امروز با فردی آشنا شدم که روی ویلچر نشسته بود
کارش عکاسی و ویرایش عکس بود
از همه عکس های کوچیک و بزرگ داخل ویترینش تنها یک عکس تمام قد از یک دختر بچه بود
بهم اشاره کردن و گفتن چندسال پیش توی تصادف دخترش و همسرش رو از دست میده و خودش هم قطع نخاع میشه و مجبوره تا آخر عمر روی صندلی بشینه
یکبار دیگه به عکس تمام قد توی ویترین نگاه کردم و به چشمای خسته و ویلچر اون مرد پشت کامپیوتر
سعی کردم خودم رو بزارم جای اون مرد تا قضاوت درستی کرده باشم.
یا اون مرد بخاطر عشق و محبت به بچش همچنان عکاس کودکان باقیمونده بود
یا از روی اجبار و روزمرگی مجبور بود این زجر رو همیشه تحمل کنه که عکاس کودکان باقی بمونه تا گذران زندگی کنه