ویرگول
ورودثبت نام
احمد اسلامی
احمد اسلامی
خواندن ۹ دقیقه·۳ ماه پیش

سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۵

درون‌مایه‌های عرفانی شعر سپهری / ۲۰

عرفان طبیعت محور / ۶

اخلاق زیست محیطی / ۱

احمد اسلامی


اشاره شد و در گفته آمد که:

مواجهه با طبیعت را در دو ساحت باید دید:

  • 1. یکی ساحت تاثیر پذیری

در یاد‌داشت‌های پیشین (رک: سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۴) تلاش بر این بود تا از طریق جستجو و به استناد شعر سپهری این ساحت بررسی و روشن شود و تا حدودی چنین شد.

اینک و در ادامه به ساحت دوم پرداخته می‌شود:

  • 2. ساحت دوم، ساحت تاثیر گذاری است. ساحت عمل انسان با و بر طبیعت.

این ساحت دو حوزه دارد:

· یکی اینکه انسان با طبیعت و بر روی آن چه می‌کند ( این حوزه، حوزه مطالعات میدانی کنشهای انسان بر طبیعت است که پژوهشهای ویژه خویش را می‌طلبد. این حوزه، گاهی - در حد اشاره گله‌آمیز - رد پایی در شعر سپهری دارد که البته فعلا موضوع پردازش این قلم نیست)

· و دیگر اینکه انسان با طبیعت و بر روی آن چه باید بکند!

مراد و مطلوب ما در اینجا، همین حوزه دوم هست که حوزه مطالعات نظری و فلسفی است و متناظر به « اخلاق زیست_محیطی » است

با این اشاره و با هدف آشنایی با « اخلاق زمین / اخلاق زیست_محیطی در نظام اندیشگی سپهری » میراث وی را با تاکید بر محوریت هشت کتاب، بررسی و در جستجو می‌گیریم:


۲- ساحت تاثیر گذاری انسان بر طبیعت و بر محیط زیست (اخلاق زمین / اخلاق زیست_ محیط)

در‌آمد

مانیفست بر‌آمده ازشعر سپهری ( در حوزه اول، حوزه تاثیر گذاری طبیعت بر انسان. نک: سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۴)- بمثابه پایه‌های منشور اخلاق زیست_ محیطی در نظام اندیشگی شاعر - بدین ترتیب - شاید - قابل صورت‌بندی و نمایش باشد:

  • 1. هستی یک کل واحد است.
  • 2. هستومندها و زیسمندها - همه - بمثابه یک شبکه بهم پیوسته و هر کدام جزیی از آن کل یکپارچه‌اند
  • 3. و در این میان انسان نیز جزیی از آن کل است و بنا بر این بخشی از محیط است و نه تنها در محیط
  • 4. اجزاء هستی / همه زیستمندها دارای تشخص و تشخیص‌اند، جاندار، شور‌مند و شعورمند و از گونه‌ای مرجعیت در الهام و اشراق برخوردارند
  • 5. زیستمندها، گر چه در کارکرد و شان متفاوت بوده و هستند، اما در « بودن» هموزن‌‌اند.
  • 6. و بر این پایه انسان، در هر شأن و تراز، اما امیر بر جهان و نیروی مسلط بر هستی و طبیعت نیست و نباید باشد
  • 7. بدین نگاه و نگر، انسان و همه پدیده‌ها در خدمت هم و برای هم هستند. «تاشقایق هست، زندگی باید کرد»، « به درخت، درخت را پاسخ دهیم» و...
  • 8. و از این رو است که لازمه اثرپذیری، رویکرد عاشقانه و زیبا_شناختی به هستی و حساس بودن نسبت به جهان و دنیای پیرامون است.

- بر پایه نکات گفته شده در بندهای هشت‌گانه روشن است که در این تجربه و در این نگاه و نگر، محیطِ زیست به خودیِ خود و مستقل از معیار سود و زیان انسان، ارزش ذاتی و حیاتی داشته و « اخلاق زمین» بایسته و شایسته رعایت است.

۲ / ۱- شایان درنگ - اما - بر این سازه‌ها و بن‌مایه‌ها، نکته‌ای است بس بزرگ و سترگ و آن اینکه: ( در قالب ادبیات حقوقی) این - تنها - انسان نیست که بر طبیعت و محیط زیست حق دارد، طبیعت و محیط زیست هم حق دارند. چه آنکه « حق » دو سویه است. برابر است، نهاد است و برابر نهاد. حقی - اگر - باشد، هر دو بر هم حق دارند.

حق انسان بر محیط زیست - کمی تا قسمتی - روشن است، اما حق طبیعت و محیط طبیعی - دست کم - به آن اندازه روشن نیست به نشان آنکه - مثلا - کمتر کسی است که از بیت ضرب‌المثل مانند: « تا شقایق هست زندگی باید کرد » حق شقایق بر انسان را فهم کند.

به نظر می‌رسد بندهایی از این دست، باردار معنایی دو سویه است:

یک سویه معنا، همان فهم غالب است که - مثلا - آدمی به شقایق نیازمند است و از آن بهره می‌گیرد و لذت می‌برد و...

اما سویه دیگر معنا، این است که: شقایق هم بر انسان حق دارد و به او نیازمند است و چنانکه او به انسان زندگی می‌دهد، انسان هم باید به او زندگی دهد.

از این دست فراز و فقرات ,- محسوس و نامحسوس -در شعر سپهری کم نیستند. بنگرید( نمونه‌ها):

· « به درخت، درخت را پاسخ دهیم » ( د / آوار آفتاب، ق / سایبان آرامش ما ماییم)
· دیدم که درخت هست / وقتی که درخت هست / پیداست که باید بود / باید بود / و ردّ روایت را تا متن سپید / دنبال کرد... / ..»( د / ... ق / وقت لطیف شن)

بدین نگاه و نگر، بر پایه حق طبیعت و محیط طبیعی، در برابر، انسان پاسخگو‌ست و باید باشد و این بایسته و شایسته رعایت اخلاق زمین و اخلاق زیست‌محیطی است. و این - چنانکه به گفته در آمد، برآمده از نگاه ارزشی سپهری به زمین و به محیط طبیعی است.

این نکته - البته - تا روشن‌تر شدن، ناگزیر از پی‌افزودی است به جای پیشگفتار:

۲ / ۲- سبک و سلوک در اخلاق زیست_محیطی، بسته به به نوع نگاه و رویکرد به زمین و طبیعت، جوراجور و گوناگون است :

۲ / ۲ / ۱- رویکرد انسان_محور ( ابزاری)

در این رویکرد - برآمده از هر ایسم وایدئولوژی - که انسان را سر‌آمد زیستمندها و سالار در و بر جهان دانسته و می‌داند و همه چیز را برای او به مثابه ابزار انگاشته و می‌انگارد، زمین، طبیعت و همه گونه‌های جز انسان، برای انسان و در خدمت انسان هستند و باید باشند و بنا بر این، نسبت انسان و دیگر اجزاء هستی، نسبت امارت و اسارت است. انسان امیر است و طبیعت اسیر. بدیهی است که آورده و ارمغان چنین مواجهه و رویکردی - حتی برای خود انسان - تباهی و تخریب است، بحران است و بحران و بحران!

رویکرد انسان_محور - البته - در دل خود، شاهد دو سیستم اخلاقی است:

  • الف / ۲ / ۲ / ۱- سیستم اخلاق انسانمحور بر پایه منافع کوتاه مدت
  • ب / ۲ / ۲ / ۱- سیستم اخلاق انسان‌محور بر پایه منافع دراز‌ مدت

این دوسیستم، در نگاه و نگر همپایه و همسانند و در فساد زایی و بحران آفرینی همراه و همسایه، تفاوتی اگر باشد در شدت و ضعف فساد و بحران است که گاهی سیستم ب از الف کم آسیب‌تر است

۲ / ۲ / ۲- رویکرد طبیعت_محور ( ارزشی)

رویکرد دوم، رویکردی است - چنانکه به گفته در‌آمد - بر پایه زیباشناختی و یک پارچه‌نگری هستی، این رویکرد، هستومند را شبکه بهم پیوسته دانسته و هر کدام از زیستمندها را، جزیی از آن کل می‌داند و در این میان، انسان نیز با چنان سنجه‌ای، جزیی از محیط و بنا بر این همطراز با آنان بوده و هست. در این نگاه، زمین، طبیعت و پدیده‌های طبیعی - فارغ از معیار سود و زیان برای انسان - دارنده ارزش ذاتی مستقل هستند و بر این پایه همه هستومندها، در پیوند با هم و برای هم و در خدمت یکدیگرند، نه امارتی و نه اسارتی، آنچه که هست هموزنی و همسانی و برابری است.

بررسی و پژوهش میراث ماندگار سپهری و از جمله شاعرانه‌های او گواه بر آنند که سپهری به لحاظ منش و بینش و در روش - نه تنها در اقلیم ارزش‌گرایان ایستاده - که در این حوزه صاحب مانیفست و منشور است

با توجه به عناصر بنیادین زیست_جهان سپهری، بویژه، دو اصل اساسی: « زیبا_شناختی و کل_نگری هستی و نیز حق زمین بر انسان» فرازهایی چند از هشت کتاب را - که با‌ر‌دار اخلاق زمین است - نمونه‌وار، بنگرید:

یکم: صدای پای آب:

«صبح‌ها نان و پنیرک بخوریم / و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام / و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت / و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی‌آید / و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست / و کتابی که در آن یاخته‌ها بی‌بعدند / و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد / و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون / و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت / و اگر خنج نبود / لطمه می‌خورد به قانون درخت / و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می‌گشت / و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده پرواز دگرگون می شد / و بدانیم که پیش از مرجان خلایی بود در اندیشه دریاها / و نپرسیم کجاییم... / لب دریا برویم / تور در آب بیندازیم / و بگیریم طراوت را از آب / ریگی از روی زمین برداریم / وزن بودن را احساس کنیم...»

دوم: حجم سبز / روشنی، من، آب، ...:

« چیزهایی هست، که نمی‌دانم / می‌دانم،سبزه‌ای را بکنم خواهم مرد. »

سوم: حجم سبز / و پیامی در راه:

«.... / خواهم آمد / پیش اسبان‚ گاوان‚ علف سبز نوازش خواهم ریخت / مادیانی تشنه سطل شبنم را خواهم آورد / خر فرتوتی در راه من مگس هایش را خواهم زد / خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت / پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند / هر کلاغی را کاجی خواهم داد / مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک / آشتی خواهم داد / آشنا خواهم کرد / راه خواهم رفت / نور خواهم خورد / دوست خواهم داشت / ... »

چهارم: حجم سبز / غربت:

«یاد من باشد فردا لب سلخ طرحی از بزها بردارم / طرحی از جارو‌ها و سایه‌هاشان در آب / یاد من باشد هر چه پروانه که می‌افتد در آب زود از آب در آرم / یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد»

و پنجم: حجم سبز / آب:

« آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می‌خورد آب
یا که در بیشه‌ای دور سیره‌ای پر می‌شوید
یا در آبادی کوزه‌ای پر می‌گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می‌رود پای
سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود
آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست چه صفایی دارند
چشمه‌هاشان جوشان
گاوهاشان شیرافشان باد
من ندیدم دهشان
بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آنجا می‌کند روشن پهنای کلام
بی‌گمان در ده بالا دست چینه‌ها کوتاه است
مردمش می‌دانند که شقایق چه گلی است
بی‌گمان آنجا آبی آبی است
غنچه‌ای می‌شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
کوچه باغش
پر موسیقی باد
مردمان سر رود آب را می‌فهمند
گل نکردنش
ما نیز...
آب را گل نکنیم!...»

واکاوی شعر بلند «آب» نشان از آن دارد که فلسفه لاجوردی سپهری استعداد آن را دارد که شفای درد زمین و داروی درد بحران زیست_محیطی باشد.

در جهان کنونی که به دلیل بد عهدی و بد اخلاقی انسان‌ها - عموما - و دولتها - خصوصا - بحران محیط زیست به نقطه اوج و به قله خود رسیده و تجربه‌، گویای آن است که نسخه‌های تجویزی برای حل بحران، کار‌آمدی و کارایی لازم را نداشته و ندارند و این - افزون بر بی تعهدی شخصیتهای حقیقی و حقوقی مربوطه - ریشه در دستگاههای نظری و فلسفی هم دارد، فلسفه لاجوردی سپهری می‌تواند حرفی از جنس زمان و برای گفتن داشته باشد، شعر بلند « آب» گواه درستی این ادعاست.



یادداشت‌های پیشین:

سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۰

سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۱

سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۲

سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۳

سهراب، حرفی از جنس زمان / ۲۴

احمد اسلامیالف مشعلسهراب سپهریهشت کتابعرفان سپهری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید