ویرگول
ورودثبت نام
کوله پشتی
کوله پشتی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

خاطرات روز های کاری (قصه های علی )(قسمت دوم)

با اتوبوسا که از نجف آباد راه میوفتی

از مسیر ویلاشهر، گلدشت ،کرسنگ، درچه، آتشگاه ، صارمیه ، صمدیه رد میشی و تو گاراژ مسجد سید پیاده میشی

بین صارمیه و گاراژ یه خیابون جدید باز کردند واسه کاشانی

همون وسطا به راننده میگی نگه دار و پیاده میشی و یه مادی خوشگل جلوت میبینی که یکم از مسیر باهاش همراهی

از اینجا که یکم رفتی جلو وارد و یکم کوچه پس کوچه رد کردی میرسی به خیابون صاحب روضات که تهش دوباره یه مادی دیگه س :) (اونو دیگه عکس نگرفتم )

همون تهش یه در کوچیک هست که بالاش نوشته رادشید

در رو که باز میکنی و میری تو یه خونه قدیمی قشنگ میبینی که وسط حیاطش یه درخت توت هست با یه حوض کنارش
اینجا همون جاییه که من باید برم واسه مصاحبه
البته قبلش بگم که رزومه مو فرستاده بودم ولی مث اون شرکت قبلی (لعنت ال... علیه)

واسم شرط و شروط الکی نزاشت و سریع گفت بیا مصاحبه

بعدیش قسمت بعد ;)


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید