در این مقاله و مجموعه مقاله های "از اقتصاد" سعی دارم به زبان ساده مفاهیم ابتدایی اقتصاد را بیان کنم، مفاهیمی که می تواند به ما در معیشت و زندگی و همچنین پای صندوق های رای کمک شایان توجهی کند و ما را از بحران های اقتصادی به سلامت عبور دهد. البته این نوشته ها حاصل مطالعات شخصی نگارنده است پس اگر مطلبی از متن از نظر شما اشتباه بود یا خواستید نکته ای را اضافه کنید در قسمت نظرات در میان بگذارید.
در دو قسمت قبل کمی راجع به بحران اقتصادی و مشکلی که وام گرفتن ها ایجاد میکنن صحبت کردیم. توی این قسمت میخوام در مورد اینکه تورم و رکود چی هست صحبت کنم.
قبل از هرچیز بیایید برگردیم به گذشته، زمانی بود که مردم اغلب مواد مورد نیازشون رو از خوراکی ها تا پوشیدنی ها رو خودشون تولید میکردن. بعد مدت زمانی گذشت و مردم متوجه شدن که خودشون نمیتونن همه کارها رو خودشون انجام بدن. پس تصمیم گرفتن که هرکدوم روی یک کار تمرکز کنن یکی نجار شد یکی کشاورز یکی اهنگر و... اما یک مشکلی پیش اومد اونم این بود که چطور من که یک اهنگرم از یک کشاورز گندم بگیرم. اوایل اینطوری بود که من در ازای مقداری گندم براش کار اهنگری میکردم. اما اگر من گندم نیاز داشتم و اون اهنگر نیاز نداشت یا برعکس چاره چیه؟ اینطوری شد که تصمیم گرفتن اموالشون رو با مقداری طلا داد و ستد کنن. اما حمل و نقل طلا اغلب اوقات خیلی سخت بود پس بانک ها بوجود اومدن. من طلا میذاشتم توی بانک و بانک بهم یک حواله میداد که من فلان قدر طلا توی بانک دارم و با اون حواله هرچی میتونستم میخریدم و به جای طلا بهش از اون حواله ها میدادم. بعدها پول به جای طلا اومد. سال 1971 نیکسون رئیس جمهور آمریکا در حرکتی محیر العقول اعلام کرد دیگه از استاندارد طلا برای چاپ پول استفاده نمیکنه. یعنی اینکه آمریکا هرچقدر دلش بخواد میتونه دلار چاپ کنه بدون اینکه نیاز باشه همون قدر طلا توی بانک هاش داشته باشه. با اینکار ضربه ای مهلک به بدنه اقتصاد مردم اروپا وارد کرد و به صورت یک جانبه سیستم برتون وودز رو نابود کرد. (بله برجام تنها معاهده ای نبود که امریکایی ها پاره کردن)
خوب برتون وودز چی میگفت؟ خلاصه اش اینه که کشورهای اروپایی تمام مبادلات جهانی خودشون رو برپایه دلار انجام میدن به شرطی که هرزمانی که اراده کنن امریکا در ازای دلاری که اونها در اختیار دارن بهشون طلا بده.
وقتی این خبر به گوش اروپایی ها رسید خیلی عصبانی شدن و گفتن ما دیگه دلار نمیخوایم طلاهامون رو بدید تا خودمون یه خاکی تو سرمون بریزیم. امریکا به عربستان (والبته ایران) اشاره کرد که پیچ چاه های نفت رو یکم سفت کنید اونها هم گفتن چشم. قیمت نفت سر به فلک کشید (والبته این مشکل گریبان خود امریکا رو هم گرفت اما مسلما این مشکل کمتر از مشکلی بود که داشت توسط اروپایی ها ایجاد میشد.)
خلاصه همین اتفاق فرصتی به امریکا داد تا یک طرح جهانی رو تصویب کنه که کلا استاندارد دلار و طلا از هم جدا بشن.
