"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت: finsoph.ir
دفترچه یادداشت، داستانی از یک عشق ابدی
شاید بشه گفت ژانر عاشقانه یکی از پرمخاطب ترین ژانرهای دنیاست. چراکه همیشه مردم دوست دارن در مورد رابطه شون خیال پردازی کنن و خیال پردازی های بقیه رو ببینن، بخونن یا بشنون. اما به شخصه از داستان های عاشقانه لذت نمیبرم مگر اینکه داستانی فوق العاده جذاب داشته باشه تا جذبش بشم. یا یک غافلگیری خیلی خوبی داشته باشه.
در میان فیلم های عاشقانه که فوق العاده بودن دو فیلم خیلی برام تاثیرگذار بودن که میخوام در این پست یکی شون رو معرفی کنم و اسم اون notebook یا دفترچه یادداشته. داستان عشق دو نفر که عمیقا عاشق و دلباخته همدیگه ان. اما مثل تمام داستان های عاشقانه همیشه یک مشکلی هست. مشکل اینه که دختره از یک خانواده ی ثروتمنده، با اینده ای درخشان در بهترین دانشگاه های امریکا. کسی که از بچگی برای موفقیت تربیت شده اما پسره یک نجار بی سروپاست و برای ساعتی 40 سنت مجبوره تمام روز الوارها رو تراش بده، خورد کنه و جابجا کنه. اما برای نووا این زندگی ساده بیشتر از کافی بود. نووا الی رو برد به خانه ای متروکه که تقریبا نابود شده بود و گفت که برنامه اش اینه که اون خونه رو تعمیر کنه تا بتونن دو نفری با هم توش زندگی کنن. ولی این خیال پردازی ها زیاد دوام نداشت. طبق انتظار خانواده دختر با این وصلت موافقت نکردن و اونها رو از هم جدا کردن.
اما نووا هرگز تسلیم نشد شروع کرد به نامه نوشتن به مدت یک سال 365 نامه برای الی ارسال کرد اما حتی یک جواب هم نگرفت. بعد از گذشت یک سال از ماجرا نووا مطمئن میشه که الی فراموشش کرده در همون زمان ایالات متحده وارد جنگ میشه و نووا هم به ارتش ملحق میشه. در اون طرف الی هم به ارتش ملحق میشه تا به مجروحان جنگی کمک کنه و اونجا با یک افسر ارتشی اشنا میشه که اتفاقا از خانواده ی ثروتمندی هم هست خانواده الی به سرعت موافقت میکنن و الی هم چندان بی میل نیست. از اون طرف هم نووا از جبهه برمیگرده و میبینه پدرش خونه ی خودش رو فروخته و اون خونه ی متروکه ای که نووا همیشه دلش میخواست اونو بسازه رو خریده تا رویای پسرش رو عملی کنه.
روزی که نووا برای تایید نقشه های خونه به شهر میره الی رو میبینه که با همون افسر توی یک کافی شاپ مشغوله. روز بعد چیزی درون نووا شکست پس تصمیم گرفت اون خونه رو همونجوری که با الی نقشه شو کشیده بودن از نو بسازه. بعضیا به این حالت میگن رنج عشق، بعضی ها هم یه چیز دیگه میگن.
خلاصه خونه تموم میشه و نووا تصمیم میگیره که بفروشش. اما همیشه یک دلیلی برای نفروختن خونه پیدا میکرد اگه قیمت خیلی بالا میبود نووا میگفت که اونها دیوونه ان و اجازه نمیده که چندتا دیوونه توی خونه اش زندگی کنن. اونقدر اینکار رو ادامه میده تا ماجرای نووا و خونه ی رویاییش همه جا پخش میشه و روزنامه ها در موردش مینویسن. از قضای روزگار روز عروسی الی ماجرای نووا و خونه ی رویاییش رو توی روزنامه میبینه و همه چیزو بهم میریزه و میره سراغ نووا. الی اونجا رویایی که وقتی یک نوجوون 17 18 ساله بود رو میبینه و افسوس میخوره که چرا اونجا رو ترک کرده و به دنبال چیزی رفته که به نظرش میومده اینده ی بهتری داشته. اما در نهایت الی به یک مرد دیگه تعهد داشت و باید نووا رو برای بار دوم ترک میکرد.
(برای اینکه انتهای داستان برای کسانی که ندیدن اسپویل نشه از گفتن پایان داستان معذورم.)
پ.ن: فیلمی که من دیدم نسخه سال 2004 بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد و معرفی فیلم: The Talented Mr. Ripley
مطلبی دیگر از این انتشارات
همراه با "تاریک ترین ساعت" در بریتانیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
روشناییهای صحنه