دیگه سال 1401 داره نفس های آخرش رو میکشه...
امان از امسال، امان از امسال، امان از امسال...
اگر قصد انتخاب رنگی برای امسال داشته باشم ،خاکستری انتخاب منه
در حالی که به خاطر تولد ایراندختم جزو بهترین سال های عمرم بود، اما جزو سخت ترین سال های عمرم هم بود. ماجراهای بعد از بارداری، حالت های روحی و روانی،اضافه وزن، نگهداری از یک انسان که هیچ تجربه و ایده ای در مقابلش نداری، بار مالی بی انصراف امسال، همه و همه به سنگینی امسال دامن می زدند.
به هر صورت هر چه که بود خوشی و ناخوشی، تاریک و روشن رو به اتمام است و من انسان که ناخودآگاه دنبال نور و امید هستم. امیدوارم به بهار آینده.
موضوعی که چند روزه ذهنم رو درگیر کرده اینه که میزان سختی برمیگرده به نگرش ما. که چطور این چالش رو معنی کنیم و چطور باهاش رفتار کنیم.
امسال به این نتیجه رسیدم اینکه ذاتا انسان خوبی باشی ، برای کیفیت زندگی کافی نیست، چه مهارت هایی هم داشته باشی جز شروط کیفیت در زندگی محسوب میشه.
نسخه ی واحدی هم نداره و برای همه یکسان نیست. هر فرد باتوجه به نیازها و ضعف هایی که داره متفاوته.
حالا باید راه بیفتم تو کوچه پس کوچه های ذهنم، بگردم دنبال مهارت هایی که باید رشد یا ایجادش کرد.