سرعت، بهعنوان ویژگی بارز عصر تحول دیجیتال، سازمانهای تجاری را وادار کرده است تا برای بقا، استراتژیهای رقابتی خود را تشدید کنند. چنین استراتژیهایی معمولاً از شرکتها میخواهد که محصولات و خدمات خود را بهطور مداوم متمایز کنند. بهعبارت دیگر سرعت سازمانها را وادار کرده است تا دائماً نوآور باشند و به نوآوری سازمانی بها بدهند. این نوآوری مستمر مستلزم یک سیستم برنامهریزیشده مدیریت دانش است که سازمانها را قادر میسازد در ایجاد، انتشار، کاربرد و حفظ دانش برتری یابند. نوآوری سازمانی و مدیریت دانش دو مفهوم با رابطه قوی اما پیچیده هستند که اغلب مورد بررسی قرار نمیگیرند. درحالیکه بیشتر سازمانها درباره نوآوری صحبت میکنند، تنها تعداد انگشتشماری هستند که در این مسیر قدم میگذارند. نوآوری سازمانی، معمولاً یک فرآیند طولانی و انباشته، شامل تعداد زیادی از فرآیندهای تصمیمگیری سازمانی است که از مرحله «تولید ایده جدید» تا مرحله «پذیرش مشتری» را شامل میشود. برای اینکه یک محصول/ فرآیند جدید بهعنوان یک نوآوری در نظر گرفته شود، باید ترکیبی تصفیهشده از سه عنصر فرآیند خلاق، تمایز و تأثیرگذاری در نظر گرفته شود. مدیریت دانش شامل مجموعهای از استراتژیها و شیوههای مورداستفاده در یک سازمان برای شناسایی، ایجاد، نمایش، توزیع و امکان پذیرش بینشها و تجربیات است. دانش در سازمانها از تخصص غنی، پیچیده و انباشتهشده در سازمانها برگرفته میشود و طیفی از دانش غیرقابل بیان (دانش ضمنی یا پنهان) تا ساختارمندتر و واضحتر (دانش صریح یا آشکار) را شامل میشود.
دانش ضمنی، دانشی شخصی است که در تجربه فردی نهفته است و عوامل نامشهودی مانند باورها، دیدگاهها و ارزشهای شخصی را دربرمیگیرد. تدوین این دانش دشوار و انتقال آن دشوارتر است. از سوی دیگر، دانش صریح را میتوان به زبان رسمی، ازجمله عبارات دستوری، عبارات ریاضی، مشخصات، دستورالعملها و غیره بیان کرد؛ بنابراین بهراحتی قابل تدوین و انتقال است. سازمانها دانش جدید را از طریق تبدیل و تعامل بین دانش ضمنی و صریح خود ایجاد میکنند. میتوان اذعان داشت که نوآوری یک فرآیند فشرده دانشی با فرهنگ خاص خود است که الزامات مربوط به پشتیبانی مدیریت دانش را نیز شامل میشود. تبدیل دانش از فرم ضمنی به صریح، امکان اشتراکگذاری بیشتر مفاهیم و گردهافشانی ایدهها را فراهم مینماید؛ این اتفاقبهنوبه خود میتواند به شناسایی نوآوریهای جدید منجر شود. درک رابطه متقابل بین این دو نوع دانش، کلید درک چگونگی از دست رفتن اطلاعات و تفسیر نادرست آنها، طی تبدیل از دانش پنهان به آشکار خواهد بود. علاوهبر آنچه بیان شد، بُعد دیگر فرهنگ نوآوری که فرهنگ مدیریت دانش را تحت تأثیر قرار میدهد، فرهنگ و ساختار سازمانی است که بر آمادگی کارکنان جهت بیان دانش خود و در دسترس قرار دادن آن برای دیگران در سازمان بسیار تأثیرگذار است.
