ویرگول
ورودثبت نام
احمد سبحانی
احمد سبحانی
خواندن ۹ دقیقه·۵ سال پیش

معرفی پادکست لوگوس: (چرا مفهوم وطن تقلبی است؟)

امروز بعد از مدتها وقتی پیدا شد تا بتونم چندتا پادکستی رو که نشنیده بودم رو بشنوم همچنین چند قسمت از پادکستی رو که چند هفته ای میشه شروع کردم رو هم شنیدم. توی این نوشته میخوام پادکست لوگوس رو معرفی کنم و طبق معمول قراره اینکار رو با نوشتن یک مطلب در حاشیه ی یکی از قسمت های پادکست انجام بدم مثل کاری که برای پادکست دایجست و دموکراسی در کار انجام دادم. (البته میخواستم در مورد پادکست چنل بی هم انجام بدم که فرصت نشد بعلاوه فکر میکنم همه تون چنل بی رو بشناسین.)

اول از همه بذارید بگم پادکست لوگوس چی هست. این پادکست در مورد مباحث فلسفی صحبت میکنه و با مطرح کردن سناریوهای مختلف باعث میشه شما به فکر فرو برید و دنیا رو از دیدگاه یک فیلسوف نگاه کنید. مثلا یکی از مباحثی که شاید همه ی مردم دنیا اون رو تجربه کرده باشن اینه که چی میشه اگه جهانی که ما میبینیم واقعی نباشه. احتمالا همه ی ما زمانی که بچه بودیم به این سناریو زیاد فکر کرده بودیم. اینکه ممکنه همه ی ما کاراکترهای یک بازی کامپیوتری باشیم یا شاید یک قادر مطلقی اراده کرده باشه که ما اینطوری باشیم و هروقت اراده ی اون قادر مطلق قطع بشه ما هم وجود نداشته باشیم. اینها سناریوهایی هست که میتونه ذهن رو ساعت ها و حتی سالها با خودش درگیر کنه.

البته اپیزود های یک تا یازده ممکنه یکم خسته کننده باشن چون در مورد مباحث تئوریک فلسفه بحث میشه و فقط به درد کسایی میخوره که به فلسفه به دید یک ابزار نگاه میکنن. اما از قسمت یازدهم به بعد در مورد مباحث و سوالات مهم فلسفی بحث میشه.

توییتی که امروز در مورد قسمت دوازدهم این پادکست نوشتم:

همین الان قسمت 12 پادکست لوگوس #مغز_در_خمره رو گوش کردم به نظرم نتیجه گیری آخر آقای Hamed__Ghadiri@ اشتباه بود. البته با این قضیه که توی فیلم inseption فرقی نمیکرد فرفره بیفته یا نه موافقم. اما با دلیلش موافق نیستم. توی تمام فیلم تلاش نقش اصلی (حتی اینکه راضی شد برای اون فرد کار کنه) برای این بود که بتونه برگرده آمریکا و بچه هاش رو ببینه. اینجا هم تونسته بود پس چه فرقی میکرد که خواب باشه یا بیدار باشه؟ از لحاظ فلسفی هم به نظرم میخواست این نکته رو بگه که فرقی نمیکنه که ما چه یک #مغز_در_خمره یا یک موجود کامل و دارای اختیار باشیم چه فرقی میکنه؟ مهم اینه که در کنار کسانی هستیم که دوستشون داریم. مهم اینه که داریم زندگی می کنیم پس باید از زندگی لذت ببریم. برای نقش اصلی هم وقتی بچه هاش رو دید دیگه مهم نبود که خوابه یا بیدار مهم اینه که کنار اونها بود.

بحثی که قراره امروز با هم پیش ببریم در مورد اپیزود چهاردهم پادکست لوگوس هست (میدونم خیلی عقب هستم اما سعی میکنم خودم رو برسونم.) این قسمت در مورد یک موضوع مناقشه برانگیز یعنی مفهوم وطن صحبت میکنه. این اپیزود با این سوال آغاز میشه که اگه ببینید توی یک صحرای برهوت چند نفر از کشور همسایه بیست متر به کشور شما تجاوز کردن و اونجا یک خونه ساختن و پرچمشون رو روی خونه گذاشتن. چه واکنشی نشون میدید؟ پاسخ احتمالا اینه که عصبانی میشید و میگید برید توی کشور خودتون. اما این سوال پیش میاد که چه فرقی بین بیست متر اینورتر و بیست متر اونور تر وجود داره که شما نسبت به این قسمت خاک که اینوره تعصب دارید اما به بیست متر اونورتر ندارید؟ یعنی صرف یک قرارداد حقوقی-سیاسی میتونه تعیین کننده و توجیه کننده ی این موضوع باشه؟

یکی از خوبی هایی که این پادکست داره اینه که به هیچ وجه جهت گیری نداره. یعنی فقط یک سوال رو مطرح میکنه و میره دیگه نمیاد بگه نظر من اینه یا این نیست. اما همونطور که میدونید من اینطور نیستم. پس بذارید بررسی کنیم این سوال اساسا چرا ایجاد شد و چرا معتقدم مفهومی به نام وطن پرستی ریشه در منطق نداره.

بنده معتقدم فلسفه و تاریخ رابطه ی تناتنگی با هم دارن. اینکه چه سوال فلسفی در چه زمانی مطرح میشه خیلی مهمه. به عنوان مثال صحبت هایی که آدام اسمیت در ثروت ملل میزنه رو سالها پیش یک اقتصاددان دیگه مطرح کرده اما در اون زمان در سطح جامعه مطرح نشد چرا؟ چون زمان طرح چنین چیزی نبود. حرف های جان لاک در مورد حقوق طبیعی و حق مالکیت در زمانی مطرح میشه که دنیای جدید کشف شده و کشورهای استعمارگر (از جمله انگلستان) مشغول غارت منابع طبیعی این کشورها هستن، اساسا فلاسفه توجیه گر فضای اجتماعی زمان خودشون هستن و اگر کسی اینکار رو نکنه طرد میشه.

این سوال هم مخصوص زمان ماست. یعنی زمانی که قراردادهای سیاسی-حقوقی مفهومی به نام وطن رو بوجود آوردن. بهتره بدونیم مفهوم وطن اساسا ریشه در تاریخ نداره و نهایتا متعلق به چند سده ی اخیر هست. کشورهایی که امروز ما توی خاورمیانه میشناسیم تا صدسال پیش وجود خارجی نداشتند و حتی کشور خود ما هم تا چند دهه ی پیش اسمی نداشت و اسم خانواده های سلطنتی رو روش میذاشتن. کشور عراق طی هزار سال گذشته چندین بار بین اقوام، قبایل، پادشاهی ها و امپراتوری های مختلف دست به دست شده و حتی اسم عراق از کلمه ی فارسی (پهلوی) اراک به معنی زمین پست و حاصلخیز گرفته شده. (البته بعضی گفته اند معنی آن ایران کوچک است و از اونجایی که آریا نیز به معنای زمین پست و هموار است به نظر هر دو معنا درست باشه). یا اسم سوریه که از کلمه ی سوریا یا ثریا (خدای خورشید) گرفته شده یا اسم کشور قطر که از کلمه ی فارسی گوادر به معنای بندر گرفته شده. اینها نشون میده که چقدر ریشه های فرهنگی عمیقی بین این کشورها در خاورمیانه وجود داره که به صرف یک معاهده ی سیاسی-حقوقی قابل چشم پوشی نیست. همین الان خانواده های زیادی در اقلیم کردستان وجود دارن که در چهار کشور ایران، عراق، سوریه و ترکیه پخش هستن یا ارتباط خویشاوندی که بین مردم آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان وجود داره. همینطور بین بلوچ های ایران، عمان و پاکستان و عرب های جنوب. پس این مفهوم وطن نتونسته این ارتباط فرهنگی رو از بین ببره اگرچه تونسته گسست اجتماعی ایجاد کنه اما نتونسته کامل از بین ببره.

مفهوم وطن که یک مفهوم جعلی هست رو عموما به درد کشورهای اروپایی میخوره. چراکه طی قرن های متمادی تغییرات خیلی کمی توی مرزهای این کشورها بوجود اومده. مثلا کشور فرانسه سالهای سال هست که مرزهای ثابتی داره همینطور کشور انگلستان یا ایتالیا (که البته توی ایتالیا هم بین شمال و جنوب اون یکپارچگی وجود نداره) اما حتی توی همین اروپا هم خیلی کشورها هنوز نتونستن با مفهوم وطن کنار بیان. در بلژیک آلمان زبان ها و فرانسوی زبان ها همیشه با هم درگیری دارن. اسپانیا رو میشه اوج این درگیری دونست کشوری که به زور اسلحه تمام مناطق رو زیر یک پرچم نگه داشته وگرنه هیچگاه صدای استقلال طلبی توی این کشور قطع نشده. دو ایالت باسک و کاتالونیا پر سر و صدا ترین ها هستن اما گالیشیا و آندلس هم بدشون نمیاد که از زیر سلطه ی حکومت مرکزی خارج بشن هرچند توان اقتصادی شو ندارن. شاید بشه آلمان رو موفق ترین کشور جهان توی گردهم آوردن افراد زیر یک پرچم دونست. کشوری که حتی از اسپانیا هم تنوع فرهنگی بیشتری داره اما به خاطر فرهنگی که طی سالیان سال در مردمشون نهادینه شده، مردمی سر به راه و مطیع قانون بار آورده و البته مسائل مذهبی هم دخیل بوده.

