دارند و میخواهند که رابطه را برقرار نگه دارند یا نه.
+این حق هر انسانی است که دیگری را دوست بدارد یا ندارد. این حس از کجا می آید؟
به نظرم از رفتارهای طرف مقابل و از حسی که در درون خود فرد شکل می گیرد. بالاخره همانگونه که رفتارها باعث می شوند کسی را که دوست داریم دیگر دوست نداشته باشیم. رفتارها می توانند کاری کنند کسی را که دوست نداشتیم از این به بعد دوست داشته باشیم. بدون اینکه عاشق بشویم.
اشتباه است که نیکی کردن یک طرفه بدون بازخورد را پیشه خود سازیم. این میتواند باعث شود که طرف مقابل نیکی را با وظیفه اشتباه بگیرد. وظیفه کاری است که انجامش میدهیم بدون اینکه پاداشی داشته باشد . ولی نیکی کردن پاداش زبانی یا رفتاری نیاز دارد.
-آیا مثالی از اینگونه پدیده ها داری؟
+بله من در رابطه با یکی از آشنایان چنین رفتار یک طرفه ای داشتم. زیرا من منفعلانه و بدون توجه به بازخوردها، یک طرفه ایثار و جانفشانی می کردم. شاید خام و نا پخته عمل کردم و شاید نادان بودم. در نهایت طرق مقابل رفتارهای مغرورانه و خودخواهانه اش را گسترش داد. در حدی که دیگر من حس می کردم دیگر کرامت انسانی ندارم. حقیر و بی ارزش شده ام . نگاه از بالا به پایین او را بیشتر درک کرده و بیشتر آزرده شدم.
من فهمیدم که همانگونه که در ریاضی می گوییم اگر... آنگاه... در روابط انسانی هم قابلیت تعمیم دارد. اگر عرضه قبل از تقاضا باشد یعنی اگر نیکوکاری مقدم بر نیاز باشد آنگاه نگاه خلق به ما شبیه نگاه به یک احمق است.
-حالابا این آدم هایی که ما بد تربیت شان کرده ایم چه باید کنیم؟
+راستش ما چاره ای نداریم غیر از اینکه با مردم بسازیم و مدارا کنیم. بالاخره هر کسی تا نفس میکشد و زنده است نقشی و تاثیری در زندگی دیگران دارد. باید با هم کنار آمد و مدارا کرد . باید روابط را نگسست و کمر همت به اصلاح آنها بست. کم کم باید روشی درست و معقول در پیش گرفت . در مورد بعضی ها که بد تربیت شده اند و رفتار فروتنانه ندارند هم، اگر موفق به اصلاح نشویم کمی فاصله گرفتن از آنها میتواند زخم های عاطفی ما را تا حدودی بهبود بدهد. من راه حلی دیگر به ذهنم نمی رسد.
-همین خوب بود . اگر اصلاح نمی شوند کمی باید فاصله گرفت و درحد معمول به رفتارهای عرفی ادامه داد.
....