درجهای که دانش بهعنوان یک دارایی شخصی یا سازمانی توسط افراد در یک سازمان در نظر گرفته میشود بستگی به این دارد که چگونه به اشتراکگذاری دانش در آن سازمان ارج نهاده شود. تکریم دانش ممکن است بهصورت شناسایی غیررسمی توسط همکاران، سرپرستان یا تبادل دانش و حمایت متقابل توسط آنها صورت گیرد. همچنین ممکن است بهصراحت با پاداشهایی مانند پاداش مالی یا ارتقاء توسط مدیریت اتفاق بیفتد. تأثیرات منفی ابعاد سازمانی زمانی آشکار میشود که کارکنان دانش خود را برای خود نگه میدارند و تنها زمانی آن را آشکار میکنند که برای آنها سودمند تشخیص داده شود. بنابراین میتوان تأکید نمود که مدیریت دانش بهعنوان یک ابزار مهم بهعنوان پیشینه نوآوری، مطرح است. با تصرف داراییهای دانش سازمانی به روشی سیستماتیک، مدیریت دانش نهتنها به توسعه حافظه سازمانی، بلکه همچون سیستمی برای ارائه ارزش از طریق یادگیری تجربی کمک مینماید. درنهایت، چنین سازمانی به یک سازمان یادگیرنده نوآور تبدیل میشود که با سطح بالایی از همکاری بین تیمی، پیشبینی بهموقع چالشها، انعطافپذیری و چابکی برای پذیرش تغییرات و قابلیتهای تصمیمگیری مبتنی بر واقعیت، یک محیط مساعد برای پرورش نوآوری ایجاد مینماید.
برای اینکه نوآوری در قالب محصولات یا خدمات جدید محقق شود، دو دینامیک دانش لازم است: پویایی انباشت دانش و پویایی استفاده از دانش. شرکتها معمولاً محصولات یا خدمات جدیدی را معرفی میکنند و در این کار از انواع مختلف دانش، مانند فناوری و سایر منابع نامشهود که توسط خود و دیگران ایجاد و ذخیره شدهاند، استفاده مینمایند. برای درک نوآوری سازمانی، باید دو پویایی در مورد دانش را درک کنیم:
برای موفقیت در نوآوری سازمانی، معمولاً کارکردهای دانش، توسط گروههای مجزایی از افراد یا سازمانها انجام میشود. برخی دانش را ذخیره میکنند و برخی دیگر از آن استفاده میکنند. البته، ممکن است موارد مسرت بخشی وجود داشته باشد که افراد یا سازمانها هم دانش را ذخیره و هم استفاده نمایند، اما این یک استثناست تا یک قاعده! به نظر میرسد دلیل این امر در دل فرآیند نوآوری نهفته است. معمولاً نوآوری سازمانی یک فرآیند طولانی است و باید سه مرحله بسیار متفاوت را طی کند اول، مرحله پرورش فناوری است که یک فناوری جدید با استفاده از دانش ذخیرهشده متنوعی پرورش و توسعه مییابد. دوم، فناوری جدید باید در قالب یک محصول جدید، نقطه ورود به بازار را پیدا کند که این مرحله را ورود به بازار مینامیم. سوم، محصول جدید معرفیشده باید موردپذیرش تعداد زیادی از مردم قرار گیرد تا یک ورود کوچک به بازار به یک سرریز تقاضا تبدیل شود. تنها زمانی که این ریزش اتفاق بیفتد، محصول جدید واقعاً توسط بسیاری از مردم استفاده میشود و درنتیجه زندگی آنها را تغییر میدهد. مرحله سوم را مرحله حرکت اجتماعی مینامیم. تنها زمانی که مرحله سوم موفقیتآمیز باشد، نوآوری درنهایت به واقعیت تبدیل میشود. دانش در هر مرحله از نوآوری نقش اساسی دارد. در مرحله اول، مرحله پرورش فناورانه، دانش فناورانه باید ایجاد و ذخیره شود تا فناوری جدید در واقعیت قابلاجرا باشد. پویایی ذخیرهی دانش، کلید مرحله اول به شمار میآید. توجه داشته باشید که ما ایجاد دانش را در پویایی ذخیره دانش لحاظ میکنیم، زیرا ذخیره دانش مستلزم ایجاد دانش جدید است که باید ذخیره شود.
در مرحله دوم نوآوری، مرحله ورود به بازار، پویایی استفاده از دانش فعالیت اصلی خواهد بود. در اینجا، نهتنها دانش تکنولوژیکی که در مرحله اول انباشته شده است، بلکه دانش بازار نیز برای توسعه یک محصول جدید ضروری است. در مرحله سوم نوآوری، مرحله حرکت اجتماعی، انتشار دانش باید در مقیاس بزرگتری رخ دهد تا بسیاری از مردم محصول جدید را بشناسند و علاقهمند به آزمایش آن باشند. این کار نوعی استفاده از دانش است که درنهایت دانش مربوط به محصول جدید به اشتراک گذاشته میشود. پس مسلمان نتیجه استفاده از دانش، انتشار گسترده آن است؛ بنابراین، استفاده از دانش، فعالیت اصلی در دو مرحلهی آخرِ فرآیند نوآوری است. اگرچه ما در اینجا فعالیتهای مرتبط با دانش را به فرآیند ذخیره دانش و فرآیند استفاده از دانش طبقهبندی میکنیم، اما هر فرآیند مجموعهای از فعالیتهای بسیار پویا و به هم مرتبط است. بهعنوانمثال، ذخیره دانش خود شامل نوعی استفاده از دانش قدیمی برای ایجاد دانش جدید است که در دل مجموعه دانش قدیمی ذخیره میگردد.
از سوی دیگر، در فرآیند بهرهبرداری از دانش، اغلب با شرایطی مواجه میشویم که فرد شروع به استفاده از دانشی مینماید که برای توسعه محصول جدید و ورود آن به بازار کافی نیست و لازم است دانش جدیدی برای ورود به بازار ایجاد شود. دانش جدید پس از استفاده از بین نخواهد رفت. قطعاً پس از خلق به نحوی ذخیره خواهد شد. با این تفاسیر، استفاده از دانش ممکن است آغاز دور دیگری از ذخیره دانش باشد. با نگاهی به این روش، میتوانیم حداقل دو دلیل پیدا کنیم که چرا دو گروه جداگانه اغلب برای موفقیت کل فرآیند نوآوری ضروری هستند. یک دلیل این است که معمولاً از آغاز یک نوآوری – مرحله پرورش فناوری تا پایان – مرحله حرکت اجتماعی، فرآیند طولانی است و ازآنجاییکه این یک فرآیند طولانی است، یک گروه واحد از افراد نمیتوانند کل فرآیند را بهتنهایی دوام بیاورند و گروههای مختلف باید بهنوبت کار کنند. دلیل دیگر تفاوت بین ذخیره دانش و استفاده از دانش است. کسانی که در جمعآوری دانش مهارت دارند ممکن است در استفاده از آن (در بازار) خوب نباشند. اگرچه ذخیره دانش و استفاده از آن درهمتنیده هستند، هنوز مفهومسازی پویایی ذخیره دانش و پویایی استفاده از آن بهعنوان دو مفهوم مجزا معنادار هستند. نکته اصلی ما در اینجا این است که برای وقوع نوآوری، هم پویایی ذخیره دانش و هم پویایی استفاده از دانش ضروری است و مسئولیت این دو پویایی اغلب بر عهده دو گروه مختلف یا در دو مکان متفاوت است. پویایی ذخیره دانش اغلب در سازمانهای بزرگ یا دانشگاهها اتفاق میافتد، درحالیکه دانش توسط کارآفرینان در بازار مورداستفاده قرار میگیرد.