اما مشکلات به همینجا ختم نمیشه. حتی در دنیای جدید هم (خصوصا آمریکا و کانادا) که تنها دلیل مردم برای کنار هم موندن همین مفهوم وطن هست،این مفهوم در حال فروپاشیه. امروز توی امریکا شاهد به آتش کشیده شدن پرچم امریکا هستیم. تنها نمادی که مردم آمریکا رو از نژادها، قبایل، فرهنگ ها و کشورهای مختلف کنار هم متحد نگه میداره نابود شده و میشه گفت این مردم دیگه هیچ دلیل و هیچ تعصبی برای زندگی کنار هم و یا فداکاری برای هم ندارن. (بجز انسانیت که البته اونهم در کاپیتالیسم به اضمحلال کشیده شده.)

اما چی میشه که یک نفر توی شرق کشور، بلند میشه میره غرب کشور با عراق بجنگه درحالیکه در همون زمان شوروی به افغانستن حمله کرده. من که توی شرق کشور هستم، افغانستانی های زیادی رو دیدم توی عمرم و احتمالا با خیلیاشون که از جنگ با شوروی یا از جنگ با طالبان اسیب دیدن همدردی میکنم اما هیچ ایرانی رو ندیدم که از حمله ی شیمیایی به سردشت آسیب دیده باشه پس احتمالا با افغانستان بیشتر از خوزستان و دزفول احساس همدردی دارم اما اگر بازهم به خوزستان حمله بشه و همزمان به افغانستان حمله بشه بازهم برای دفاع از خوزستان خودم رو مسئول میدونم.

این قضیه دو دلیل داره اول از همه مسئولیت به خاطر اون قرارداد سیاسی-حقوقی که من چون از مواهب وجود خوزستان در کشورم بهره مند شدم خودم رو مسئول میدونم ازش دفاع کنم. در زمان صلح (و احتمالا بعد از جنگ) نفت، خرما، گندم و خلاصه تمام محصولاتی که خوزستان بیرون میاد متعلق به من هم هست (چه مستقیم چه غیر مستقیم) پس من خودم رو مسئول میدونم به خاطر اون مواهب ازشون دفاع کنم. اما این مواهب از طرف افغانستان به من نمیرسه پس میگم بذار کسایی که از این مواهب بهره مند شدن خودشون از کشورشون دفاع کنن.

دلیل دوم اینه که من چون میدونم فروپاشی سیاسی افغانستان برای من مشکلی پیش نمیاره برام اهمیت هم نداره اما قطعا فروپاشی سیاسی ایران روی زندگی من تاثیر میذاره پس تمام سعی خودم رو میکنم که این اتفاق رخ نده. در این دیدگاه من نه برای دفاع از مردم یا اقلیم خوزستان یا محصولاتش به جنگ نمیرم بلکه برای دفاع از تمامیت ارضی و ثبات حاکمیت سیاسی به جنگ میرم تا هم من هم خانوادم بتونیم بعد از جنگ در آرامش زندگی کنیم.

(البته در مورد جنگ تحمیلی مورد سومی هم وجود داشت و اون هم دلایل اعتقادی و ایدئولوژیک که اتفاقا تعداد زیادی از افراد برای این اعتقاد به جنگ رفته بودن. چیزی که احتمالا بعد از جنگ های صلیبی تا آن زمان بی سابقه بود.)

پس به نظر شخص بنده هیچ قرارداد حقوقی-سیاسی اجازه و توان این رو نداره که جایگزین روابط فرهنگی و انسانی بین افراد بشه. البته که افراد هم اجازه ندارن قانون شکنی کنن اما حکومت ها هم اجازه ندارن بین مردم دیوار بکشن. متاسفانه این مرزبندیها بین کشورها و جوامع مختلف باعث شده که مردم جهان از همدیگه دور و دورتر بشن درحالیکه فراموش کردیم اینها فقط خطوطی فرضی هستن که سالها پیش سیاستمدارها رسم کردن اونهم گاها سیاستمدارهایی که متعلق به این منطقه نبودن (خصوصا توی خاورمیانه و افریقا).

و چقدر خوب 1400 سال پیش دین اسلام تمام این مرز بندی ها رو مردود شمرده و گفته که تنها ملاک برتری و تمایز شما نسبتا به همدیگه فقط تقوای شماست. کاش زمانی برسه که این ملاک والا برای تمایز افراد دوباره مطرح بشه و دیگه شاهد این درگیریها و نزاع ها نباشیم.



یک متن خواندنی هم از حامد قدیری عزیز اینجا هست که زیرش کامنتی گذاشتم. خوندن متن خالی از لطف نیست.

https://channelbpodcast.com/archives/12467/


پادکستلوگوسمعرفی پادکستوطن پرستی
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت:‌ finsoph.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید