مقدمه
در مورد میکرومنیجمنت (مدیریت خرد یا مدیریت ذرهبینی) نوشته های زیادی وجود داره و مباحث مختلفی هم مطرح شده. اما به نظر میرسه این مبحث همچنان یکی از مباحث چالشی برای مدیران استارتاپها و کسب و کارهای حوزه های مختلف است. چند وقت پیش با یکی از دوستان بحثی حول این موضوع داشتیم و برای همین مجبور شدم کمی تحقیق کنم. نتیجه مطالعات رو اینجا منعکس کردم که شاید به کار بقیه دوستانم هم بیاد.
یکی از سوالات مهم در مورد میکرومنیجمنت تعیین سطح مداخلات مدیر در تیم است و دقیقا مشخص نیست انجام چه کارهایی میکرومنیجمنت محسوب میشه و چه کارهایی خیر. مثلا بعضی مدیران برای متهم نشدن به میکرومنیجمنت آنقدر از تیم و اتفاقات درون آن فاصله میگیرند که عملا از اتفاقات درون تیم مطلع هم نیستند. در سوی دیگر بعضی مدیران به بهانههای مختلف در همه مسائل دخالت میکنند و خلاصه تعریف درستی از این موضوع وجود ندارد.
برای پاسخ به این سوال کمی مطالعه کردیم و به نکاتی رسیدیم که ممکن است برای سایرین هم مفید باشد.
میکرومنیجمنت چیست؟
بعضی افراد میکرومنیجمنت را به معنای نظارت و کنترل از نزدیک کارها تعریف کردهاند و نشانههایی را هم برای آن ذکر کردهاند. مثلا گفته شده اگر نشانه های زیر رو در خودتون میبینید احتمالا درگیر این موضوع هستید:
اگر چه این علایم میتونه تا حدی نشون دهنده این مشکل مدیریتی در شما باشه. اما ابهامات حول این موضوع همچنان برقرار است. مثلا برخی برخی افراد هر گونه سوال توسط مدیر و یا هر نوع جلسه برای پیگیری پیشرفت کار یا follow up را به عنوان میکرومنیجمنت تفسیر میکنند. بنابراین باید به این سوال هم پاسخ بدیم که چه چیزهایی معنی میکرومنیجمنت نمیده!
چه چیزی میکرومنیجمنت نیست؟
برای پاسخ به این سوال بهتر است وظیفه اصلی مدیران را بدانیم. وظیفه اصلی مدیر به تحرک در آوردن تیم برای دستیابی به اهداف تعیین شده است. بنابراین سختگیر بودن و انتظار خروجی عالی داشتن از تیم به هیچ عنوان به معنای میکرومنیجمنت نیست و اتفاقا وظیفه مدیر اطمینان یافتن از انجام کار به بهترین شیوه توسط تیم است.
نقل شده است که استیو جابز بعضی وقتها ذرهبینی همراهش داشته و این ذره بین رو از جیبش در میاورده و پیکسلهای UI را به دقت بررسی میکرده است و همین توجه را برای تک تک قطعات سخت افزار، لغات روی بستهبندی نیز انجام میداده است. این سطح از دقت به تمام افراد و مدیران جزییات و دقت مد نظر اپل را آموزش میداد و انتظارات از افراد را تنظیم میکرده است و اصلا به معنی میکرومنیجمنت نیست! یعنی استیو جایز با این کار میخواسته نشون بده چه محصولی رو خروجی قابل قبول میدونه و چقدر جزییات براش اهمیت داره.
همچنین مطلع بودن از کارها و درگیری کافی داشتن با اتفاقات درون سازمان به معنای میکرومنیجمنت نیست. مثلا برگزاری جلسات پیگیری امور و یا برگزاری جلساتی برای اطلاع یافتن از چگونگی انجام کارها به هیچ عنوان به معنای میکرومنیجمنت نیست. البته اگر جلسات تبدیل به زمانی برای بحث در مورد علت توقف امور و یافتن راهکار برای حل این مشکلات باشد از اثربخشی بالاتری برخوردار خواهد بود ولی اگر جلسات تبدیل به جایی برای تعیین شیوه انجام کار و دیکته کردن مراحل هر تسک به افراد بشه عملا داریم وارد میکرومنیجمنت میشیم.
چرا مدیران میکرومنیج میکنن؟
بیشتر مشکل میکرومنیجیرها در درون خودشون هست و بر عکس چیزی که وانمود میکنن یک مشکل درونی دارند که باید بهش رسیدگی کنن. میکرومنیجرها معمولا در اعتماد کردن به افراد مشکل دارند و نمیتونن کار واقعی رو به دیگران واگذار کنن. میکرومنیجرها معمولا بدون واگذاری تصمیمات واقعی کسب و کار به دیگران و بدون اعتماد کردن به دیگران کار میکنند. مثلا ممکنه بگن این کار هنوز قطعی نشده که بشه به دیگران سپرد. این جمله یعنی من دنبال اپراتور در سیستم هستم و مدیر و طراحی در سیستم نیاز ندارم.
این افراد معمولا به جای تمرکز بر خروجی کار مراحل کار را به صورت مرحله به مرحله به افراد دیکته میکنند و دوست دارند در مورد تمام مسائل مرتبط با چگونگی انجام کارها نظراتشون اعمال بشه. داخل پرانتز البته باید توجه داشته باشید که در زمان دوره آموزشی و یا حین آموزش یک مهارت خاص به افراد میتوان از رویکرد مرحله به مرحله و با مداخله بالا استفاده کرد اما مدیر ذره بینی با دخالت مستمر در کارها و تحمیل خواستههای خود رشد و رهبری دیگران را تضعیف میکند و منجر به کاهش انگیزه در تیم خواهد شد.
برای شفاف شدن تفاوت میکرومنیجمنت با مدیریت اثربخش در زیر نیز جدولی رو آوردم که برای مقایسه این دو آورده شده است: