احمد سبحانی
احمد سبحانی
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

کاهش شدید نرخ ارز ما را وارد رونق اقتصادی می‌کند، اما...

در نوشته‌های پیشین در مورد چرخه‌های رکود و تورم صحبت کرده‌ام. می‌توانید از لینک زیر آنها را مطالعه کنید:

https://vrgl.ir/lRNVh
https://vrgl.ir/yEcHn




برای اینکه متوجه شویم در دهه ۱۳۹۰ چه اتفاقی برای ما افتاد باید به ۱۰۰ سال قبل بازگردیم. در دهه ۱۲۹۰، ایران عملا یک کشور عقب مانده، بیمار با انواع و اقسام مشکلات سیاسی و اقتصادی بود. کشوری که حاکمیت متمرکزی نداشت، به تازگی از یک جنگ جهانی ویرانگر و اشغال رها شده بود. در اوایل قرن ۱۴ شمسی، رضاشاه رسما با انحلال سلسله قاجار به شاه ایران تبدیل می‌شود.

رضاشاه فورا با کمک انگلیس و فرانسه شروع به ایجاد راه‌آهن و سایر زیرساخت‌ها می‌کند. این مساله بدهی دولت را به شدت بالا می‌برد. کاری که رضاخان می‌کند، اگرچه به نظر مترقیانه می‌رسد، اما از آنجایی که عمده بار آن بر دوش دولت است، برای اقتصادی که صادرات مستقلی ندارد، مانند زهری دردناک عمل می‌کند.

اما این مساله تا زمانی که رضاشاه هنوز آن قمار بزرگ را انجام نداده است، مشکلی ایجاد نمی‌کند. در دهه ۱۳۲۰، ایران به خاطر اتحاد با آلمان نازی توسط متفقین اشغال شده و رضاشاه مجبور به استعفا می‌شود. در این میان هزینه‌های جنگ و زیرساختی که دولت پیشتر ایجاد کرده است در دهه پس از آن گریبانگیر اقتصاد ایران می‌شود. در همان دهه وارد قحطی بزرگی می‌شویم. اینجا است که کار من شروع می‌شود.

چه شد که مصدق توانست نخست وزیر شود؟

محمدرضا شاه در زمانی به قدرت رسید که اقتصاد ایران به خاطر ایده‌های جاه طلبانه رضاشاه به ورطه نابودی کشیده شده بود. قحطی، گرانی و بدهی‌های دولت سر به فلک کشیده بود. اما هنوز وارد شرایط سخت نشده بودیم. قیمت ارز پس از اشغال تقریبا نصف شده بود. کشورهای متخاصم طلب ایران را پرداخت نمی‌کردند. محمدرضا شاه نیز توسط مردم به عنوان یک شاه معتبر شناخته نمی‌شد. (درواقع شاید هیچگاه نشد) چرا که میراث‌دار قحطی و دزدی و غارت بود.


در این زمان، مصدقی که به تازگی از تبعید بازگشته بود، توانست به نخست وزیری برسد. در واقع آن چیزی که به مصدق کمک کرد، تحمیل جبر تاریخ بر مردم بود. مردم همواره در زمان استیصال به دنبال تغییر می‌گردند. مصدق به درستی مشکل را کشف کرده بود. دولت ایران بدهی زیادی داشت، اما درآمدی نداشت. ایران باید از خارج از کشور منابع وارد می‌کرد اما به خاطر غارت نفت توسط انگلستان، توانایی چنین کاری را نداشت. بنابراین اولین کاری که کرد حرکت برای ملی کردن صنعت نفت بود. می‌بینیم که ملی شدن صنعت نفت نیز جبر تاریخ بود. توطئه خاصی در کار نبود.

اما این مساله به سقوط خود مصدق انجامید. در واقع چیزی که مصدق ندید این بود که ما در انتهای چرخه بلندمدت بدهی بودیم. بدهی آنقدر زیاد شده بود که حتی ورود سرمایه هم نمی‌توانست این مشکل را حل کند. در زمانی که بدهی به چنین سطح بالایی می‌رسد، تنها راه برای خروج از بحران کاهش ارزش پول ملی است. تنها یک شوک خارجی کافی بود که اقتصاد به ورطه دردناک رکود تورمی وارد شود که این شوک را تحریم اقتصادی به کشور وارد کرد.

پس از ملی شدن صنعت نفت، تحریم اقتصادی شروع شد، کشتی‌های نفتکش توسط نیروی دریایی انگلستان توقیف شدند، ورود درآمد به کشور قطع شد، دولت نتوانست بدهی‌هایش را پرداخت کند و در نهایت به اجبار پول ملی را کاهش شدیدی داد تا از وضعیت خارج شود.

برای درک بهتر: در سال ۱۳۱۰، زمانی که ریال رسما پول ملی کشور شد، یک پوند انگلیس تقریبا ۶۰ ریال بود، ۴ سال بعد، زمانی که مجلس موسسان رسما رضاشاه را شاه ایران اعلام کرد، این نرخ به ۸۰، و زمانی که ایران اشغال شد این نرخ به ۱۴۰ رسید. پس از آن ریال ایران به جای پوند انگلیس به دلار آمریکا میخ شد. در سال ۱۳۲۳ این نسبت ۳۲ بود (یعنی یک دلار ۳۲ ریال) اما در سال ۱۳۳۵، ارزش پول ملی بیش از نصف کاهش یافت و قیمت دلار به ۷۵ ریال رسید. توجه داشته باشید که آنچه گفته شد، ارزش رسمی پول است و ممکن است این ارزش با آنچه در بازار معامله می‌شود متفاوت باشد.

در واقع به طور معمول هرزمان که بدهی دولت از ۱۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی فراتر رود تنها یک راه برای رهایی از این وضعیت وجود دارد. «ارزش پول ملی را کاهش دهید.» بدین ترتیب بدهی‌ها بی‌ارزش می‌شوند. بدهی‌هایی که طی سال‌ها رضاشاه و پس از آن محمد رضاشاه و البته سایر ملوک محلی انباشته کرده بودند، در کنار ناتوانی دولت در وارد کردن منابع از خارج کشور، اقتصاد را به جایی رساند که تنها یک ضربه برای فروپاشی لازم بود. تحریم اقتصادی آن ضربه را زد.

در اینجا دیگر دولت هیچکار نمی‌تواند بکند بجز آنکه شدیدا نرخ برابری ارز را کاهش دهد. این همان اتفاقی بود که رخ داد و در دهه ۱۳۳۰، اقتصاد ایران را وارد یکی از شدیدترین رکودتورمی‌های دوران مدرن کرد. اما این وضعیت، محیط را محیا کرد تا اقتصاد بزرگترین رونق تاریخ مدرن خود را در دهه ۱۳۴۰ تجربه کند. تورم پایین و رشد اقتصادی بالا در دهه ۱۳۴۰، که همگی آن را به فرمانفرمایان و عالیخانی و سایر بزرگان آن دوره نسبت می‌دهند، در واقع نتیجه کاری بود که در دهه ۳۰ رخ داد. یعنی کاهش شدید ارزش پول.

آنچه در دهه ۱۳۳۰ رخ داد، اقتصاد ایران را به اصطلاح ریستارت کرد. بدهی‌های دولت را بی‌ارزش کرد و دولت توانست دوباره از صفر شروع کند. تقریبا بدون بدهی، اما این بزم زیاد طول نکشید. محمد رضا شاه دوباره همان اشتباهی را مرتکب شد که پدرش مرتکب شده بود. دوباره شروع به ایجاد زیرساخت کرد، آن هم با هزینه‌های دولت. دوباره اهرم دولت را افزایش داد.

تاریخ نفت ایران در یک نگاه
تاریخ نفت ایران در یک نگاه


اما اینبار به خاطر آنچه مصدق به او داده بود، منابع حاصل از فروش نفت را نیز در اختیار داشت. یعنی دیگر دولت تنها به منابع داخلی متکی نبود و می‌تواند از خارج از ایران نیز منابع دریافت کند. ما در این دوره برای اولین بار در تاریخ مدرن به ارزجهانروا دسترسی مستقیم داشتیم. در واقع پس از ایجاد دولت مدرن در ایران در زمان صفویه، ما هرگز به چنین منابعی دسترسی نداشتیم. در زمان صفویه اگرچه ما منابع خوبی برای صادرات داشتیم، اما سد محکمی به نام عثمانی مانع ما می‌شد. حتی عثمانی اجازه نمی‌داد فرستاده‌های ایران به اروپا بروند.

پس از صفویه یک دوره پرفراز و نشیب از ناآرامی داخلی را سپری کردیم و در زمان قاجار اگرچه وضعیت داخلی آرام شده بود، اما دیگر منابعی برای صادرات وجود نداشت که بتوانیم به کمک آن ارز وارد کنیم. این وضعیت تا زمان پیدایش نفت ادامه داشت و با کمک مصدق ما برای اولین باز از زمان صفویه توانستیم صادرات مناسبی داشته باشیم و البته در کنار آن ارز جهانروا نیز وارد اقتصاد کنیم.

مجموع این وضعیت در کنار بهبود اقتصاد جهانی به ما کمک کرد که در دهه ۱۳۴۰، بزرگترین رشد اقتصادی تاریخ ایران را تجربه کنیم. اما همانطور که گفتم، این وضعیت چندان پایدار نبود. سرکوب قیمت ارز، منجر به آن شد که ایران به جای یک کشور صادر کننده، به یک کشور مصرف کننده تبدیل شود، در حالی که نزدیک‌ترین روستاها به تهران آب آشامیدنی نداشت، دولت هزینه‌ هنگفتی برای ساخت هتل‌ها و مراکز تفریحی می‌کرد. در واقع آنچه دولت در دهه ۴۰ انجام داد، در دهه ۵۰ ما را وارد یک دوره اهرم‌زدایی کوتاه مدت کرد. اهرم زدایی که در نهایت به انقلاب ختم شد. پیش از انقلاب، بانک‌ها به خاطر اهرم بالایی که داشتند، دیگر توان ادامه وضع موجود را نداشتند و باید از بانک مرکزی منابع می‌گرفتند، از طرفی منابع بانک مرکزی به خاطر کاهش شدید قیمت نفت کاهش پیدا کرده بود.

بنابراین چیزی که محمدرضا شاه آن را توطئه یهود و انگلستان می‌دانست در واقع چیزی بود که خود مرتکب آن شده بود.

در دوره پس از انقلاب باز شاهد همان اشتباهی بودیم که رضاشاه و محمدرضا شاه انجام دادند. یعنی ایجاد زیرساخت با هزینه‌های دولت بدون ورود منابع. با این حال، این وضعیت با دو دوره قبلی کمی متفاوت بود. تفاوت عمده آن این بود که زیرساخت‌ها عمرانی و عمومی بودند. زیرساخت‌های عمومی‌ای که منجر به افزایش تقاضای عامه جامعه شد. رفاه اقتصادی با توزیع ثروت همراه شد که در نهایت زمینه‌ساز طولانی‌ترین دوره رشد اقتصادی از سال ۷۰ تا ۹۰ شد.

تفاوت این رشد اقتصادی، با رشد اقتصادی پیش از انقلاب آن بود که اینبار تنها موتور محرک اقتصاد دولت نبود، بلکه اهرم اقتصادی از ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۰ به تدریج از دولت خارج و به سمت بخش خصوصی حرکت می‌کرد. این وضعیت توانست ۲۰ سال رشد اقتصادی مداوم را برای اقتصاد ایران به همراه آورد.

شاید در نوشتارهایم زیاد از کلمه اهرم استفاده می‌کنم. منظور از اهرم همان بدهی است. هنگامی که شما یک خانه با وام مسکن خریداری می‌کنید، در واقع سرمایه خود را اهرم کرده و با آن خانه خریداری می‌کنید. در نتیجه اهرم شما افزایش می‌یابد. هنگامی که بدهی خود را پرداخت می‌کنید، اهرم شما کاهش می‌یابد.

اما مشکل اصلی هنوز پابرجا بود و آن قیمت ارز بود. ما به خاطر تحریم دیگر مانند دهه ۱۳۴۰، به منابع ارزی دسترسی کامل نداشتیم. همچنین در یک خطای سیاستی آشکار دولت از زمان هاشمی همواره اقدام به سرکوب نرخ ارز می‌کرد. کاری که تقریبا تمام کشورهای نفتخیز آن را انجام می‌دهند. کاری که مانند موریانه به جان منابع دولت می‌افتد و فورا آن را تمام می‌کند. هنگامی که انقلاب شد، هر دلار ۷۰ ریال بود، زمانی که جنگ شروع شد به ۱۰۰ ریال و زمانی که دولت جناب هاشمی شروع به کار کرد، قیمت هر دلار به ۱۲۰۰ ریال رسیده بود. این وضعیت اگرچه شاید منفی به نظر برسد (که هست) اما اولا ما در دوره جنگ بودیم و ثانیا به دولت کمک می‌کرد تا اهرم به شدت افزایش پیدا نکند.

دولت‌ها در زمان هاشمی و خاتمی با تمرکز منابع توانستند تورم را مهار کنند (تورم سنگین در دولت هاشمی ماحصل بدهی سنگین خارجی این دولت بود، وگرنه تمرکز منابع شدیدی که در دست حزب کارگزاران بود ابدا چنان تورم سنگینی ایجاد نمی‌کرد) همچنین انتقال ریسک از دولت به بانک‌ها در دولت احمدی نژاد باز هم تورم را تا حدود زیادی مهار کرد.

اما نکته این بود که در تمام این سال‌ها، اهرم کل اقتصاد به صورت مداوم در حال افزایش بود. شاید و فقط شاید اگر حرکت دولت احمدی نژاد برای کاهش هزینه‌های دولت، افزایش درآمدهای پایدار و بازپرداخت بدهی‌های دولت به بانک مرکزی ادامه پیدا می‌کرد ما آنچیزی که در دهه ۱۳۹۰ دیدیم، مشاهده نمی‌کردیم. در واقع تنها دولتی که اقدامی برای کاهش اهرم کرد، احمدی نژاد بود اما به خاطر مشکلاتی که جای آن اینجا نیست، این روند ادامه پیدا نکرد.

بالاخره تجمیع بدهی‌های دولت، در کنار ریسک عظیم شبکه بانکی با عدم دسترسی به منابع بین المللی دست در دست یکدیگر داد تا اقتصاد به مرز انفجار برسد. تنها یک ضربه کافی بود تا اقتصاد منفجر شود و با تحریم‌های بانکی آن ضربه زده شد.

از این نقطه به بعد، دولت دیگر راه زیادی نداشت و تنها با کاهش شدید قیمت ارز می‌توانست از وضعیت موجود خارج شود. کاری که در دهه ۱۳۳۰ رخ داد، یکبار دیگر در دهه ۱۳۹۰ نیز تکرار شد. البته نمی‌خواهم دولت روحانی را تبرئه کنم. قطعا یکی از پر اشتباه‌ترین دوره‌های سیاستی دوران مدرن از زمان قاجار تا به امروز را در دولت جناب روحانی تجربه کردیم. تقریبا تمام دولت‌های مدرن چنین دوره‌هایی را پشت سر می‌گذارند. تفاوت در این است که یک دولت «عاقل» این روند را به بهترین شکل مدیریت می‌کند. نه اینکه با ایده احمقانه ارز ۴۲۰۰، چند ده میلیارد دلار از بهترین ارزهای کشور را هزینه رانت‌خواری عده‌ای معدود کند. نمی‌خواهم زیاد در مورد اشتباهات سیاستی دولت روحانی صحبت کنم که اظهر من الشمس است. اما چیزی که ما در دهه ۱۳۹۰ تجربه کردیم مجموع تمام هزینه‌هایی بود که از دهه ۱۳۳۰ به بعد روی هم انباشته شده بود و در نهایت تخلیه شد.

سرکوب نرخ ارز همچین بلایی سر تراز تجاری کشور میاره.
سرکوب نرخ ارز همچین بلایی سر تراز تجاری کشور میاره.


در حال حاضر اقتصاد یکبار دیگر ریستارت شده است. بارها گفته‌ام که ما وارد چرخه سی سال رونق اقتصادی خواهیم شد. این رونق اقتصادی ثمره همین وضعیت است. کاهش شدید ارزش پول ملی تقریبا بدهی‌های کشور را بی‌ارزش کرده است. هرکس در این کشور بدهی داشته است، امروز خوشحال است.

اما قطعا اشتباهات سیاستی از امروز دوباره شروع می‌شود. نکته تاسف‌بار این است که هیچکس تصور نمی کند اینها اشتباه است. هنگامی که رشد اقتصادی در دهه آتی به بالای ۱۰ درصد می‌رسد، همه خوشحال‌اند. حقوق‌بگیران خوش‌حال هستند که سرمایه آنها در حال افزایش است، مردم خوشحال هستند که در حال بهبود معیشت خودشان هستند، دولت نیز خوشحال است که توانسته است کاری بکند کارستان، اما ۶۰ سال بعد، در سال ۱۴۶۰، دوباره یک نسل سوخته خواهیم داشت. نسلی که با قحطی، فلاکت، تورم و بیکاری مواجه خواهد شد.

چه باید کرد؟

همانطور که قبلا در نوشته زیر توضیح داده‌ام باید طی ۳۰ سال آینده بتوانیم ساختار سیاسی را به یک ساختار سیاسی به سامان تبدیل کنیم:

https://virgool.io/@ahmadsobhani19/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%DB%8C-%DA%86%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85-okyozquqdydl


در صورتی که به سمت چنین اقداماتی حرکت نکنیم، مشخص نیست ۳۰ سال دیگر که به اهرم‌زدایی کوتاه مدت می‌رسیم چه اتفاقی رخ می‌دهد. ایده حکمرانی وارداتی، در کنار عدم نظارت و ناهمخوانی وظایف و مسئولیت‌ها، تمرکز شدید منابع، انفعال دولت‌ها در قبال مسئولیت‌های اجتماعی، عدم درک صحیح از جامعه، ایجاد طبقه نخبگانی در سیاست و اقتصاد که دور از توده جامعه هستند. همگی دست در دست یکدیگر داده‌اند تا وضعیت اقتصاد و سیاست به حد انفجار برسد. خوشبختانه، ما دوره اهرم زدایی بلند مدت را پشت‌سر گذاشته‌ایم اگرچه این دوره بسیار سخت سپری شد. از فردا دولت و حاکمیت باید در جهت پیاده‌سازی یک الگوی پیشرفت بومی بکوشد. امیدوارم تجربه ۱۰۰ سال گذشته به خوبی نشان داده باشد که الگوهای وارداتی حتی اگر اسم اسلام و ایران را به آن سنجاق کنیم باز هم الگوهای خوبی برای پیشرفت و توسعه نیستند.

این پیشرفت جز با اجازه به درخشان‌ترین ذهن‌ها برای ابراز نظر و عقیده امکان پذیر نیست. ذهن‌های پیر و از کار افتاده دیروز، امروز دیگر توانایی لازم برای نظریه‌پردازی ندارند. وضعیت امروز نیاز به ذهن‌های امروزی دارد. خوشبختانه جناب رئیسی در طول دوره کوتاهی که متصدی امور شده‌اند، بسیار فراتر از انتظارات من ظاهر شده‌اند. تنها به عنوان یک نمونه، صندوق‌های استانی که در حال توسعه هستند، به خوبی می‌توانند جایگزین طرح‌های توزیع قدرت باشند. اگرچه طرح‌های این چنینی فاصله بسیار زیادی با نقطه مطلوب دارند، اما مشخص شده است که دولت به خوبی مضرات تمرکز قدرت را درک کرده است.

نکته این است که ساختارهای قدرت نباید به گونه‌ای باشند که ما هر ۴ سال دست به دعا برداریم تا رئیس جمهور صالحی از صندوق رای در بیاید. حتی با تمام پیشگیری‌ها، نظارت‌ها و... هیچکس نمی‌تواند تضمین کند رئیس جمهوری که امروز خوب است، ۵ سال بعد هم خوب خواهد بود یا نه.

پوپر می‌گوید که سوال این نیست که چه کسی در راس قدرت باشد، سوال این است که ساختارهای قدرت چگونه ایجاد شده باشند که تاثیر تصمیمات غلط تا حد امکان کاهش یابد. آن چیز که من می‌بینم چشم‌انداز خوبی است. اما این چشم‌انداز خوب تا زمانی که ساختارهای قدرت به خوبی سازمان‌دهی نشده باشند، یک الگوی حاکمیتی بومی با استفاده از کهن الگوها ایجاد نشده باشد، قدرت به درستی به عامه مردم تنفیذ نشده باشد هر لحظه می‌تواند تغییر کند.

اقتصاد هرگز از سیاست جدا نبوده و نخواهد بود. اگر وضعیت اقتصادی ما امروز به این فلاکت افتاده است، به خاطر وضعیت سیاسی کشور است. به خاطر ساختارهای سیاسی معیوب ما است. حرف در این باره بسیار است که پیش‌تر گفته‌ام و بعدتر باز هم خواهم گفت. تنها نکته پایانی این است که ما تنها ۳۰ سال فرصت داریم تا تغییراتی اساسی در شیوه حکمرانی ایجاد کنیم. به نظر شخص بنده این تغییر کمتر از ۲۰ سال دیگر رخ خواهد داد چرا که این جبر تاریخ است، اما اگر رخ ندهد لاجرم باید آماده هر رخدادی باشیم، چرا که آن رخداد نیز جبر تاریخ است.



https://virgool.io/@ahmadsobhani19/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D9%86-qjarnndbxbmn


می‌توانید به تلگرام من هم سر بزنید:

https://t.me/ahmadsobhani

رونق اقتصادیرکود اقتصادینرخ ارزبهبود اقتصادی
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت:‌ finsoph.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید