یکی از اهداف انقلاب و خصوصا انقلاب فرهنگی، عدالت آموزشی بوده است. همچنین یکی از دلایل رایگان بودن تحصیل در مدارس دولتی علیرغم اینکه در قانون تنها تحصیل تا انتهای دبیرستان رایگان است، برقراری همین عدالت آموزشی برای افراد فقیر جامعه است.
اما در سالهای اخیر شاهد آن هستیم که یارانه آموزشی عموما در جیب ثروتمندان میرود. تحقیقات نشان میدهد که تعداد بالایی از افراد برتر کنکور از مدارس غیرانتفاعی و سایر مدارس نمونه در سطح کشور بودهاند که قبولی در آنها نیز مستلزم داشتن نوعی تمکن مالی است.
پس عدالت آموزشیای که پیشتر برای بهبود زندگی اقشار ضعیف جامعه وضع شده بود امروز از پول بیت المال هزینه میکند تا یارانهای را به جیب ثروتمندان واریز کند. اگرچه نکته طنز ماجرا اینجاست که معمولا ثروتمندان به طریق مختلف هزینهای بیشتر از آنچه باید به دانشگاه بپردازند، برای ورود به دانشگاه میپردازند اما این پول به جای آنکه به جیب دانشگاه برود، به جیب مافیای کنکور واریز میشود.
از نظر نگارنده ایجاد نوعی تبعیض برای قبولی در کنکور لازم است تا عدالت آموزشی بار دیگر به معنای واقعی کلمه پیاده شود. شاید در نگاه اول قرار دادن دو کلمه تبعیض و عدالت در کنار یکدیگر نوعی تناقض به نظر آید اما در ادامه به توضیح در مورد این بحث خواهم پرداخت.
منظور از تبعیض آن است که برای دهکهای درآمدی مختلف (و حتی مناطق و استانهای مختلف) نوعی امتیاز قائل شویم. چه بخواهیم و چه نه، باید قبول کنیم که طی ۳۰ سال گذشته منابع خصوصا در تهران متمرکز شده است و دانشگاههای شهر تهران با فاصله از دانشگاههای (حتی مطرح) سایر استانها جلوتر هستند. به عنوان مثال استانداردهای آموزشی در دانشگاه شریف با فاصله از سایر دانشگاههای ایران جلوتر است. پس اتفاقا بحث پذیرش دانشجوی بومی نه تنها قدمی در راستای عدالت آموزشی نبود (که البته ادعای آن را هم نداشت این طرح بیشتر برای کاهش هزینههای آموزش عالی پیاده شد) بلکه به شکاف بیشتر در بحث عدالت دامن زد.
البته دولت مجدانه باید تلاش کند تا منابع را از تمرکزی که امروز درگیر آن شده خارج کرده و در سطح کشور پخش کند اما تا آن زمان باید برای قبولی تمام افراد و اقشار جامعه در دانشگاههای مطرح کشور برنامه ریزی کند. به عنوان مثال برای دانشگاه شریف باید قانونی وضع شود تا (مثلا) ۱۵ درصد از قبول شدگان از سه دهک پایین درآمدی جامعه باشند و یا برای تنوع جغرافیایی پذیرفته شدگان باید درصدی از قبول شدگان از استانهایی با تراکم جمعیتی پایین باشند. (تراکم جمعیتی را معیاری برای تمرکز و وجود منابع در استان در نظر گرفتهام شاید بتوان معیارهای بهتری نیز تعریف کرد)
ممکن است سوال مطرح شود که آیا این نوع تبعیض کیفیت آموزشی را پایین نمیآورد؟ در واقع دادهای که موید این موضوع باشد در دست نیست. ما همین امروز هم از چنین سیستمی برای اجرای عدالت آموزشی (البته به شیوهای دیگر) استفاده میکنیم و اتفاقا کسانی که از نواحی ۲ و ۳ در دانشگاهها پذیرفته میشوند معمولا از کیفیت آموزشی بالایی برخوردار هستند. اما حتی اگر چنین نباشد نیز ما وارد بحث دیگری میشود که همان رسالت دانشگاه است. آیا رسالت دانشگاه تنها تربیت افرادی است که در کنکور رتبه بالایی میگیرند؟
این سیستم چه تفاوتی با سیستم پیشین دارد؟ سیستم پیشین تنها به مناطق خاصی، امتیازات خاصی میداد. اما در سیستم جاری حتی به یک خانواده با درآمد پایین در تهران هم چنین امتیازاتی داده میشود. در واقع در سیستم سنتی پیشین صرفا منابع موجود مد نظر بود اما در سیستم پیشنهادی توانایی استفاده از منابع مدنظر است. ممکن است کودکی در تهران منابع زیادی در اطراف خود داشته باشد، اما نتواند از آنها استفاده کند. این کودک نیز شرایطی نسبتا شبیه به شرایط کودکی روستایی در دسترسی به منابع دارد اگرچه در درجهای خفیفتر. همچنین ممکن است کودکی در کرمان یا خوزستان در خانوادهای مرفه دسترسی بیشتری به منابع آموزشی نسبت به کودکی در تهران یا اصفهان داشته باشد. در تبعیض بر اساس درآمد، میزان نزدیکی به منابع مطرح نیست بلکه در کنار میزان نزدیکی، توانایی دسترسی نیز ملاک قرار میگیرد. همچنین در تبعیض بر اساس جغرافیا هدف علاوهبر عدالت آموزشی، تنوع جغرافیایی نیز هست. این تنوع جغرافیایی میتواند به غنای جامعه و نزدیکی بیش از پیش افراد از فرهنگهای مختلف کشور کمک کند.
