Against the grain | خاکستر
Against the grain | خاکستر
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

بندباز

ژان ژنه در سال ۱۹۵۵ با عبدالله بنتاگا، بندبازِ الجزایری، آشنا شد، معشوق او به مدت چند سال. این آغازی دوباره برای ژنه پس از مدتی بی‌ثمر در کارش بود: آغاز سفرهایش با بنتاگا و تمرکز بر کار او، و همینطور سفرهایی به اقصی نقاط اروپا برای مطالعه‌ی نقاشی‌های رامبراند.

عبدالله بنتاگا
عبدالله بنتاگا


نقاشی‌های رامبراند تجلیِ تنانه‌ی انحلال و تجزیه‌شدنی‌ هستند که برای ژنه همچون یک «زخم» قابل رؤیت بود- پیوندی عمیق با ماده‌ی نقاشی و بندبندِ تن‌های سوژه‌های نقاشی‌. زخم هم منشاء زیبایی است و هم در پیوند با مرگ. «هرچه تصویر به مرگ بیشتر میل کند، زخم آشکارتر است»: در تنِ فرسوده‌ی پیر، «ناخنت را که زیر پوسته‌ی زخم بزنی، چرک‌ها می‌بینی که از آن تغذیه می‌کند. تمام بدن در خدمت پوسته است»، در خدمت سطحِ رویی، در خدمت ماده.

عبدالله بنتاگا در فوریه‌ی ۱۹۶۴ بعد از اینکه ژنه او را رها کرد (بنتاگا در اجرایی در کویت از بند سقوط کرد و توانایی خود را برای بندبازی از دست داد)، در هتلی در پاریس خود را ‌کشت.

پیکر تازه بی‌جان بنتاگا، گویی، تجسمِ زنده‌‌ی نقاشی‌های رامبراند است. پیوند میان مرگ، فوران زخم از بابِ حدت آشکارگی جزئیاتِ بدن، و زیباییِ عشقی تنانه، شهوت به چیزها، به محسوسات. بنتاگا با تیغ رگ‌هایش را زد. ژنه بنتاگا را به مشق‌کردنِ این عشق تنانه تشویق می‌کرد: «باید به طناب خود عشق بورزی،... من اشیاء را خوب می‌شناسم. خباثت‌شان، بی‌رحمی‌شان و همینطور امتنان‌شان را. طناب زنده نبود- خاموش بود، بی‌جان بود- تو بودی که آمدی و به آن جان دادی».

نمی‌توان مطمئن بود آنگاه که ژنه پیکر بنتاگا را دید آیا هنوز شور زندگی را در زخم‌ها، در شکاف‌های روی مچ‌هایش، حس می‌کرد یا که چرک‌ها دیری پیکر او را به آن «فرمِ جوهریِ» تهی از ماده، که خود در نقاشی‌های رامبراند پس از مرگ همسر او، ساسکیا، می‌دید، فروکاسته بودند. پیکرهای تهی از عشق، تهی از جزئیات، تهی از شخصیت، تهی از زخم.

به هر رو، شاید این واقعه انتهایی برای پروژه‌ی «مرگ» او بود. ژنه از سال ۱۹۵۷ در حین سفرهایش به اروپا، یادداشت‌هایی در باب مرگ می‌نوشت که هیچ‌گاه به سرانجام نرسید. او نیز دو سال پس از مرگ بنتاگا خود را کشت.

رامبراند، هومر، ۱۶۶۳
رامبراند، هومر، ۱۶۶۳
رامبراند، توبیت و همسرش، ۱۶۵۹
رامبراند، توبیت و همسرش، ۱۶۵۹
رامبراند، آواز ثنای شمعون.۱۶۶۹
رامبراند، آواز ثنای شمعون.۱۶۶۹


____________________

Stephen Barber. “Jean Genet”. Reaktion Books, 2004.

T.me/againstthegarin
www.Instagram.com/againstthegrain_t


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید