یادآوری:
پیش از این و در پیوند با نظام اندیشگی سهراب سپهری، زنجیرهای از یادداشتها با فرنام «سهراب، حرفی از جنس زمان» بر نبشته و با دوستان در میان گذاشته شد. یاداشتهای یاد شده بمثابه فصل نخست با فرنام جزییتر «درونمایههای عرفانی شهر سپهری با تاکید بر مفهوم عبور» تا شماره ۱۷ ادامه و برای مدتی دچار وقفه شد. اینک و در پیشوازی از فصل دوم - به بهانه اردیبهشتماه سالمرگ سپهری - چکیدهای از آن زنجیره هفدهگانه در قالب شمارگانی ۱۸ پیشکش مخاطبان آشنا میگردد.
۱- انسان - بر پایه ویژگیهای سرشتی و روانی - در طلب و جستجو است و بدین روی، بومزیست او « عبور» است و چنان است که هماره رونده است و در پویه.
سپهری:
د / ۱( مرگ رنگ، ق / در قیر شب): « دیر گاهی است در این تنهایی / رنگ خاموشی در طرح لب است / بانکی از دور مرا میخواند، ....»
و تا در دفتر پایانی میگوید:
د / ۸ (ما هیچ ما نگاه، ق / هم سطر هم سپید): « باید کتاب را بست / باید بلند شد / در امتداد وقت قدم زد / گل را نگاه کرد / ابهام را شنید... / باید دوید تا ته بودن / باید به بوی خاک فنا رفت / باید به ملتقای درخت و خدا رسید... / باید نشست / نزدیک انبساط / جایی میان بیخودی و کشف ...»
و در این میان، در فاتر دیگر هم این ضرباهنگ است که نواخته میشود، برای نمونه:
د / ۷ (حجم سبز، ق / شب تنهایی خوب): « ... / گوش کن، جاده صدا میزند از دور قدمهای تو را / ...» و نیز (همان دفتر، ق / در گلستانه) : « من در این آبادی، پی چیزی میگشتم / .... / و چنان بیتابم که دلم میخواهد / بدوم تا ته دشت، بروم سر کوه / دورها آوایی است که مرا میخواند / ... »
۲- نیروی انگیزشی در این جنبش و پویش و در این رانش و رویش، «سرشت سوکناک هستی / درد جاودانگی» است، به تعبیر سپهری: « ترنم موزون حزن / د، مسافر» که احتمالا و احیانا در زبان عرفان از آن به عنوان «عشق» یاد شده و میشود.
استعاره عشق در زبان شعر سپهری چنین آمده است:
د / ۲ (زندگی خوابها، ق / خواب تلخ): « مرغ مهتاب / میخواند / ابری در اتاقم میگريد / گلهای چشم پشيمانی میشكفد / در تابوت پنجرهام پيكر مشرق میلولد / مغرب جان میكند / میميرد / گياه نارنجی خورشيد / در مرداب اتاقم میرويد كم كم / بيدارم / نپنداريد در خواب / سايه شاخهای بشكسته / آهسته خوابم كرد / اكنون دارم میشنوم / آهنگ مرغ مهتاب / و گلهای پشيمانی را پرپر میكنم !...»
«آهنگ مرغ مهتاب» که همان «ترنم موزون حزن» است در شعر دوم از همین دفتر چنین بیان شده است:
د / ۲ (زندگی خوابها، ق / فانوس خیس): «روی علفها چکیدهام / من شبنم خوابآلود یک ستارهام / که روی علف های تاریکی چکیدهام / جایم اینجا نبود / نجوای نمناک علفها را میشنوم / جایم اینجا نبود / فانوس / در گهواره خروشان دریا شست و شو میکند / کجا میرود این فانوس / این فانوس دریا پرست پر عطش مست ؟ / بر سکوی کاشی افق دور / نگاهم با رقص مه آلود پریان میچرخد / زمزمههای شب در رگهایم میروید / باران پرخزه مستی / بر دیوار تشنه روحم میچکد / من ستاره چکیدهام / از چشم ناپیدای خطا چکیدهام / شب پر خواهش / و پیکر گرم افق عریان بود / رگه سپید مرمر سبز چمن زمزمه میکرد / و مهتاب از پلکان نیلی مشرق فرود آمد / پریان میرقصیدند / و آبی جامه هاشان با رنگ افق پیوسته بود / زمزمههای شب مستم میکرد / پنجرهٔ رویا گشوده بود / و او چون نسیمی به درون وزید / اکنون روی علفها هستم / و نسیمی از کنارم میگذرد / تپشها خاکستر شدهاند / آبی پوشان نمیرقصند / فانوس آهسته پایین و بالا میرود / هنگامی که او از پنجره بیرون میپرید / چشمانش خوابی را گم کرده بود / جاده نفس نفس میزد / صخرهها چه هوسناکش بوییدند / فانوس پر شتاب / تا کی میلغزی / در پست و بلند جاده کف بر لب پر آهنگ؟ / زمزمههای شب پژمرد / رقص پریان پایان یافت / کاش اینجا نچکیده بودم / هنگامی که نسیم پیکر او در تیرگی شب گم شد / فانوس از کنار ساحل به راه افتاد / کاش اینجا در بستر علف تاریکی نچکیده بودم / فانوس از من میگریزد / چگونه برخیزم؟ / به استخوان سرد علفها چسبیدهام / و دور از من فانوس / درگهواره خروشان دریا شست و شو میکند ...»
این ترنم موزون حزن که یادآور قطعه آغازین نخستین دفتر مثنوی ملای رومی / مولانا یعنی « حکایت نی» است، سرانجام در دفتر پنجم هشت کتاب، در بلوغی از زبان، چنین پرده برداری و رونمایی میشود:
د / ۵ ( مسافر) شعر: « نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد / «چه سیبهای قشنگی! ، حیات نشئه تنهایی است » / و میزبان پرسید: / قشنگ یعنی چه؟ / _ قشنگ یعنی / تعبیر عاشقانه اشکال / و عشق تنها عشق / ترا به گرمی یک سیب میکند مانوس / و عشق تنها عشق / مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد / مرا رساند به امکان یک پرنده شدن / _ و نوشداروی اندوه؟ / _ صدای خالص اکسیر میدهد این نوش / و حال شب شده بود / چراغ روشن بود / و چای میخوردند / _ چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی / _ چه قدر هم تنها / خیال میکنم / دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی / _ دچار یعنی / _ عاشق / _ و فکر کن که چه تنهاست / اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد / _ و چه فکر نازک غمناکی! / _ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است / و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست / _ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند / و دست منبسط نور روی شانه آنهاست / _ نه وصل ممکن نیست / همیشه فاصلهای هست / اگر چه منحنی آب بالش خوبی است / برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر / همیشه فاصله ای هست / دچار باید بود / وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف / حرام خواهد شد / و عشق / سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست / و عشق / صدای فاصله هاست / صدای فاصلههایی که غرق ابهامند / _نه / صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند / و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر ...!»
۳- پهنه و گستره این سیر و سفر و میدان عبور - البته - « خود » است. سفر از خود، در خود و برای کشف خود. سپهری در گزارش تجربهای از خود:
د / ۲ (زندگی خوابها، ق / یاد بود): « .... / و من روی شنهای روشن بیابان / تصویر خواب کوتاهم را میکشیدم / خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود / و در هوایش زندگیام آب شد / خوابی که چون پایان یافت / من به پایان خودم رسیدم ... / من تصویر خوابم را میکشیدم / و چشمانم نوسان لنگر ساعت را / در بهت خودش گم کرده بود / چگونه میشد در رگهای بیفضای این تصویر / همه گرمی خواب دوشین را ریخت؟ / تصویرم را کشیدم / چیزی گم شده بود / روی خودم خم شد: / حفرهای در هستی من دهان گشود / ... »
و در پیوند با این:
د / ۳ (آوار آفتاب، ق / همراه): « تنها در بیچراغی شبها میرفتم / دستهایم از یاد مشعلها تهی شدهبود / همه ستارههایم به تاریکی رفته بود / مشت من ساقه خشک تپشها را میفشرد / لحظهام از طنین ریزش پیوندها پر بود / تنها میرفتم میشنوی ؟ تنها / من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتادهبودم / آیینهها انتظار تصوریم را میکشیدند / درها، عبور غمناک مرا میجستند / و من میرفتم / میرفتم تا در پایان خودم فرو افتم / ناگهان تو از بیراهه لحظهها میان دو تاریکی به من پیوستی / صدای نفسهایم با طرح دوزخی اندامت درآمیخت / همه تپشهایم از آن تو باد / چهرۀ به شب پیوسته! / همه تپشهایم / من از برگریز سرد ستارهها گذشتهام / تا در خطهای عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم / دستم را به سراسر شب کشیدم / زمزمه نیایش دربیداری انگشتانم تراوید / خوشه فضا را فشردم / قطرههای ستاره در تاریکی درونم درخشید / و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم / میان ما سرگردانیِ بیابان هاست / بی چراغیِ شبها / بستر خاکیِ غربتها / فراموشیِ آتش هاست / میان ما هزار و یک شبِ جست و جو هاست...»
خوداکتشافی، به عنوان کارویژه انسان در دنیای « ملال و زوال» کارمایه و سرمایهی خودکاوی، خودشکوفایی، کشف هویت فردی و بازگشت به خویشتن انسانی است ) بخوانید:
د / ۳( آوار آفتاب، ق / سایبان آرامش ما، ماییم): « بر خود خیمه زنیم / سایبانِ آرامش ما، ماییم...!»
بازخورد این نگاه در زیست معنوی، سلوک افقی است.
در سلوک افقی، سالک از پیش خود راه میافتد و به مدد خودشناسی، خودکاوی و خودپالایی، مسیری پر فراز و نشیب را در می نوردد و دو باره به پیش خود باز می گردد. در سلوک افقی، زندگیِ این جهانی، برجسته می شود و فرا رفتن از زندان تن و طبیعت به محاق می رود. پایان بیپایان چنین سلوکی، فرا چنگ آوردنِ امید، آرامش و شادی، خوشباشی و خرسندی، مواجه با «داده های هستی» و در آغوش کشیدنِ آنهاست؛ داده هایی چون مرگ، تنهایی و معنای زندگی. در پیوند با این گزاره شعر نشانی در د / ۷ (حجم سبز) از جمله قطعههایی است که جای درنگ دارد
۴- بایسته ذاتی چنین سیر و سلوکی «تنهایی» است و چنین است که در نظام اندیشگی و در تجربه شاعرانگی سپهری «تنهایی» وزن و شان ویژهای دارد، بخوانید
د / ۲ (زندگی خوابها، ق / جهنم سرگردان): « شب را نوشیدهام / و بر این شاخههای شکسته میگریم / مرا تنها گذار / ای چشم تبدار سرگردان! / مرا با رنج بودن تنها گذار / مگذار خواب وجودم را پرپر کنم / مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم / و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم / سپیدیهای فریب / روی ستونهای بی سایه رجز میخوانند / طلسم شکستۀ خوابم را بنگر / بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته / او را بگو / تپش جهنمی مست! / او را بگو: / نسیم سیاه چشمانت را نوشیدهام / نوشیدهام که پیوسته بیآرامم / جهنم سرگردان! / مرا تنها گذار ...»
و همراستای با این، در شعر مسافر (دفتر / ۶) نیز میگوید: « همیشه عاشق تنهاست / و دست عاشق در دست تُرد ثانیههاست / و او و ثانیهها میروند آن طرف روز / و او و ثانیه ها روی نور میخوابند / و او و ثانیهها بهترین کتاب جهان را به آب میبخشند / و خوب میدانند / که هیچ ماهی هرگز / هزار و یک گره رودخانه را نگشود...»
یادداشتهای پیشین:
سهراب حرفی از جنس زمان / ۱۵ - ۲
سهراب حرفی از جنس زمان / ۱۵ - ۳
سهراب حرفی از جنس زمان / ۱۶ - ۱