آیا این تبعیض با رسالت دانشگاه در تعلیم افراد خبره تناقضی ندارد؟ جواب به این سوال کمی مناقشهآمیز است و بستگی به تعریف ما از رسالت دانشگاه دارد. درواقع حتی اگر رسالت دانشگاه تعلیم خبرهترین افراد باشد، باید آنها را در جایگاه برابر برای دسترسی به منابع آموزشی قرار دهیم که در حال حاضر در کشور ما موجود نیست. پس نمیتوان گفت کسی به صرف پذیرفته شدن در کنکور، خبرهتر از سایر افراد خواهد بود. از طرف دیگر رسالت دانشگاه در ایران (خصوصا دانشگاههای دولتی) را میتوان اینگونه تعریف کرد: «دادن فرصت برابر به افراد برای رشد و شکوفایی استعدادهای خود همچنین ایجاد فرصت برای افراد کمتر برخوردار برای ارتقای جایگاه خود در اجتماع.» در این نگاه تبعیض به نفع این جامعه نه تنها بد نیست بلکه در راستای رسالت دانشگاه نیز هست. در نهایت نیز نکته اینجاست که افراد سه دهک پایینتر دیگر نیاز نیست برای موفقیت سریعتر از دوندگان پرسرعت سه دهک بالا باشند (که سالانه چند میلیارد تومان برای موفقیت در کنکور هزینه میکنند) آنها تنها کافیست از همگنان خود سریعتر بدوند.
آیا این تبعیض به افزایش نفرت نسبت به چنین افرادی دامن نمیزند؟ متاسفانه به احتمال زیاد چنین خواهد شد. اما این تفکر ریشه در آن دارد که ما تفاوت میان آنچه به آن استحقاق داریم و آنچه صرفا کسب کردهایم را فراموش میکنیم. چیزی که کسب کردهایم به معنای آن نیست که واقعا استحقاق آن را داریم. اگر توانستهایم با هزینه در کلاسهای کمک آموزشی، هزینه هنگفت و حضور در کلاس اساتید مجرب و کسانی که ممکن است به نحوی از انحا سوالات کنکور را بدست آورده باشند، از کودکی روستایی که حتی به سختی زمان کافی برای مطالعه کتب درسیاش را پیدا میکند پیشی گرفته و رتبه بالاتری کسب کنیم، این رتبه بالاتر «لزوما» استحقاق آن را برای ما فراهم نمیکند. این آن چیزی است که باید پیش از هرچیز روشن شود.
اگر ما توانستیم در جامعهای به موفقیت برسیم، لزوما استحقاق این موفقیت را نداریم چرا که همواره بعضی جبرها در کار بودهاند که ما را موفق و رقبای ما را ناموفق کرده است. پس اگر من به عنوان کسی که نفر پانزدم کنکور شدهام، نتوانستهام مهندسی برق شریف بروم اما کسی با رتبه سه رقمی موفق به چنین کاری شده است این نشان از تبعیض نیست. رتبه برتر در کنکور استحقاق ورود به دانشگاه شریف را به همراه نمیآورد بلکه استحقاق حضور در دانشگاه شریف باید با رسالت این دانشگاه سنجیده شود که یکی از آنها دادن فرصت رشد و ترقی برای افراد کمتر برخوردار جامعه است.
(پیشتر دو مبحث در مورد جبر و اختیار و همینطور خواستن و توانستن گذاشتهام که بی ارتباط به این موضوع نیست)