تو محل ما یه آقای هست حدود شصت ساله باز نشسته ذوب آهنه دارای یه کوچولو اختلال حواسه با اندامی لاغر و استخوانی وسر و وضعی مرتب باپراهنی سفید و شلواری سورمه ای با یک دو چرخه چینی قدیمی بعضی وقتها می اد سر چهار راه محل ما چرخ رو روی جک دو پایه اش می ذاره و با اطمینان خاطر روی لوله اون می شینه پاهاشو روی هم میندازه همراه خودش لوازمی را که بعضی هاتو ماشینشون دارند با خودش میاره یک بسته دستمال کاغذی.،حوله،کرم ،یه رادیو کو چیک ،گاهی هم خوردنی با یه حالتی مثل کسی که تو یه ماشین آخرین مدل کنار خیابون پارک کرده خیلی آروم و طبیعی گاهی دستاشو با کرم چرب میکنه گاهی از دستمال کاغذی استفاده میکنه گاهی شاخه گلی را که همراهش اورده بو میکنه و یا به رادیوش گوش میکنه خیلی شاد و آرام به افراد در حال عبور سلام می کنه بی خیال از همه چیز مثل اینکه تو این دنیا هیچ غم و غصه ای نداره اهالی با دیدن اون براش دستی تکون میدن و از صفا و پاکی اون لذت میبرند و با لبخندی از کنا رش رد میشن یکی دو ساعت اونجا هست بعد میره خونه و فردا دوباره اگه هوا مساعد باشه اونوگوشه یکی از چهار راهای محل میبینی که رو چرخش نشسته با لبخندی بر لب و شاخه گلی در دست فارغ از دنیا و هرچی درش هست ......