بنابراین مشخص است که سازمان دانش را ذخیره میکند و سپس بازار از دانش ذخیرهشده استفاده مینماید. سازمانها مکانهایی هستند که افراد دور هم جمع میشوند و تیمهایی را تشکیل داده و یک شبکه انسانی پایدار میسازند. در این شبکه افراد باهم و از هم یاد میگیرند. سازمانها در ذخیره دانش خوب هستند. بااینحال، آنها اغلب در استفاده از ذخایر، چندان خوب عمل نمیکنند. سازمانها، اعم از شرکتی و غیر شرکتی، مکانیسمهای سلسله مراتبی تصمیمگیری و تخصیص منابع در محدوده خود را دارا هستند. این سلسلهمراتب اغلب به مانعی برای آزمایش کارآفرینی آزاد در سازمانها تبدیل میشود، بهویژه زمانی که سرمایهگذاری زیادی را شامل میشود؛ اما این نوع سرمایهگذاری در مرحله دوم نوآوری، مرحله ورود به بازار، اجتنابناپذیر است. مقدار پول درگیر اغلب بسیار زیاد میشود، درحالیکه در مرحله پرورش فناوری بسیار کمتر است. سلسلهمراتب سازمانی عموماً در انتخاب ریسکهای ارزشمند خوب عمل نمیکنند، بنابراین در استفاده از دانش چندان موفق نخواهند بود. مزیت قابلتوجه بازار در استفاده از دانش، ناشی از توانایی آن در امکان ترکیب اقلام مختلف دانش ذخیرهشده در سازمانهای مختلف در سراسر مرزهای سازمانی است. کارآفرینان توسط مرزهای سازمانی محدود نمیشوند و همچنین از کنترل سلسله مراتبی آزاد هستند. هنگامیکه آنها یک فرصت نوآوری را تشخیص میدهند، میتوانند دانش ذخیرهشده را از یک سازمان بزرگ با جذب استعداد از آن، یا با یادگیری از طریق کار، کسب نمایند. منابع را میتوان درنتیجه حرکات هوشمندانه ترکیب و تخصیص مجدد داد و درنتیجه فرصتهای پیشبینیشده را به واقعیت تبدیل کرد در اینجا بازار بهعنوان مکانی برای آزمایش عمل میکند. بااینحال، بازار در ذخیره دانش چندان خوب عمل نمیکند.
مانند یک تیم که در آن یادگیری در میان اعضای متعدد آن اتفاق میافتد. بازار بهراحتی مجهز به ظرفیت تقویت چنین شبکه انسانی باثباتی نیست زیرا آزادی عمل توسط فعالان بازار و بهویژه آزادی ورود و خروج، اصل اساسی معاملات بازار است. اگر بخواهیم اشارهای به اقتصاد بازار هم داشته باشیم، باید اذعان داشت که سازمانهای شرکتی و غیر شرکتی مانند دانشگاهها بهعنوان بازیگران اصلی اقتصادی به شمار میآیند که در ذخیره دانش تخصص دارند. این سازمانها توسط بازارها از طریق معاملات بازار به یکدیگر مرتبط میشوند تا تقسیمکار کنند. همچنین بازارها، سازمانهای شرکتی را به مصرفکنندگان پیوند میدهند؛ بنابراین، سازمانها و بازارها دو واحد بسیار اساسی در اقتصاد بازار، خواه اقتصاد ملی یا منطقهای هستند. اگر تصویر کلی پویایی ذخیره دانش و پویایی استفاده از دانش را در کل اقتصاد تصور کنیم، بحث ما تاکنون حاکی از آن است که سازمانها، اعم از شرکتی و غیر شرکتی، بهعنوان عرصه اصلی پویایی ذخیره عمل میکنند. سازمانها مکانهایی هستند که ذخیره در آنها اتفاق میافتد؛ اما برای پویایی استفاده، عرصه اصلی بازار است. بازار جایی است که استفاده در آن اتفاق میافتد. بدیهی است فردی که از دانش ذخیرهشده برای نوآوری استفاده میکند، کارآفرین و یا سازمان است، بااینحال، استفاده درزمینه بازار اتفاق میافتد.
