امروز میخواهم از دو تا پرستار برایتان بنویسم که با هم قهر بودند. آنها در یک بخش کار میکردند. ولی در خارج از این چهارچوب سکوت بود و فاصله گرفتن و حرف نزدن.
آنها طوری رفتار میکردند که انگار همدیگر را نمیبینند. گویی یک رابطه ناسالم و عجیب شکل گرفته بود. گاهی به نظر میرسید وارد یک بازی مرموز شدهاند، که کسی از آن سر در نمیآورد. آنچه در ظاهر دیده میشد این بود که روحیه هر دوی آنها تعریفی نداشت. کدورتهایشان روز به روز گستردهتر میشد.
در این میانه آتش بیارهای معرکه استفادههای خوبی کردند. خشم و انزجار بیشتری را موجب شدند. افرادی که نقش میانجی را نداشتند و موجب این حس بودند که تو بدی، من بدم، رابطه بد است.
با این وجود مشخص بود که رشتههای عاطفی آنها گسسته نشده بود. چون قهر کردن را پنهان نکردند و این نشان میداد که تمایل به آشتی داشتند و هیچ کدام پا پیش نمیگذاشتند و منتظر یک ناجی مانده بودند. هیچکدام به دیگری نگفت میشنومت تا طلسمها بشکند.
عاقبت یک میانجی پیدا شد و آنها را به سادگی آشتی داد و این بازی به پایان رسید.
تجربه به ما نشان داد آنهایی که عمیقاً از هم متنفر هستند، اصلاً نشان نمیدهند که قهرند. زیرا خیال آشتی ندارند. قلب هایشان با هم قهر است. حفظ ظاهر میکنند و بالطبع کسی برای آشتی دادن آنها میانجگری نمیکند.