نمی خواستم بنویسم. هنوز هم نمیخواهم بنویسم اما برای ثبت در تاریخ باید چیزی نوشت. تا فردا نگویند ما از ساکتان بودیم و در مقابل این ظلم سکوت کردیم. منظورم از فردا، فردای براندازی یا فردای انقلاب! نیست. منظورم از فردا فردای قیامت است. فردای روزی که همه باید پاسخ دهیم که چه کردیم. با قدرتمان با ثروتمان با اندیشه هامان و با تفکرمان. باید بنویسم تا بدانند و بمانند پای آن چیز که دانستم و ماندم.
بگذارید بازگردیم عقب. اردیبهشت سال 1396 فردی جلوی تلویزیون می گوید: ما راهکارهای عالمانه، عاقلانه برای این چهار سال اتخاذ کرده ایم.... می گوید فریب نخورید ما حساب کردیم اگر 150 هزار تومان به شما بدهند باید یک میلیون تومان از شما بگیرند. می گوید و می گوید و ابایی ندارد چرا که کسی نیست او را مواخذه کند. او در بستری از مصونیت قضایی پنهان شده است. اگرچه سالها پیش به جرم دست درازی به بیت المال یک سال انفصال از خدمت در کارنامه دارد اما می گوید یک نقطه ی سیاه در کارنامه ندارد.
برویم جلوتر. اردیبهشت سال 1397 کشور در تب و تاب مشکلات اقتصادی می سوزد. دولت عملا شکست خورده است. تحریم ها با شدتی اعجاب آور بازگشته اند. هوشیاری مقامات آمریکایی در کنار بی خیالی مقامات ایرانی بزرگترین شوک ارزی تاریخ را رقم می زند. دولت می خواهد همه چیز را درست کند. باز می گردد به سنت آن غریق کوشک، یعنی داغ و درفش. تعزیرات و بگیر و ببند راه می افتد. اعلام می شود که همه باید دلار را 4200 بفروشند وگرنه دستگیر خواهند شد. صرافی ها تعطیل می شوند و دولت همه چیز را در دست می گیرد. نتیجه؟ فاجعه بار. توییتی مشکوک زده می شود مبنی بر اینکه تابستان داغی در انتظار است. قاچاق اسلحه به شهرهای بزرگ و کشف محموله های عظیم اسلحه اتفاقی است که از سه سال پیش مسئولین را نگران کرده است. آیا این مسلح سازی ارتباطی به توییت های مشکوک دارد؟ خوشبختانه اطلاعات سپاه ورود می کند و بخش عظیمی از مشکل را رفع میکند.
تابستان 97 می گذرد. دلار به مرزهای 20 هزار تومان نزدیک می شود. دولت در نهایت مقابل اقتصاددان ها تسلیم می شود و قیمت دلار را ازاد میکند. دلار افت کرده و نزدیک 11 هزار تومان تثبیت می شود. مردم عصبانی اند اما تحرکاتی دیده نمی شود. رهبری در آذر سال 97 طی سخنرانی خود اعلام می کند ممکن است دشمن برای سال 97 سر و صدا بکند اما برای سال 98 برنامه ریزی داشته باشد.
کشور کم کم به ثبات می رسد. قیمت دلار می تواند کم تر شود اما اقتصاددان ها می گویند بهتر است ثبات داشته باشیم تا کاهش قیمت. همه چیز به خوبی می گذرد. تابستان 98 اما زمزمه ها دوباره آغاز می گردد. از یک سو زمزمه ی مشکلات مالیاتی، از یک سو زمزمه ی کسری بودجه، از یک سو زمزمه ی مذاکرات دوباره اینبار با ترامپ، از یک سو زمزمه ی افزایش قیمت بنزین. تمام این زمزمه ها به گوش می رسد و باعث کلافه کردن مردم می شود. در نهایت در آبان سال 1398 مردم یزد به خروش می آیند. مردم می گویند اقتصاد را درست کن. مردم از بیکاری، از فقر، از بدبختی گلایه دارند. اما دولت صدای آنها را صدای آمریکا! می داند. شخصی صراحتا پشت تریبون می گوید که مردم نگذارند صدای آمریکا از گلوی مردم بیرون بیاید. (این جمله چکیده ای بود از شش سال و نیم گذشته. جایی که تمام مشکلات به جایی دیگر حواله داده شده است) توییت مشکوکی دیگر خبر از فتنه ای دیگر می دهد: "فتنه ۹۶ را در مشهد کلید زدند ولی بحمدالله اجازه دادهنشد فتنه ۹۸ در یزد کلید بخورد."
تفاوتی آشکار بین فتنه ی 96 و 98 وجود دارد. برای فتنه ی96 کسی آماده نبود اما برای فتنه ی 98 همه آماده بودند.
فتنه با یک اتفاق فوق العاده عجیب کلید می خورد. ساعت یازده شب اعلام می شود بنزین گران خواهد شد آن هم سه برابر. سه برابری که هیچ سنخیتی با اصل اصلاح قیمت انرژی ندارد. هیچ آورده ی مثبتی برای کشور و دولت ندارد. 30 هزار میلیارد حتی نزدیک به کسری بودجه کشور هم نیست. اتفاق آنقدر سریع است که به نظر می رسد خود دولت هم گیج شده است. تا پنج روز بعد از اعلام خبر همچنان تکلیف بسیار چیزها مشخص نیست مانند سهمیه ی تاکسی های اینترنتی. همچنین دولت هربار یک چیز میگوید. یکبار می گوید به تمام خودروها سهمیه داده می شود. یکبار می گوید خیر کسانی که چند خودرو دارند سهمیه نمی گیرند.
مردم اما عصبانی هستند. در زمانی که تازه به کاهش ارزش پول ملی عادت کرده بودند. یک شوک دیگر آنهم شوکی با این عظمت به زندگی مردم آنها را عصبانی تر کرده بود. عده ای به خیابان آمدند و سعی کردند متمدنانه موضوع را فیصله بدهند اما عده ای که از پیش آماده بودند سریع تر خودشان را می رساندند. در بزرگراه همت چند کامیون بار نخاله خالی کردند. هم برای بسته شدن خیابان هم برای استفاده شدن نخاله ها توسط مردم خشمگین. همانطور که پیش بینی میشد اعتراضات به سرعت پخش شد. به تمام کشور سرایت پیدا کرد. شهرهایی که بیشترین مشکلات در آنها بروز کرد همان شهرهایی بودند که بیشترین اسلحه به آنها قاچاق شده بود. جای تعجب نیست که شهرکرد، خوزستان، کرمانشاه سنگین ترین درگیری ها را تجربه کردند.
قطعی اینترنت اما شمشیر دولبه ای بود که دولت از آن استفاده کرد. به دستور شورای عالی امنیت ملی که ریاست آن برعهده ی رئیس دولت است اینترنت به کلی قطع شد. اتفاقی عجیب که حتی در سال 96 نیز نیفتاد. البته تفاوت های دوسال 98 و 96 را می توان در چند چیز جست و جو کرد. اول حجم آمادگی. همانطور که گفته شد پس از سال 96 شبه نظامیان خصوصا کمونیست های طرفدار مجاهدین خلق آمادگی لجستیکی خود را افزایش دادند. اتفاقات سال 96 تنها یک جنبش اتفاقی بود که هیچکس برای آن آماده نبود اما سال 98 همه منتظرش بودند. دومین تفاوت در نحوه ی مبادله با جهان است. سال 96 اقتصاد ایران جزوی از اقتصاد جهانی بود و حتی نیم ساعت قطعی اینترنت نیز به راحتی امکان پذیر نبود اما سال 98 این ارتباط به صورت کامل قطع شده بود پس حتی قطع اینترنت به مدت دو هفته نیز آنچنان تغییری ایجاد نمی کرد. اما متاسفانه دولت در استفاده از این ابزار نیز برای دوگانه سازی استفاده کرد. رئیس دولت در مصاحبه ای اعلام کرد قطع اینترنت کار اون نبوده است. درحالیکه می دانیم رئیس شورای عالی امنیت ملی رئیس دولت، سه تن از اعضای آن از وزرای دولت، یکی از آنها معاون دولت و دو تن دیگر از آنها هم فکر دولت هستند. به هرحال اتفاقی که نباید بیفتد افتاد و قطعی ادامه دار اینترنت باعث ایجاد شکافی بیشتر بین دولت و مردم شد.
می دانم همگی عصبانی هستید. این قطعی اینترنت صدمات جبران ناپذیری وارد آورد حتی بدتر از شوک ارزی حتی بدتر از شوک بنزینی. نفوذی ها می دانند کجا دست بگذارند که بیشترین ضربه را بزنند. اما ما هم بیکار ننشسته ایم ما هم می دانیم کجا ضربه بزنیم که حسابی دردشان بیاید. بگیر و ببند شروع شده اما اینبار نه بگیر و ببند تکنوکرات ها از مردم اینبار مردم هستند که تکنوکرات ها را می گیرند و می بندند. ضربات اولیه را خورده اید. منتظر ضربات بعدی باشید. کسانی که بازی را آغاز کردند بدانند پایان دهنده ی این بازی آنها نیستند.
امروز مانند دهه ی شصت در میانه ی جنگیم. یک جنگ تمام عیار اقتصادی. متاسفانه از این دولت چیز زیادی دستگیر ما نمی شود. اما انتخاب بعدی ما بسیاری چیزها را مشخص می کند. اینکه آیا این دولت، دولت گورباچف باشد یا یلتسین. دولت گورباچف دولت ضعیفی بود. اما می دانیم که یلتسین فاجعه بود. آیا قرار است منتظر فاجعه ای بدتر باشیم؟ یا مردم سر عقل خواهند آمد؟
البته که بنده به آینده همچنان امیدوارم اتفاق خاصی نیفتاده است. خوشبختانه جهان در حال تحول است. اتفاقات بزرگی در حال وقوع است. بیایید امیدوار باشیم اولین اتفاق بزرگ در انگلستان رخ بدهد. جایی که جرمی کوربین در صدر است. و دومین اتفاق بزرگ در بهارستان اتفاق بیفتد. جایی که انتخابات مجلس نزدیک است. می دانم در این شرایط صحبت از انتخابات قدری احمقانه به نظر می رسد اما بیایید دیگر به سی نفر سیاسی کار در تهران رای ندهیم. دیدیم افرادی مانند (پ.س ، م.ص ، ع.م) چه بلایی به سر مجلس آوردند. آیا بازهم میخواهیم به این افراد اعتماد کنیم؟ شومن هایی که بجز شوآف هیچ ندارند؟
جهان در حال گردش است دوستان. اتفاقی عظیم در حال رخ دادن است. این سیاهی که میبینید. سیاهی پیش از طلوع فجر است. نگذارید این طوفان مانع دیدن ساحل شود. ساحل در چند قدمی است. اما مخالفت ها پابرجاست. همچنان نیازهای متعددی برا اصلاح وجود دارد. اول از همه کشور نیاز به یک اصلاح تدریجی در اقتصاد دارد. بسیاری از استعدادهای کشور در بخش کشاورزی در حال هرز رفتن است. با افزایش بهره وری در بخش کشاورزی این استعدادها آزاد شده و به بخش صنعت سرازیر می شود. کشور نیاز به کاهش قدرت دولت دارد. تمرکز دولت در اقتصاد باعث فساد گسترده ای شده است که متاسفانه کسی نمی تواند به این پرونده ها ورود کند. (یادمان بیاید قالیباف نتوانست یک طبقه از پاساژ علاالدین را تخریب کند به خاطر مسائل سیاسی و قدرتهایی که پشت پاساژ! بودند)
در نهایت امیدوارم که مطلب توسط ویرگول حذف نشود اما اگر حذف شد مطلب را در جایی دیگر آپلود کرده و خدمتتان تقدیم می کنم.