بهطور خلاصه، «سازمانها دانش را ذخیره و بازارها استفاده میکنند» کمی دقیقتر میتوان گفت، بازار به شرکت اجازه میدهد تا از ذخیره سازمانها استفاده نماید. مطمئناً در بسیاری موارد دیگر، مکانیسم بازار این امکان را برای کارآفرینان فراهم میکند تا از دانش ذخیرهشده در جایی از اقتصاد استفاده کنند. بااینحال، توجه به این نکته مهم است که در وهله اول باید فردی وجود داشته باشد که دانش را جمعآوری کند. هیچ استفادهای از دانش وجود ندارد مگر اینکه از قبل ذخیرهشده باشد. بهطور خلاصه، ذخیره دانش از طریق یادگیری توسط تیمی از افراد انجام میشود که یک هدف مشترک و یک پایگاه دانش مشترک دارند. استفاده از دانش برای نوآوری با آزمایش ترکیب جدیدی از دانش در سراسر مرزهای سازمانی و ارائه این ترکیب با منابع مناسب در زمان مناسب انجام میشود. کارآفرینان با ایدههای برجسته کسانی هستند که از این دانش استفاده میکنند. بازار مکانی برای این نوع آزمایش است. ویژگیهای دانش، پیامدهای عمیقی برای اقتصاد دانش دارد. دانش باید آزادانه در دسترس باشد تا انتشار نوآوری بتواند به همان سرعت و ارزانی رخ دهد. استفاده مؤثر از دانش میتواند توسعه سریعتر محصولات و خدمات جدید، بهینهسازی سرمایهگذاری تحقیق و توسعه، اطمینان از همسویی نزدیکتر با نیازهای بازار، معرفی موفقتر محصول و بهبود را به همراه داشته باشد. واضح است که پیشبینی نیازهای مشتری و تمایز رقبا برای نوآوری سازمان ضروری است. هدف اصلی مدیریت دانش نوآوری است. مدیریت دانش بهطور مثبت بر نوآوری و رقابت تأثیر میگذارد چراکه مدیریت دانش موفق بهعنوان یک مکانیسم هماهنگکننده برای تقویت نوآوری عمل میکند. از طریق توزیع و به اشتراکگذاری مناسب دانش، سازمانها میتوانند نوآوری را به ارمغان بیاورند؛ بنابراین سازمانها باید چنین کانالهایی را در درون سازمانها توسعه دهند که از طریق آن کارکنان دانش خود را با یکدیگر به اشتراک میگذارند.یک سیستم مدیریت دانش از طریق دسترسی سریعتر و جابجایی دانش جدید پوشش خلاقیت را گسترش میدهد و فرآیند نوآوری را بهبود میبخشد. فرآیند نوآوری بهشدت به دانش، بهویژه دانش ضمنی یا پنهان بستگی دارد. میتوان گفت ارزش پیشنهادی مدیریت دانش در فرآیند نوآوری مستتر است.
بنابر آنچه تا اینجا بیان شد:
تحول دیجیتال، سرعت، رقابت و بازارهای جهانی، سازمانها را وادار به رشد بیشتر نوآوری و تشویق نوآوران میکند. نوآوری یکی از نتایج اصلی اثربخش مدیریت دانش است. در این مطالعه به اهمیت مدیریت دانش و پیوند آن با نوآوری سازمانی تأکید شد. درنتیجه بررسیها ارتباط واضحی بین مدیریت دانش و نوآوری ترسیم شد. علاوه بر این، بیان شد که فعالیتهای دانش مانند جمعآوری دانش، مدیریت، به اشتراکگذاری، یادگیری، استفاده مجدد و بازیابی نقش مهمی در ایجاد نوآوری دارند. نوآوری سازمانی به معنای تولید، پذیرش و اجرای ایدهها، فرآیندها، محصولات یا خدمات جدید است. واضح است که ارتباط تنگاتنگ میان مدیریت دانش و نوآوری سازمانی غیرقابلانکار بوده و چنین جهتگیریای برای افزایش قابلیت نوآوری حائز اهمیت است. سازمانهایی که به لزوم یادگیری و مدیریت دانش پی بردهاند؛ در مقایسه با سایر سازمانهایی که بر این جنبه تمرکز نمیکنند، نوآوری را تقویت کرده و فرآیند نوآوری را سرعت میبخشند. بنا بر آنچه بیان شد، مدیریت دانش بهعنوان یک عامل تعیینکننده در نوآوری سازمانی به شمار میآید و سازمانها میتوانند در مورد تأثیر مثبت مدیریت دانش و استراتژی مدیریت دانش در نوآوری، بیاموزند و در عصر پرسرعت دیجیتال امروزی تحولآفرین باشند.
نویسنده:
آناهیتا صفاجو، مدرس دانشگاه و عضو دپارتمان مشتریان و توسعه کسبوکار شرکت گلرنگ سیستم