وسوسهی انتقام، هفتمین جلد از مجموعهی «جک ریچر» است که مثل قبلیها آدم را از خواندن پشیمان نمیکند.
به نظرم در این جلد « لی چایلد» نشان داد که به عنوان نویسنده آدم به شدت ریسک پذیری است. بعد از نوشتن شش جلد ازیک مجموعهی موفق و پرفروش در سطح جهان یک دفعه زاویهی دید و شیوهی روایت را در اثر تغییر داد. این بار به جای سوم شخص مشرف از اول شخص استفاده کرد و در ابتدای کتاب من را به شدت متعجب نمود.
جالب بود واقعا عرض میکنم. دروغ نگویم ابتدای خواندن قدری حالم را گرفت. اما کمکم عادت کردم و مشکل حل شد.
از طرف دیگر هم برای اولین بار قدری از گذشتهی «جک ریچر» قهرمان مجموعه برای ما به عنوان خواننده روشن شد. داستان پر است از فلش بکهایی به اندازهی نصف صفحه تا دو صفحه از دوران ارتشی بودن «ریچر» و این اولین بار است که ما چیزهایی از گذشتهی این ابرقهرمان باحال میفهمیم.
من کلا از این مجموعه خوشم میآید و به عنوانیک مجموعهی بسیار مفرح سراغش میروم. «تریلر»های بسیار خوبی است و نگاهی گذرا به آمار فروش جهانی اش هم میتواند خیالتان را راحت کند. واقعا هم توانش را دارم و هم میلاش را که همهی مجموعه را ده روزه بخوانم. اما خورد خورد مصرف میکنم و ذخیرهاش میکنم برای ایام بیحالی و خستگی.
آخر کتاب همیک صفحه از نویسنده بود که اطلاعاتی اجمالی و نکتهای بسیار با مزه داشت. آقای نویسنده را در چهل سالگی از شغلش یعنی کارمندی در تلویزیون اخراج میکنند! اما او بر خلاف بسیاری از ما عوض اینکه برود یک جا بنشیند و آبغوره بگیرد و فاز افسردگی بردارد، مداد و کاغذ میخرد و میرود اولین جلد از مجموعه را با نام «قتلگاه» مینویسد.
به نظرم از آن حکایتهای انگیزشی ست.
بخوانید، خوش میگذرد.