یک زمانی من احساس سرمای شدیدی داشتم. فکر میکردم هوا سرد است. اما طرز لباس پوشیدن و سخنان دیگران در مورد دمای هوا حاکی از آن بود که من مشکل دارم.
پوشیدن لباس زیاد تاثیری در احساس سرما نداشت. گویی من از درون یخ میزدم.
در بعضی منابع خوانده بودم که این احساس با کم کاری تیروئید مرتبط است.
از یک متخصص داخلی وقت گرفتم روزی که به مطب خانم دکتر میرفتم انتظار داشتم که به اتاق انتظار معمولی وارد شوم ولی پذیرش بیماران در یک محیط شبیه اتاق پذیرایی یک خانه مجلل انجام میشد.
با مبلهای راحت و خوش رنگ میزی که با انواع اشیا زینتی آراسته شده بود و دیوارهای شبیه فیلمهای سینمایی مواجه شدم.
تابلوهایی کشیده شده با رنگ روغن و مناظر بدیع طبیعی جلب توجه میکرد.
حال تصور کنید داخل مطب این خانم دکتر چه بود با توجه به اینکه زمستان بود و نزدیک سال نو مسیحی در داخل مطب علاوه بر همه تزیینات و تابلوهای زیبا و مجسمههای بسیار نفیس یک کاج آراسته با تشریفات خاص خودش قرار داده شده بود. تعداد زیادی گوی رنگین ستاره و نوارهای براق روی کاج پراکنده بود.
من مات و مبهوت بودم. وقتی چشمم به خانم دکتر افتاد، بیشتر تعجب کردم. زیرا زنی بسیار خوش سیما، قد بلند، لاغر و کشیده و با چشمان پر از شور زندگی را پشت میز طبابت دیدم.
او به حرفهای من گوش داد آزمایشات و نسخه مربوطه را نوشت و قرار شد یک بار دیگر برای ادامه درمان مراجعه کنم.
متاسفانه چندی نگذشت که با خبر مرگ او مواجه شدم. او در اثر یک بیماری در حالی که در اوج زندگی و افتخاراتش بود، پر کشید و به دیار باقی رفت.