ahmad.hosseinzade·۳ سال پیشدکتر تقیعکس تزئینی از گوگلطبق روال هر روز، مثل یه ربات، قبل از اینکه ساعت پنج و سی دقیقه صبح گوشیم زنگ بخوره، بیدار شدم، نشستم لبه ی تخت، به مدت ده…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشحسن توکیو - ارسلان تایچیمن له له میزدم برای ساعت نه صبح جمعه های تابستان که حسن توکیو آف بود، سر کار نمیرفت، می آمد می نشست سر کوچه، از خاطرات تلخ و شیرین ژاپن تعر…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشسر آشپز دیپلماتهروقت یه زیردریایی جنگی، ناو لیکلنی چیزی نزدیک خلیج فارس میشه، خوابام عجیب پریشون میشه. دفعه قبل که ناو هواپیمابرشون اومده بود، خواب دیدم م…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشرقصِ پاحدود ۱۲ شب بود. میدون انقلاب روبروی سینما مرکزی، داخلِ ماشین منتظر بودم. هوا گرم بود و گازِ کولر ماشینم تموم شده بود. شیشه هارو دادم پایین…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشخواب خواب خوابتو نقاشی افتضاح بودم. شب قبل از امتحان نقاشی، برگه نقاشی رو گذاشتم رو کتاب آموزش رنگ آمیزی و یه خونه که کشیدنش واسه هر بچه اول ابتدایی دشوا…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشموز اشتباهیاولین ضربه زندگیمو سی سال پیش تو همچین روزی خوردم.همون موقع که اون پرستار ایکبیری منو از شکم مادرم بیرون آورد (آخه من سزارینی بودم) و تموم…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشانصافدر محله قدیم ما انصاف و مشتری مداری حرف اول و آخر را می زد. مثلا شاید آقا بیوک جنسش درجه یک نبود اما اخلاق و برخوردش با مشتری فراتر از درجه…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشننه بزرگسلام رابرت ماریو دِ نیرو جونیور.خواستم بگم حیف شما نیس رفتی نیویورک تو غربت و شلوغی و دود و دم، تک و تنها داری گذران زندگی میکنی؟ میگم شما…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشوانِ نذریمن عاشقِ خوابیدن تو وانِ آب گرم بودم اما فقط یه حموم داشتیم که سه تا خانواده باید مشترک، البته نه همزمان ازش استفاده میکردیم و با یه تشت آب…
ahmad.hosseinzade·۴ سال پیشتیم وُرکدوران کودکی من پر بود از الگو. تقریبا برای انجامِ هر کاری یک الگو پیدا میکردم. خوب حرکات و سکناتش را برانداز و مطالعه میکردم سپس کانسپتش را…