ویرگول
ورودثبت نام
سیداحمد حسینی
سیداحمد حسینی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

آفرینشگری دانا


نشانه‌هایی در اطراف ما و البته در خود ما وجود دارند که ما را قدم‌به‌قدم به خدا می‌رسانند. از عنایت و کرم او چنان این نشانه‌ها زیادند که هیچ جمعیتی را توان شناخت تمام ایشان نیست.

الله عالی‌مقام در کتاب شریفش، هم به تفکر در خلقت فرا می‌‌خواند و هم خودش نمونه‌های بسیاری را برای انسان یادآور می‌شود. و حاصلِ تفکر در خلقت از نگاه قرآن، افزایش ایمان و یقین به خداوند است. (رج: بقره ۱۹۰،۱۹۱)

در این نوشته سعی دارم به یک اعجاز در خلقتش اشاره کنم تا بفهمیم که این خلقت تا چه اندازه پیچیده و ظریف است.

یک انسان پیش از آن‌که متولد شد و در کالبدی انسانی وارد این دنیا شود، درون بدن پدر و مادر، اندک‌اندک شکل می‌گیرد. از قسمت‌های مختلف بدنِ پدر و مادر، پروتئین‌های مختلف گرد هم جمع می‌شوند و در کارخانه‌هایی بسیار پیشرفته، سلول‌های اسپرم و تخمک را می‌سازند.

اسپرم یا منیِ مرد، سلول بسیار بسیار ریزی است، اما درون همین یک سلول، نقشه‌ای تعبیه شده که ظرافتش به اندازۀ جهانی است.
سپس برای آن‌که این اسپرم، سازوکار خاص خودش را داشته باشد، نیاز به یک تحریک است تا خارج شود.

خروجش هم باید چنان باشد که خودش را به سلول تخمکِ جنسِ ماده برساند. این‌جاست که یک جهشِ عجیب در خروج اسپرم قرار داده شده!

اسپرم به آله‌ی تناسی جنسِ ماده می‌رسد و آن‌جا شروع به حرکت می‌کند تا به تخمک می‌رسد و با آن، نطفه را می‌سازد. البته نه به این سادگی که گفتم، بلکه این مسیرها مملو از عجایب و دقائق اَستند.

نطفه که در کالبد اولیۀ خود‌، تفاله‌ای بسیار ریز و نادیدنی است، قرار است بشود انسانی بزرگ و عظیم‌الجثه و این شدن از خداوندِ علی‌کل‌شیء‌قدیر، سهلِ سهل است.

این نطفه روزبه‌روز بزر‌گ‌تر شده و آثار انسانی در او مشهودتر می‌شود. تکه‌ای گوشت است که به آنی شروع به تکان خوردن در شکم مادر می‌کند.
بشری که خود را دانشور تصور می‌کند، هنوز در نیافته که این تکه‌گوشتِ بی‌جان را چه شد که در چشم به هم زدنی، تکان خورد و زنده شد؟!

اکنون جنین در شکم مادر، منتظر تکامل است. نیازِ شدید به غذا و اکسیژن دارد، دستش هم به جایی بند.... هست یا نیست؟! قطعاً هست! خداوند برایش از غیب این‌ها را می‌رساند. خون و غذا و اکسیژن از جسم مادر و از طریق بند ناف به جنین وارد می‌شوند تا خیالش از این بابت راحت باشد!

جنین که به حد مطلوب رسید، بدن دیگر آرام نمی‌گیرد؛ با یک‌سری تحرکاتِ برنامه‌ریزی‌شده، می‌فهماند که وقت خروج نوزاد فرا رسیده است. حالا آن پدر و مادر، صاحب کودکی شیرین و زیبا هستند.

کودکی که از رسم و رسوم ایشان هیچ نمی‌داند. سخنی هم نیاموخته که نیازهایش را بیان کند. پس چه می‌شود؟!

آفریننده‌ی دانا حساب همه‌جایش را کرده است! مقداری اطلاعات ضروری در این کودک جاسازی شده تا لنگ نماند! از جمله آن‌که به محض گشنه شدن، گریه‌اش بلند می‌شود. بماند که خودش اصلاً نمی‌داند گریه چیست و برای چیست! یا لب‌هایش را جمع می‌کند و شیر را می‌مکد!

بحث از شیر شد! لازم نیست والدین به این طفل معصوم، نان و برنج و میوه بدهند! روزی‌اش را خداوند همراهِ خودِ بچه فرستاده است. شیری گرم و نافع از پستان‌های مادر برای این کودک می‌ریزد تا کسی پریشانِ "چی به این بچه بدیم" و "چطور بدیم"، نشود!

اکنون این طفل معصوم با خنده و دلبری، زندگی‌اش را می‌کند و خلقی را از ته دل می‌خنداند.

گرچه مسیر این انسانِ کوچک هم‌چنان در سایۀ شگفتی‌های خداوند خواهد گذشت، اما به همین مقدار بسنده می‌کنیم و همین قدر هم کافی است تا به قدرت و عظمت خداوند پی‌ببریم.

نشانه‌های خداوند هم زیادند و هم روشن؛ اما انسان است که دست به غرور و سرکشی می‌زند. انسانی ضعیفی که گذشته‌اش را از یاد برده است، آن وقتی که تفاله‌ای ناچیز بود و خداوند به او کرامت بخشید. اکنون ادعای بزرگ بودن می‌کند! خالقش را قبول ندارد و خود را از همه چیز، آزاد و رها می‌پندارد!


#الحاد #اسلام #مادی_گرایی #از_خلقت

پدر و مادراسلامالحادشبههخلقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید