ویرگول
ورودثبت نام
ali.fard2014
ali.fard2014
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

کویری بی سایه

شما عبارت "بیا باران به بالینم بیا ا ..." را انتخاب کرده اید ، جستجو در فرهنگ لغت برای یک کلمه انجام می شود و لطفا یک کلمه را فقط انتخاب نمائید.

بیا باران به بالینم بیا افشا کن این راز را
که می دانم تو می دانی غم پنهان این ساز را


بیا بنشین که من خاکم ، کویری غرق بی آبی
بیا بنشین که پر دردم منم این قصه را، راوی


بدان این زخم خورشید است که در من کهنگی دارد
نباشد خون به رگ هایم ، تنم بـس تشنگی دارد


در این شبهای بی مهتاب صدای ناله ای جاریست
لبم در فکر بی آبی ، تـنم رنجـور بی خوابیست


چه شد احوال ما ای داد که اینگونه غریب ماندیم
شــقایق های وحشی را از ایـن آغـوش خود راندیم


کسی آمد ز دور دست ها همان کاو مطرب ما بود
همان کاو زخم دل می شد همان کاو مرحم ما بود


کسی که آمـد و خندید دل ما غـرق سیمایش
نهان شد در صدای باد ، کجا رفت قامت سایش


تـنم روزی بهـاری داشت به بالـینش قوایی داشت
مرا این قبله ی هستی ، خدایی را، خدایی داشت


ببین اکنون چه تن داریم ، قبایی کهنه پوشالی
دلی تـنها لبی زخمی ، سرابی ســبز ، ولی خالی

سایه در شب

سایه هستم و در شب
از شب هراسانم
میل به روز دارم
اما روز کجا
از انجا که بی صبرم
میخواهم با شعله های شمع
روز را تجلی کنم
شاید ان وقت بگویم
سایه هستم و در روز
از روز خشنودم
میل به تداوم ان دارم .


هوشنگابتهاجسایهشعرنو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید