از تابستان دائما در این فکرم که اولا چرا باید به اصلاح امور امید داشته باشم؟ و ثانیا چگونه میتوانم این امید را به خیل عظیم ناامیدان اطرافم هدیه دهم و ثالثا چه کنشی میتوانم داشته باشم که لمس کنم نه واقعا این امید واهی نیست.
لااقل برای خودم جالب بود که وقتی گفتگوهای صریح را تماشا میکنم، گوهر امید در دلم بیشتر میدرخشد.
راهکار های مختلفی به ذهنم رسیده بود ولی از میان همه آنها فکر میکنم رسالت من گفتگو است.
یک نیروی عظیم درونم دائما مرا حرص میدهد که این نسل نیاز به گفتگو دارد. این گفتگو باید بدور از حواشی بوده و مستقیما برود سر اصل مطلب. البته رفتن سر اصل مطلب مطمئنا مقدماتی دارد ولی به معنی پرداختن به حواشی نیست.

حس میکنم با اینکه بسیاری از مردم در نان دارند، بی عدالتی را میبینند، بیکاری مانع بروز استعداد هایشان شده، از بیارادگی رنج میبرند و توانایی پرداختن به امور واجب و ضروری را بدلیل تنبلی ندارند.
وقتی علت نا امیدی را میپرسم به همین مسائل میرسم.
فکر میکنم تشنگی نسبت به گفتگوی بدردبخور از همه عوامل مهم تر است.
گاهی اوقات با خود میگویم هر قدر شرایط زندگی سخت شود آیا ممکن است بتوانم با گفتگو کردن این سختی هارا تبدیل به آسانی کنم؟
آیا اگر تک تک مردم این سرزمین و حتی این کره خاکی مخاطبی برای حرف های در نطفه خفه شدهشان می یافتند، هنوز هم به این اندازه در یاس غرق شده بودند؟
مگر چه اعجازی است در کلام...
در دانشگاه هر وقت فشار مشکلات هجوم میآورد پناه میبردیم به خلوت های یکی دو نفره با یکی از دوستان که او هم عطش گفتن و شنیدن برایش پدید آمده بود.
و از شیرین ترین لحظات زندگی ام همین گفتگو هاست که از 12 شب تا 4 صبح ادامه می یافت.
گفتگو حین پیمودن تمام مسیر های این دانشگاه وسیع! واقعا لحظاتی است تکرار نشدنی.
آنقدر هنگام این شبپیمایی ها ذوق میکنم که فکر میکنم هیچ مشکلی در زندگیام نیست. و جالبش این بود عمده این گفتگوها پیرامون مشکلات زندگیمان بود.
و اکنون میبینم که باز کردن باب گفتگو از مهم ترین راه های زنده ماندن ماست...
و از مهم ترین دلایل امیدواری مان.
البته نه گفتگوی بیقید، بدون چارچوب و بیهدف و منافقانه بدین معنی که با واژه ای مقدس هدفی نامقدس را در نظر بگیریم.
گفتگویی که دلمان را آرام کند و فکرمان را روشن!
باید لسان قوم را یاد گرفت، (شاید از همین جهت اخیرا علاقه ام به حوزه رسانه بصورت تابع نمایی جهش یافت)
و گوش شد برای صداهای به زبان نیامده!