ویرگول
ورودثبت نام
ahmad.hosseinzade
ahmad.hosseinzade
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

دکتر تقی

عکس تزئینی از گوگل
عکس تزئینی از گوگل

طبق روال هر روز، مثل یه ربات، قبل از اینکه ساعت پنج و سی دقیقه صبح گوشیم زنگ بخوره، بیدار شدم، نشستم لبه ی تخت، به مدت ده ثانیه تمام الفاظ رکیک صبحگاهیم رو حواله ی خودم، زندگی و رئیسم کردم، صورتمو شستم، مثل سربازِ خشم شب خورده لباسامو میپوشم و همچون دوران اوج مایل شوماخر یا لوئیس همیلتون، با یه رانندگی دیوانه وار، یک ساعت و سی دقیقه قبل از شروع ساعت کاری خودمو مقابل سورئال ترین اداره دولتی تاریخ بشریت رسوندم. دلیل سورئال بودن اوضاع اداره رو شاید در آینده شرح دادم. همین که وارد شدم، با آقای دادرسی مواجه شدم که نشسته بود رو پله ها، مچ پاشو گرفته بود و ناله میکرد. پرسیدم چی شده؟ در حال توضیح چگونگی پیچیدن مچ پاش بود که آقا تقی و زارع، زحمتکش ترین آبدارچی های خاورمیانه وارد شدند. آقا تقی کیسه ی ظرف غداشو رها کرد و به شکلِ سوپروایزرهای اورژانس خودشو به پای آقای دادرسی رسوند و مشغول بررسی پا شد. بعد از معاینه با اعتماد به نفس و اطمینان کامل گفت چیزی نیست، در رفته، تو چشمای دادرسی نگاه کرد و گفت یه لحظه طاقت بیاری جا میندازمش. دست آقا تقی رو گرفتم بردم یه گوشه، گفتم واقعا بلدی؟ گفت آره بابا، تو دهات پای گاو و گوسفندا زیاد اینجوری میشد و همیشه من جا مینداختم و میبستمشون. گفتم اونا گاو و گوسفند بودن، اگه پاشون درست که هیچ، بدترم میشد، نهایتا سرشون رو میبریدن، گوشتشون رو میخوردن، اینو پاشو داغون کنی چی کارش میکنی؟ گفت نگران نباش، انگشت زارع هم پارسال من جا انداختم، ببین چه خوب شده. برگشتم دست زارع رو نگاه کردم، یکی از انگشت هاش به قاعده ی دور بازوش بود. برگشتم سمتش که بگم منظورت اون انگشت، که حرفم تو دهنم ناتموم موند و دیدم پای دادرسی تو دستشه و با یه حرکت سریع اونو چرخوند!

برای انتقال وضع موجود در این صحنه فقط تارانتینو، میتونه کمک کنه. انگار یه پا داشت میومد و یه پاش در حال رفتن بود، عرق تمام بدنش رو فرا گرفته بود، حتی نمیتونست داد بزنه. گوشام داشت سوت میکشید. آقای دادرسی از فشارِ درد، بی هیچ صدایی از حال رفت، آقا تقی بلند شد، چند قدم عقب اومد، ظرف غداشو برداشت و مثل میگ میگ پله ها رو درنوردید.

سه هفته بعد، صبح زود، آقای دادرسی رو در حالی که پاش تا زانو تو گچ بود و آقا تقی از اهمیت فیزیوتراپی بعد از باز کردن گچ، توضیح میداد، دیدم.

شکسته بنددکترارتوپدکارمند دولتدامار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید