در روزگار بی ترحم امروز، آدمی به آدمی روی خوش نشان نمی دهد، آنچه دستگیریمان می کند ، هنر است. هنر به مثابه ی منجی! آدمی را جز هنر مفری نیست، گریزگاهی نیست. چنانکه انسان نخستین خود را در خفیه گاه رقص، رقصی بدوی، از گزند روزگار و مصائب پنهان می ساخت. شعر هم خواهر رقص است، همزاد و هم قبیله ی موسیقی است. کوهستانی است که بچه گوزنان تشنه را به زیر سینه میگیرد و شیر می دهد ....
