در زندگی هر کسی روزهایی است که از یاد نمی رود. نمی دانم دقیقا دلیلش چیست ولی روزهای خاصی از زندگی مان را به خاطر سپرده ایم. یکی از روزهایی که من فراموش نکرده ام را، برایتان نقل می کنم.
برای کاری اداری به یکی از واحد های دیگر رفتم در مسیرم با یکی از دوستان قدیمی روبرو شدم. او گفت که فردا مراسم جشنواره شهید مطهری است حتما تشریف بیاورید.
سالها بود که من اطلاع رسانی و تبلیغ آن جشنواره را شنیده و دیده بودم اما هیچوقت شرکت نکرده بودم. زیرا بیشتر مربوط به امورات پژوهشی اساتید و دانشجویان بود و ربط مستقیمی با پرستاری نداشت.
دعوت دوستم را نتوانستم رد کنم. به ایشان گفتم که فردا فقط به خاطر شما خواهم آمد.
روز بعد مرخصی ساعتی گرفتم و کارهایم را به یکی از همکاران سپردم و برای شرکت در جشنواره راهی شدم. کمی دیر شده بود. وقتی که رسیدم برنامه شروع شده بود. چند سخنرانی و بعد اعطا جوایز قسمت هایی بود که شاهد بودم.
از دانشکده دندانپزشکی جایی آن زمان در آن کار می کردم، چند پژوهش برتر معرفی شد و استاد ها جایزه های خود را گرفتند. نوبت به دانشکده بهداشت که رسید اوضاع به کل دگرگون شد. اولین جایزه که اعلام شد نصف سالن از جایشان بلند شدند و جانانه تشویق کردند. تازه در آن لحظه بود که من متوجه شدم نصف سالن را دانشجویان و اساتید دانشکده بهداشت پر کرده بودند. علاوه بر تعداد و کیفیت تشویق ها، تعداد جوایز آن دانشکده با سایر واحد ها غیر قابل مقایسه بود. اعضای آن دانشکده با شور و حرارت مقاله های برتر را تشویق می کردند. پزشک مسئول دانشکده بهداشت در پاسخ به شور و شوق دانشجویان پشت تریبون قرار گرفت و توضیحاتی در مورد دانشکده داد. او گفت که همه دانشجویان این دانشکده نخبه و نابغه هستند و علاوه بر آن فردی به نام دکتر... در مجموعه مدیریتی و آموزشی دانشکده وجود دارد که از نعمت های الهی برای دانشجویان است. یکی از هدایا را غیاباً به دکتر ... تقدیم کردند. سالن یک صدا و یک پارچه تشویق بود.
من آموختم علی رغم اینکه می گویند سیستم بیمار است و کارایی ندارد، ولی هنوز هم استاد هایی هستند که از جان و دل کار می کنند. انسان هایی که کوشا، تاثیرگذار،منحصربفرد و متفاوت از جمع بوده و از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند.