علیرضا طهرانی ها
علیرضا طهرانی ها
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

استقلال هزینه دارد

اگر با خواندن تیتر این نوشته فکر کردید که این مطلب در مورد سخن آن حکیم فرزانه است و میخواهم انگلکی بر هزینه های که باید در راه استقلال فرهنگی ، فکری ، مالی و... کشور بدهیم بنویسم، کاملا کلیک اشتباهی بر پست کردین. اما اگر به دنبال مقادیر کمی لبخند و به اندازا کافی آمادگی ذهنی برای زندگی مستقل اینجا حضور دارید آفرین بر انگشتتان که کلیک خجسته ای بر صفحه زده است.


ماجرای این نوشته مربوط به انگیزه های من برای دل کندن از پدر و مادر ، جدا شدن از آنها و همچنین مشکلاتی که پس از مستقل شدن و تنها زندگی کردن با آنها دست به گریبان شدم است

استقلال هزینه دارد قسمت اول

انگیزه اول :

میدونی گوجه کیلو چنده ؟

این جمله ای بود که از دوران نوجوانی همیشه در ذهن من به عنوان یک عامل بازدارنده برای ازدواج نقش بسته بود و دروغ نگویم اصلی ترین دلیل من برای مستقل شدن در سن 28 سالگی بود.

این جمله در ظاهر یک جمله ساده و بی اهمیت است اما تمام کودکی مرا تحت تاثیر قرار داد.

ریشه یابی ترس ذهنی من از جمله تو اصن میدونی قیمت گوجه کیلو چنده، بر میگردد به زمان کودکی و مواجهه پسرخاله 27 ساله ام با پدرش .

در یکی از روزها که برای مهمانی به خانه خاله جان رفته بودیم، در حین صحبت های خاله زنکی دو خواهر (یعنی مادر من و خاله جان) بحث عجیبی در مورد زن گرفتن پسرخاله اینجانب، بالا رفتن سنش و پیرپسر شدنش شکل میگیرد.

پیش آمدن مسئله ازدواج که گویا مورد استقبال پسرخاله محسن هم بود، سبب شد تا او هم وارد بحث شود و در جواب سوال مادر من که پرسیده بود:

محسن جان چرا زن نمیگیری؟

بگوید:

والا من میخوام بگیرم ولی اینا نمیذارن.

بخاطر دارم در همان لحظه پدر محسن که در صدر مجلس روی مبلی لم داده بود صدایش را از اعماق سینه اش طنین انداز کرد و طوری که همه بشنوند با حالت نیمه فریاد گفت:

"تو هنوز دهنت بوی شیر میده"...

که البته پس از ها کردن پسرخاله زیر دماغ پدرگرامی اش و اطمینان شوهرخاله من از اینکه دهان پسرش دیگر بوی شیر نمیدهد، پدر برای پیچاندن دوباره او داد زد که:

" تو اصن میدونی گوجه کیلو چنده"؟

که در این لحظه پسرخاله بی زبان من که تا آن لحظه به خرید گوجه اقدام نکرده بود، سوال پدر را با یک "نه" قاطع پاسخ داد و پدر سر را بالا گرفت و گفت:

تو که نمیدونی گوجه کیلو چنده، چطوری میخوای خرج زندگی رو بدی؟

همان شد که این جمله از کودکی در ذهن من نقش بست و رشته های عصبی من این واقعیت را پذیرفت که اگر کسی میخواهد زن بگیرد باید بداند گوجه کیلو چند است. یا به اصطلاح "دستش تو خرج باشد".

القصه ، بنده از دی ماه 99 که مستقل شدم، به صورت خیلی جدی در اولین اقدام برای اثبات توانایی هایم و رفتن به دل جنگ با اقتصاد و پایه گذاری ستون های آینده خودم، به نزدیک ترین حاجی ارزانی محله استاد معین رفتم و با سوا کردن مقداری گوجه و خرید آن به خانه برگشتم .

اما درست هنگامی که کلید را به در کوچه انداختم، فهمیدم اصن به قیمت گوجه توجهی نکردم.

من همیشه یک جمله کلیدی دارم که میگویم:

"به قیمتش فکر نکن، فقط کیفیتش خوب باشه". (که البته همیشه به قیمتش فکر میکنم) اما این دفعه گویا کیفیت گوجه های سوا کردنی آنقدر برایم مهم بود که نه به قیمتش دقت کردم، نه به وزن گوجه ها.

لا اقل اگر فاکتور میگرفتم یا وزن را میفهمیدم میتوانستم وزن گوجه ها را به قیمت تمام شده تقسیم کنم و قیمت هر کیلویش را به دست بیاورم...

شاید اگر مغازه دارها به جای آن همه کاغذ نوشته بیهوده که روی آنها نوشته : "در هنگام خرید به جنس خریداری شده توجه نمایید" و "جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود"، یک کاغذ هم اضافه میکردند که: "درهنگام خرید گوجه به قیمت آن توجه فرمایید" به در جای جای میوه فروشی نصب میکردند، الان وضعیت جوانان جامعه ما این چنین نبود و حداقل مشکل ازدواج در کشور حل میشد.

خلاصه ناراحت وغمین به خانه برگشتم و طی تماسی که با پدر داشتم به او گفتم پدر من قیمت گوجه را نفهمیدم...

انتظار داشتم پدر من هم مثل شوهر خاله گرامی ام مثال "تو که قیمت گوجه را نمیدانی" را پیش بکشد که در یک حرکت محیرالعقول پشت تلفن گفت:

" عیب نداره. منم نمیدونم. زن بگیری، اون خودش دقت میکنه. زنها تو این چیزا دقیق ترن"

در آن لحظه من ضمن از دست دادن اولین انگیزه ام برای مستقل شدن، و فروریختن کاخی که در کودکی از دانستن قیمت گوجه برای خودم درست کرده بودم، به تفاوت فلسفه تربیتی در خانواده های مختلفنیز پی بردم.

آن لحظه پس از سالها فهمیدم شوهر خاله گرامی ام آمادگی برای زن گرفتن را در اطلاع از تمامی نوسانات قیمت گوجه در بازار (اعم از قیمت خرید در باغ، قیمت خرید از دلال و وانتی و قیمت تمام شده برای مصرف کننده ) میدانست.

اما پدرم معتقد بود مردها بعد از ازدواج هم قیمت گوجه را نمیفهمند و اصول تربیتی و تزش در اداره زندگی را بر اساس "مرد چه داند قیمت گوجه و خیار" بنا نهاده بود.

البته فی الحال با توجه به نوسانات بازار ارز، و سر به فلک کشیدن گاه و بی‌گاه قیمت یکی از میوه ها و سیفی جات، حتی گوجه کار ، گوجه گر و گوجه فروش هم نمیدانند در حال حاضر قیمت گوجه کیلویی چند است، چه برسد به ما.

به گمان من بالا رفتن سن ازدواج و منفی شدن آمار رشد جمعیت در کشور رابطه مستقیمی با ندانستن قیمت گوجه توسط مردان دارد که به همین مناسبت شعری از خودم در مورد قیمت گوجه و نوسان لحظه ای قیمت آن که تنه سنگینی به تنه قیمت ارز و دلار میزند را برایتان نوشته ام.

در کارگه گوجه گری رفتم دوش

دیدم دو هزار گوجه گویا و خموش

ناگاه یکی گوجه برآورد خروش

کو گوجه ‌گر و گوجه ‌خر و گوجه فروش


راستی عکس اول نمایی از اتاق اینجانب است

بعدا بیشتر براتون از انگیزه ها و هزینه های استقلال میگم.


درضمن اگه نصف وزیرای رییسی رای نیارن

این متن رو به صورت پادکست میخونم و صوتشو میذارم اول کار??‍♂️

زندگی مستقلطنزداستان کوتاهخانه مجردیگوجه
دنیای جای بهتری میشد اگه لایک نبود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید