چند وقتی بود که احساس میکردم راه رو اشتباه رفتم. ی مدت درگیر این بودم که نمیشه جبران کرد و دیگه امیدی به من نیست و دیگه فرقی نمیکنه بقیه زندگی رو چی کار کنم. ولی بعد به این نتیجه رسیدم تا کی میخوای اینجوری پیش بری ، معلوم نیست که کی میمیری ، شاید یکسال ، شاید ده سال ، شاید سی سال دیگه. پس بشینم حداقل خورد خورد بعضی از این اشتباهات رو جبران کنم تا اینکه با دیدن این قسمت از قرآن امیدم بیشتر شد: كُنْ فَيَكُون .خدای ما اگر ارده ای بکنه ، همون لحظه انجام میشه. گفتم خدایا من میشینم کم کم خودمو اصلاح میکنم ، ولی تو بعضی از این باتلاق ها سخت گیرم ، مطمئنا کم میارم ولی تو كُنْ فَيَكُون بگو تا امیدم کم نشه ، کم نیارم و تو مسیر بمونم. تا هر جا که بتونم پیش میرم ولی بدون که دیگه امیدی غیر از تو ندارم.
تصمیم گرفتم که بشینم اشتباهاتم رو جبران و خصوصیات بدم رو کمرنگتر کنم. البته نه همه رو ی جا ، هر دفعه یکی رو شروع میکنم تا کمرنگ بشه ، اگر شد میرم بعدی.
با خودم یک قرار گذاشتم که اگر شکست خوردم هیچ وقت بیخیال ماجرا نشم، نگم دیگه نمیشه ، همینی که هست. به خودم میگم خدا خودش گفته هزار بار هم خطا کردی باز برگرد ، چون نمیخواد تو از دست بری . خطا کردی ، باشه ، ولی ازش دور نشو ، دوباره برگرد.