Against the grain | خاکستر
Against the grain | خاکستر
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

سیاست هنر: هنر معاصر و گذار به پسا-دموکراسی

نوشتهٔ هیتو اشتایل


یک روش متعارفِ مرتبط ساختنِ سیاست به هنر می‌پندارد که هنرْ مسائل سیاسی را به این یا آن طریق بازنمایی می‌کند. اما چشم‌اندازی بسیار جذاب‌تر وجود دارد: سیاستِ عرصهٔ هنر به عنوان یک مکانِ کار. صرفاً به آن‌ چیزی که انجام می‌دهد نگاه کنید-نه به آنچه که نمایش می‌دهد [...]

هنر معاصر یک گفتمان آن‌جهانی‌ و معنوی نیست که در برج‌عاج‌های دوردست آشیانه کرده باشد. برعکس، چیزی است دقیقاً در میان چگالی نئولیبرال چیزها. ما نمی‌توانیم نشئگی [و جار و جنجال] پیرامون هنر معاصر را از سیاست‌های شوک که برای شوک‌درمانیِ اقتصادهای کم‌رمق استفاده می‌شود منقطع کنیم. چنین نشئگی‌ای بُعد [اختلال] عاطفی اقتصادهای جهانی را تجسد می‌بخشد که با [اقتصاد] شرکت‌های هرمی، اعتیاد به اعتبار و بازارهای پُررونق گذشته گره خورده است. هنر معاصر نام یک برچسب تجاری بدون یک برچسب است، آماده است که تقریباً بر هر چیزی اعمال شود، یک پوست‌اندازی سریع درجهت بازارگرمی برای الزام خلاقانه‌ی نو برای موقعیت‌هایی که به آرایش [و دگردیسی] اساسی نیاز دارند، دلهرهٔ قمار است که با لذت‌های خشکِ آموزش مدراسِ شبانه‌روزی طبقهٔ بالای جامعه ترکیب شده‌ است، یک زمین بازی مُجاز برای جهانی که با مقررات‌زداییِ گیج‌کننده، سردرگرم و ویران‌ شده است. اگر پاسخْ هنر معاصر باشد، پس پرسش این است: چگونه سرمایه‌داری می‌تواند زیباتر جلوه کند؟

اما هنر معاصر نه‌تنها دربارهٔ زیبایی، بلکه همچنین دلشمغولِ کارکرد [هنر] است. کارکرد هنرْ درونِ سرمایه‌داریِ فاجعه چیست؟ هنر معاصر از خرده‌نان‌های بازتوزیعِ وسیع و عظیم ثروت، از [قشر] فقیر به ثروتمند، که با روش‌های یک مبارزه‌ی مدوام طبقاتی از بالا هدایت می‌شود ارتزاق می‌کند. این امرْ اشارتی از جوش‌وخروشی پسامفهومی را به انباشت اولیه عاریت می‌دهد. علاوه بر این، گسترهٔ آن بسیار غیرمتمرکزتر (مرکززدوده‌تر) شده‌است-بدین معنا که دیگر مراکز مهم هنری تنها در کلان‌شهرهای غربی قرار ندارند. امروزه موزه‌های ساختارشکنِ هنر معاصر سر و کله‌شان در هر خودکامگی با عزت‌نفسی پیدا می‌شود. کشوری با موارد نقض حقوق بشر؟ بیاریدش به گالریِ گِری! [...]

هنر مشخصاً از آنجاکه با تمام جنبه‌های واقعیت معاصر درهم‌تنیده شده‌ است، بر آن تأثیر می‌گذارد. این امرْ نابسامان، تعبیه‌شده، مشکل‌دار و مقاومت‌ناپذیر است. ما می‌توانیم به‌جای آنکه تلاش کنیم تا سیاستی را که همواره در جای دیگری اتفاق می‌افتد بازنمایی کنیم، سعی کنیم فضای هنر معاصر را به‌عنوان فضایی سیاسی فهم کنیم. هنر خارج از محدودهٔ سیاست قرار ندارد، بلکه سیاستْ درون تولید، توزیع و مقبولیتش خانه دارد. اگر ما این امر را لحاظ کنیم، شاید بتوانیم از سطح یک سیاستِ بازنمایی فراتر رویم و به سیاستی که در آنجا، دربرابر چشمان‌هایمان قرار دارد و مهیای درآغوش‌کشیده‌شدن است مبادرت ورزیم.


این ترجمه بخشی از مقالهٔ Politics of Art: Contemporary Art and the Transition to Post-Democracy است که در شمارهٔ ۲۱ مجله E-flux در دسامبر ۲۰۱۰ به چاپ رسیده‌ است.

هنر معاصرسیاست هنرcontemporary artpolitics of art
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید