جعآااان...
خدای جذابیت باشه؟!
----- کات
در ابتدای متن لازم به ذکر است که
اندام فوقانی را پیام از تعلیمگران
و اندام تحتانی را سید رشیدِ شیروانیُالاَصلْساکنِبجنورد برایم فراهم کردند و همانطور که وضوح از آن میبارد به شکلی تصنعی خیره به افقهای دورم تا عکاس تصویر مرا ثبتکند.
اگر به پسزمینه کار توجه زیادی نشان ندهیم،
انصافاً جذابیت یعنی این عکس!
حالا تصور کن با این سر و وضع به تردد در اماکن عمومی و حاضر شدن در کلاس های درسی بپردازم، چه میشود؟! اورژانس ۵آذر به اندازه کافی ترومایی دارد! (کوفتو استاد بالین)* علاوه بر آنها، تلفات جدیدی به خاطر غش و ضعف از دیدن جناب عَینصاد هم به آن اضافه بشود! قطعاً قیامت خواهد شد.
میدانم شما هم در اینجای متن احتمال دادهاید که دکتر گلفیروزی (تازه هیئت علمی محترم طب اورژانس) بتواند ترتیبی برای وضع به وجود آمده بدهد
امّا وظیفه انسانی من چه میشود؟
نباید جذابیتم را کنترل کنم؟!
اتفاقا از هفته ها قبل احساس کرده بودم که
این مهمان ناخواسته دارد کار دستم میدهد.
یکبار که با پیژامه راهیانرفتهام دونفری مسیر خوابگاه را گز میکردیم،
ناگهان احساس کردم برخی تعقیبم میکنند!
برگشتم و متوجه سگان محوطه شدم
که خیلی تحویلم گرفته بودند،
پارس میکردند و دندان نشان میدادند!
حیوانکیها از برخی دانشجوها آموخته بودند
و گمان داشتند این افعال نامش نخ دادن است...
ولی من پا ندادم بهشان و به آنها فهماندم که
اینجانب حرمت دارم نه لذت!
شالم... چیز یعنی شلوارم را محکم نموده
و به آخرینروزتیریتابستان** حواله دادمشان.
یا برای مثال روزی دیگر با صاحبان اندام فوقانی و تحتانی عکس فوق برای پا در میان گذاشتن در مسئله امتحانشان رفته بودم که گویی پا در جای دیگری گذاشتم و استاد کماحترام مقداری ناراحت شد و داد و بیداد راهانداخت! آن لحظه متوجه نشدم امّا بعداً فهمیدم که تمام آن حرکات و دلقکبازیها از
سر حسادت به جذابیت این جانب بود
که متاسفانه برای افتادگان آن درس کمی گران تمام شد و در ادامه فحشهای زیادی به همان حسود رسید.
خلاصه خواستم بگویم جذابیت است
و دردسر هایش! مراقب چَشمهایتان باشید تا از حجم آسیب وارده کاسته شود.
(خنده شیطانی)...
پرندهای شکاری***
-----
* تنها آنهایی که از حلقه نزدیکان این شخصیت باشند متوجه خواهند شد!
** ٣١ تیر ماه
*** پایانی باز ساختم