با این مقدمه که در مورد پول دونستیم حالا ببینیم که توی این نظام پولی جدید چه اتفاقی میفته؟
فرض کنیم توی جهانی زندگی میکنیم که فقط سه نفر توش زندگی میکنن. یک نفر دوتا بطری شیر داره و دو نفر دیگه هرکدوم هزار تومن پول دارن. در این حالت قیمت هر بطری شیر هزار تومن تعیین میشه. چون در این حالت تقاضا و عرضه بالانس میشن.
فرض کنیم که یک نفر ازناکجا دو هزار تومن دیگه میاره و به این دو نفر میده(چاپ پول و قرض دادن اون پول) حالا اون دو نفر، نفری دو هزار تومن دارن اما همچنان ما دوتا بطری شیر داریم. نفر اول نگاه میکنه و میبینه روی بطری های شیر نوشته دونه ای هزار تومن. دو هزار تومنش رو میده و میگه این دوتا بطری رو بدید به من. نفر دوم هم میاد میگه این دوتا بطری شیر رو بدید به من. اما فروشنده به جای اینکه فقط به یکی شون بده، میخواد پول جفتشون رو بگیره، پس میگه نخیر این بطری ها دونه ای دو هزار تومنه. شاید در نگاه اول فکر کنید چه فروشنده ی طماعی! اما این طور نیست، در حقیقت اون دو نفر طمع کار بودن و همین طمع باعث هدر رفتن سرمایه شون شد.
حالا یک حالت دیگه رو فرض کنید. نفر اول میاد و میبینه دوتا بطری شیر هست و هرکدوم دونه ای هزار تومن و خودش دو هزار تومن پول داره. با خودش فکر میکنه که من باید هزار تومن از این پول رو برگردونم (به بانک به خاطر اینکه اون پول رو وام گرفته) پس نمیتونم همه شو برای خودم مصرف کنم. پس یک بطری شیر میخره، نصف شیر رو خودش استفاده میکنه و نصف دیگه شیر رو با اون هزار تومنی که داره به پنیر تبدیل میکنه(ایجاد یک ارزش افزوده) حالا اون پنیری داره که دیگه مثل شیر ارزشش هزار تومن نیست بلکه دو هزار تومنه(اگر فرض کنیم نصف شیر ارزش پونصد تومن، هزار تومن ارزش کار و پونصد تومن سود باشه) حالا با فروش این پنیر به ارزش دو هزار تومن چند تا اتفاق میفته. یک.قیمت شیر همچنان هزار تومن باقی میمونه دو.اون هزار تومنی که باید به بانک پس بده رو هنوز داره و میتونه خیلی راحت وامش رو پس بده. سه. همچنان هزار تومن دیگه داره که میتونه باز هم با وام گرفتن و انجام این پروسه هم به نصف شیر برسه و هم دوباره این پروسه رو تکرار کنه. پس دیدید در این حالت قیمت شیر همون هزار تومن باقی موند و چاپ پول در این حالت تورم ایجاد نکرد.
دقیقا تورم هم به همین علت اتفاق میفته. چاپ پول به خودی خود کار اشتباهی نیست بلکه چاپ بی رویه پول به خاطر خرید محصولات مصرفی، بدون ایجاد ارزش افزوده است که باعث ایجاد تورم های سرسام آور میشه.
برگردیم سر قضیه شیری مون. فرض کنید اینبار به جای اینکه پول رو زیاد کنیم تعداد شیرها رو زیاد کنیم. فرض کنید تعداد شیرها اینبار به جای دوتا، چهارتاست. توی این شرایط ارزش هر بطری شیر در این شرایط میشه 500 تومن بهاین حالت میگن رکود. مشکلی که رکود داره اینه که شاید کسی که شیر رو تهیه کرده مثلا برای هر بطری شیر 700 تومن هزینه کرده. در این صورت برای هر چهار بطری شیر نه تنها سود نمیکنه بلکه ضرر هم میکنه. پس میاد دوتا بطری شیر رو قایم میکنه یا خودش مصرف میکنه یا اصلا میریزه دور و دوتا بطری دیگه رو میاره توی بازار تا بفروشه در این حالت قیمت شیرها همچنان بالا باقی میمونه هرچند منابع زیادی برای این بالا موندن اتلاف شده که اصلا مطلوب نیست. (شاید مهم ترین و غیر انسانی ترین کار برای مقابله با رکود و کاهش قیمت ها، کاریه که ایالات متحده انجام میده و اونهم خالی کردن میلیون ها تن گندم در اقیانوس برای بالا نگه داشتن قیمت گندم در جهان باشه)
البته مسئله رکود به همین سادگی نیست و نه تنها تولید بالا بلکه کاهش ارزش پول، افزایش بهره، کاهش قدرت خرید، کاهش اعتماد مردم، تورم منفی فزاینده و عوامل دیگه هم ممکنه باعث رکود بشن.
گفتیم تورم یعنی کاهش ارزش پول و افزایش قیمت ها تورم منفی یعنی افزایش ارزش پول و کاهش قیمت ها. توجه کنید که تورم منفی با رکود فرق داره. البته به هم ربط دارن ولی کاملا با هم متفاوتن. برگردیم به همون مثال شیر. باز هم همون دو هزار تومن دست اون دونفر هست و فروشنده هم اینبار به جای دو بطری شیر چهار بطری داره. با این تفاوت که این بار با پیشرفت تکنولوژی یا کاهش قیمت تولید تونسته هر بطری شیر رو به ارزش چهارصد تومن تولید کنه. پس اینبار میتونه هر چهار بطری شیر رو به قیمت دونه ای پونصد تومن بفروشه و سود هم بکنه. پس اون دو نفر درحالیکه تا دیروز برای هر بطری شیر هزار تومن میدادن الان پونصد تومن میدن. ارزش پول بالا رفته و قیمت ها پایین اومدن.
شاید در نگاه اول برای ماهایی که همیشه ارزش پولمون در حال کاهش بوده تورم منفی چیز خیلی جذابی به نظر بیاد اما حقیقت اینه که درسته عوامل به وجود اومدن تورم منفی خوبن اما تداول تورم منفی باعث میشه که اقتصاد وارد رکود بشه.
تصور کن که شما میخوای ماشین بخری قیمت ماشین هرروز داره کم وکمتر میشه چرا؟ چون مثلا خودروسازها یک روش جدید برای ساخت خودرو پیدا کردن که هزینه ها رو کم میکنه یا قیمت فولاد داره کم میشه چون معادن اهن جدیدی کشف شده که قیمت فولاد و متعاقب اون قیمت خودرو رو کم میکنه. پس شما میبینی قیمت خودرو داره هرروز میاد پایینی و همش منتظری قیمت خودرو کمتر بشه تا توی کمترین قیمت ممکن خرید کنی. پس پولت رو خرج نمیکنی و این باعث بوجود اومدن یک تله نقدینگی میشه. خوب وقتی شما خرید نکنید تولید کننده هم نقدینگی دستش نمیاد که طلب هاش رو صاف کنه. پس کم کم از تورم منفی میفتیم توی رکود (توجه داشته باشید که تورم منفی همونطور که ارزش پول رو افزایش میده مقدار بدهی رو هم زیاد میکنه)
شاید این تعریف یکی از مورد مناقشه ترین تعریفی باشه که بهش برخورد کردم و خودم هم هنوز آنچنان متوجه نشدم که چرا بوجود میاد و چطور باید باهاش مقابله کرد. دیدگاه های مختلفی هم وجود داره که شاید در یک قسمت مجزا در موردش نوشتم. فقط همین قدر بدونید که وقتی از یک طرف بیکاری افزایش پیدا کنه و از یک طرف تورم توی کشور ایجاد بشه وضعیت رکود تورمی بوجود اومده. توی این شرایط اگر دولت با افزایش نقدینگی بخواد رکود رو کاهش بده تورم زیاد میشه و اگر بخواد نقدینگی رو کاهش بده رکود زیاد میشه (مثل شرایطی که حسن آقامون برای ما ایجاد کرده.)
در قسمت بعدی در مورد اینکه سیاستمدارها چه چیزهایی از اقتصاد رو از ما مخفی میکنن صحبت میکنیم.