چند روز قبل به پيشنهاد يكي از دوستانم كتاب كوري اثر ژوزه ساراماگو را خواندم. اين كتاب برنده جايزه نوبل ادبيات در سال ١٩٩٨ شده است. با توجه به اینکه پیشنهاد از طرف یکی از دوستان مدیریتی ارائه شده بود حدس زدم ارزش خواندن را داشته باشد. داستان كتاب از اين قرار است كه بر اثر يك بيماري ناشناخته همه افراد در يك كشور كور مي شوند.
فارغ از داستان کتاب و نثر بسیار جذاب و فوق العاده کتاب و تصويرسازي خيلي خوبي که به مخاطب ارائه ميكند، پس از خواندن کتاب، موارد زیر توجهم را به خود جلب کرد:
١. فضاي كتاب نه يك جاي تخيلي كه همين دنياي امروز خود ما و شهر ما هست. به بيان ديگر پس از خواندن كتاب احتمالا خواهيد فهميد كه مردم داستان ژوزه ساراماگو همين افراد جامعه خود ما هستند. داستان کتاب ممکن است در هر جایی از جهان اتفاق بیوفتد و فضای کتاب یک شهر خیالی را تصویر نمیکند.
٢. كتاب به خوبي نشان ميدهد كه چطور يك تمدن بزرگ یا یک کشور در چشم به هم زدني فرو خواهد ريخت و بنيانهاي تمدن انساني تا چه حد سست تر از آن چیزی است که ما تصور میکنیم. تمام داستان کتاب در يك بازه كوتاه كمتر از يك ماهه اتفاق ميافتد. کتاب به خوبی توانسته است این موضوع را نشان دهد که چگونه یک کشور در کمتر از یک ماه تبدیل به ویرانهای غیر قابل زیست خواهد شد.
٣. یکی از سوالات مهم که پس از خواندن کتاب با آن مواجه خواهید شد، شیوه بازطراحی یک تمدن بر اساس مقتضيات جديد زمانه در تغييرات بزرگ است. به بیان دیگر یک تمدن بر اساس فرضیات و مقتضیاتی ایجاد شده است که یکی از آنها فرضیات وجود انسان امروزی با قوایی است که خداوند به او اعطا کرده است. اگر یکی از این فرضیات مختل شود و یا تغییر کند و یا تمدن بشری به دلیلی تهدید شود، آنگاه چگونه میتوان بر ويرانه تمدن قبلي تمدن جديدي ساخت. به عنوان مثال اگر مردم توصیف شده در رمان کور میماندند، چگونه میتوانستند تمدن جدید خود را ایجاد کنند و تمدن احتمالی چه تفاوتی با تمدن فعلی داشت؟
٤. در طول داستان تنها يك نفر كور نميشود كه رازگشايي از علت آن فهم داستان را كامل ميكند
پيونشت:
١. به دليل اينكه ممكن است برخي مخاطبان بخواهند كتاب را بخوانند نميتوانم جواب سوالات را باز كنم.