در محل کارم مشغول انجام امورات اداری بودم. خانمی جوان و خوش سیما جلوی میز من ایستاد و کیف سنگینی در دستش بود. گفت که کتاب می فروشد. من قصد خریدن کتاب نداشتم اما نگاهی به کتاب ها انداختم و به صورت شانسی یک کتاب به نام سه شنبه ها با موری خریدم. آن را در کشوی میزم قرار دادم و شاید نزدیک به یک سال همان جا ماند.
نمی دانم چرا یک روز آن را برداشتم و شروع به خواندنش کردم. به نظرم مفاهیم مهم و ارزشمندی در خلال آن بیان شده است و به یک بار خواندنش می ارزد.