ویرگول
ورودثبت نام
Against the grain | خاکستر
Against the grain | خاکستر
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

نگاه و نقاشی: منطق نگاه خیره

#معرفی_کتاب

نگاه و نقاشی: منطق نگاه خیره
نویسنده: نورمن برایسون
مترجم: مهدی حبیب‌زاده
نشر: حرفه نویسنده


از مقدمه‌ی مترجم:

این کتاب در دوره‌ای نوشته شده که علوم انسانی به تازگی تحولات پردامنه‌ای را پشت سر گذاشته بود، تحولاتی که ذیل عنوان کلی نظریه درج می‌شوند. در این میان تاریخ هنر نیز به عنوان یک رشتۀ دانشگاهی با سابقه‌ای نسبتاً طولانی با ضرورت بازنگری در مفروضات و مبانی خود روبه‌رو شده بود. این تحول از طریق پیوندیافتن با حوزه‌هایی از دانش و با گفتارهایی حاصل شد که پیش از آن در غنابخشیدن به رشته‌های دیگری از علوم انسانی نقش داشته‌اند؛ یکی از شاخص‌ترین آن‌ها نشانه‌شناسی است... تکیه به نشانه‌شناسی در این‌جا به صورت نوعی ماتریالیسم معرفی و عرضه می‌شود که معطوف به تلاش برای بازاندیشی در تاریخ نقاشی از طریق فهم نقاشی به منزلۀ نشانۀ مادی است، و فهم عمل نقاشی‌کردن و دیدن به منزلۀ کردارهای مادی‌ای که فرایند دلالت در نقاشی به واسطۀ آن‌ها تحقق می‌یابد. بر این اساس، نقاشی به عنوان موجودیتی مادی و دلالت‌گر فهمیده می‌شود که حاصل کار و فعالیت انسانی در یک عرصۀ اجتماعی بالفعل است و نمی‌توان آن را تماماً به اطلاعات یا به موضوع ادراک فروکاست؛ معنای نقاشی در مقام نشانه در خلال همین کار و عمل ساخته می‌شود. این چنین اصالت قائل‌شدن برای مادیتِ نقاشی، متکی به فهمِ آن در قالب پراتیک و فعالیتِ نقاشی‌کردن و دیدنِ نقاشی است و این زمینۀ مفهومی، یک بستر نظری برای نقد رویکرد طبیعی، ادراک‌گراییِ مندرج در کار گامبریچ و ساختارگرایی فرانسوی مهیا می‌سازد...

در این‌جا رجوع به نشانه‌شناسی در فهم نقاشی، با توسل به مفاهیمی همراه است که برای کسی که به درک نقاشی بر اساس مفروضات قبلی تاریخ هنر خو گرفته، کمی نامأنوس می‌نمایند. بحث برایسون در جوانب مختلفش حول نقد به نگرشی غالب در تاریخ نقاشی سامان یافته که تحت عنوان «نسخۀ ماهوی» و- با وام‌گیری از هوسرل- در پیوند با «رویکرد طبیعی» صورت‌بندی شده است. رویکرد طبیعی- که در تاریخ هنر منحصر به نقاشی نیست- ضامن فهم نقاشی به منزلۀ بازنمایی و رونوشت عینی از واقعیتی مفروض و تغییرناپذیر است. این نقش بازنمایانه در عین حال بر اساس انگاره‌ای از پیشرفت به تصور درمی‌آید که در یک مسیر تاریخی به سوی کمال خود یعنی نسخۀ ماهوی (رونوشتی تام و تمام از واقعیت) پیش می‌رود. در نتیجه، رویکرد طبیعی ارزش تاریخیِ نقاشی در مقام یک کردار اجتماعی را ملغی کرده و آن را به بازنمایی واقعیتی ثابت و ازپیش‌موجود فرومی‌کاهد. این رویکرد، نقاشی را به منزلۀ انتقال محتوای ادراک به بوم و استوار به یک «تجربۀ بصری جهان‌شمول» تعریف می‌کند. گذر از رویکرد طبیعی از طریق توجه به مادیت نشانه، در نقاشی هم سهل‌تر و هم دشوارتر است؛ سهل‌تر از آن رو که نشانه‌های نقاشانه در مقایسه با دیگر کردارهای دلالت‌گر سرشت مادیِ بارزتری دارند و به بیان برایسون «از میان همۀ کردارهای دلالت‌گر، نقاشی به عنوان مادی‌ترین‌شان کمتر از همه در برابر تمایلات ضدماتریالیستیِ نشانه‌شناسی رام و مطیع است»؛ دشوارتر از آن رو که نقاشی به خاطر سرشت تصویری‌اش و خصوصاً آن‌جا که بر مبنای تقلید و محاکات فهمیده می‌شود، بیشتر مستعد آن است که قراردادهای مندرج در فرایند دلالتش را پنهان کند...

نزد برایسون نقد تلقی نقاشی در مقام رونوشتی از طبیعت، رابطه‌ای ضروری با فهم آن به منزلۀ نشانه و ماحصل یک عملِ مادی دارد. از این جهت، نقاشی به منزلۀ کاری درهم‌تنیده با فرماسیون اجتماعی فهمیده می‌شود که نشان‌دهندۀ قسمی عاملیت از جانب نقاش است... کردار دلالت‌گر ضمن اثرپذیری‌اش از شرایط اجتماعی، در نحوۀ بیان این شرایط نقش فعال دارد. بر همین اساس رویکرد این کتاب با دو رهیافت اصلی به هنر و ادبیات از در مخالفت درمی‌آید: از یک سو رهیافت فرمالیستی که آثار هنری را در انزوا و انفکاک از جامعه و شرایط واقعیِ متبلور در هستی اجتماعی در نظر می‌گیرد و تحلیلش از معنای اثر صرفاً متکی به روابط درونی عناصر اثر است. در واقع آن قسم خودآیینی که در فرمالیسم (و در ادراک‌گرایی) نصیب نقاشی می‌شود، به بهای نادیده‌گرفتن پیوندهای آن با فرماسیون اجتماعی و بیرون‌گذاشتنش از تاریخ به دست می‌آید، نگرشی که مقوم نوعی تاریخ نقاشیِ محروم از تاریخ بوده است. از سوی دیگر رهیافت جامعه‌شناسی هنر و مارکسیسم ارتودوکس که اثر هنری را به عنوان بخشی از روبنای ایدئولوژیک، معلول و بازتاب‌دهندۀ شرایط زیربنایی دانسته و آن را از عاملیتش در فرماسیون اجتماعی محروم می‌کند. ایدۀ محوری این کتاب متضمن درنظرآوردن نقاشی به منزلۀ یک کردار یا پراتیک مادی است که نمایان‌گر نقش و حضور تاریخی انسان در عرصۀ اجتماعی باشد، و این مستلزم نوعی تغییر نگاه در تاریخ هنر است که این حوزه را از تصور نقاشی به منزلۀ ادراک یا به منزلۀ امری روبنایی به سوی فهم نقاشی به منزلۀ نشانه سوق دهد. این در حکم مدخلیت‌دادن به کار و تلاشی است که بر روی ماده انجام شده و به شکل نقاشی متبلور می‌شود. نشانه‌شناسی آن گونه که از سوی برایسون مطرح شده، پاسخی به معضلاتی است که سیطرۀ فرمالیسم و جامعه‌شناسی هنر به بار آورده است.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید