گاهی اوقات که سرخوشی به سرم مهمان میشود و احساس راحتی بسیار زیادی در جمع دارم،
شروع به ضبط صدا یا فیلم محاورات افراد اطرافم با خود یا دیگران میکنم و ثبت آن لحظات،
بهشکلی است که اطرافیان متوجه رفتار بنده نمیشوند و بسیار مخفیانه این کار را انجام میدهم.
شاید تا به اینجای متن گمان بردید که درحال جمعآوری مدارک برای ارائه آنها به بچههای بالا هستم
و بنا دارم در آینده نزدیک به گونی روانهتان کنم یا اینکه آتویی داشته باشم تا در کوچهای بنبست یا روزی مبادا،
بهعنوان حکم از آن استفاده کرده و دستتان را ببرم!
نکته خوشحالکننده این میتواند باشد که بگویم دکترتان تا به حال چنین کار سخیفی را مرتکب نشده
و نخواهد شد، ما اگر از خنجر هم استفاده کنیم حمله به پشت را درست نمیدانیم زیرا که مقصر محسوب میشویم،
بلکه تیزی را بر صورت فرد مینشانیم که تا پایانعمر چهرهمان را به یاد داشته باشد و شخص اول در
سریالهای کابوس شبانهاش شویم (خودم هم احساس کردم مقداری گندهحرفی کردهام،
لطفا شما به رویم نیاورید تا دلم نشکند؛ این شتر دیدنندیدنها را که استادید دگر؟).
بله داشتم میگفتم، این فایلها اغلب جنبه خاطرات شخصی داشته
و معمولاً هنگام تخلیه حافظه گوشی، به تماشای آنها مینشینم و خاطراتم مرور میشود؛
به قول ع.ک.گ، از خاراندن محل بهبودیافته (اسکار) زخمهای گذشتهام لذت میبرم.
البته از اطرفیان هم رفتارهای جالبی ندیدم، برخی که با عتاب گفتند ما ممنوعالتصویر هستیم،
چرا برای ما پرونده درست میکنی و این بیهودهکارهای تو راه به جایی نخواهد برد و نانوآب نمیشود.
عدهای دیگر امّا معتقد بودند نباید ریا بشود و میخواهند سبکبال به دیدار معبود بشتابند،
چرا سنگ راهشان میشوم و الباقی صحبتها؛
امّا گوشهای بنده به سخنان فوق بدهکار نبود (بلکه طلبکار نیز بود!) و بیتوجه به آنها
کار خودمان را کردیم و نتیجهاش نیز به این صورت شد که
آن فایلها از معدود خاطراتی است که از درگذشتگان بسیار نزدیک به جا مانده
و گاهی زمینه خاراندن زخمهای دیگر اعضای فامیل را در خلوت خودشان فراهم میکند،
احتمالا زخمهای دردناکی باشد که اشکشان را هنگام تماشا جاری میسازد.
ویژگی مثبت این فایلها، ثبت لحظات به دور از هرگونه روتوش و سندرم استرس مواجهه با دوربین است!
خندیدنها و احساسات دیگر افراد در طبیعیترین شکل خود ثبت شده
و شاید اگر مبالغه نباشد، گویا اشخاص حاضر در فیلم، در کنارتان حاضر هستند و شاهد LIVE آنها هستید!
حالا این همه صحبت کردهام که چه بگویم؟ نتیجه اخلاقی؟ انگیزشی؟
در انتهای متن موزی را بهعنوان جایزه گذاشتهام؟ خیر، همه گمانها اشتباه است!
در ادامه داستان با بنده همراه شوید تا بدانید چه خبر است.
اخیراً در حال گوش دادن به یکی از فایلهای صوتی بودم
که متوجه شدم، یکی از طرفین این گفتگو بسیار پر حرف است!
لامصب، پزشکیان باشد در مناظرات ریاست جمهوری؟!
پابرهنه به میان صحبت همه میپرد، دلقک بازی درمیآورد،
همیشه چرتوپرت آمادهای در آستین دارد و خلاصه خیلی فک میزند!
تا آخر فایل صوتی منتظر بودم صحبت دیگر افراد را نیز بشنوم
که متأسفانه این موجود نامرد، یکتنه تا پایان این فایل را پر کرد
و سهم دیگران را با لیوان آبی روی آن، خورد و حالا با ذوق
بهدنبال یادآوری خاطرات دیگران از طریق گوش دادن به مکالمات آنها است!
بله، با عرض تأسف، آن شخص بنده بودم
(میدانم حدس نمیزدید! اگر هم زدید دل مرا نشکنید
و بگوید عجب! نه، ما نمیدانستیم و ادامه داستان)
الحق و الانصاف مواجههشدن با این حجم از رذائل خویش در فایل صوتی غیرقابل انتظار بود،
بیصاحب فرصت ویدئو چک نیز نیست! چه میشود کرد، انگار گاهی باید پذیرفت و خندان گذشت!
عه عه عه!
اطرافیانم گاهی گوشزد میکردند که فلانی بس است دیگر،
سرمان را به درد آوردی!
امّا همانگونه که در بالاتر گفتم،
گوشهای بنده بدهکار کسی نبوده و نیست!
از شرمساریها بگذریم،
البته که این اتفاق جنبه مثبتی نیز داشت
و آن، این بود که اگر ایامی را تجربه میکنید
که اطرافیانتان شروع به توصیههای اخلاقی
یا پیفپیف کنان شروع به فاصله گرفتن از شما کردهاند،
صدا یا رفتار خودتان را ضبط بفرمایید
و پس از مدتی (پیشنهادم بیشتر از ۷ روز است)
آنها را مجدد گوش کرده
و از اسناد موجود بر علیه خود استفاده کنید،
در حکومت فعلیتان کودتا بهراه بیاندازید
و نکاتی که بهنظرتان قابل اصلاح است را تغییر بدهید،
باشد که تغییرات حاصله باعث بهبود و کمال شخصیتتان شود.
اگر روش بالا نیز بهکارتان آمد میتوانید برای این حقیر دعا بفرمایید
تا مراتب کمال را دوتا دوتا و شابزنان* طی کنم
تا از دریای رذائلم رهایی یابم و قول یکی از خفنهای خطابه،
«آدام» بشوم
که انسان شدن چه آسان،
آدام شدن چه مشکل!
پ.ن:
۱- شاب زدن همان پریدن خودمان است، البته به مازندرانی
🧷 به زبان حال را در آن زبانبسته فیلترشده سر بزنید،
متأسفانه پول تبلیغات برای گذاشـــــــــتن لینــــــــک ندارم.