ویرگول
ورودثبت نام
کوله پشتی
کوله پشتی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

خاطرات روز های کاری (قصه های علی )(قسمت ششم)

فکر کنم یکی دو قسمت دیگه بیشتر طولش ندم داستان رو

بعد از این که یو آی ربات رو زدم و کد های کنترل ربات رو منتقل کردم دیدم نرم افزار یه مشکلی داره

(نرم افزار به خاطر یه تایمر که باید هر نیم ثانیه اجرا میشد هنگ میکرد )

که گفتم ولش کن بزار ورژن اول ربات رو با همین تایمر میدم بیرون که اگه یه چیزی ازم خواست داشته باشم

بعدش درستش میکنم

ورژن اول رو که تموم کردم (حدودا یکی دو روز )

گفتم ایشون رو باید با استفاده از ترد thered بنویسم

اینطوری هنگی برنامه هم از بین میرفت

تو پرانتز این که من تا حالا مولتی ترد کار نکرده بودم

خلاصه به صورت فورس نشستیم و خونیدیم و کد زدیم و جون کندیم تا ربات به صورت مولتی ترد اجرا شد (هورااااا )

از جمله مشکلاتی که باهاش تو مولتی ترد برخورد کردم اینا بود

1) چطوری با یه ترد دیگه اِلِمان های صفحه رو آپیدیت کنم (جواب invoke )
2) چطوری ترد رو کنسل کنم (جواب Cancel pending = true )
3 ) چطوری توی یه ترد یه تایمر رو استارت کنم (جوابی واسه این پیدا نکردم در نتیجه مکانیزم رو عوض کردم که اصن به این نیاز نشه )

بعد از این که همه این کار ها رو کردم موقع ارائه بود

رییس گفت میخوایم ربات طراحیش فلت باشه

راستش یکم شک کردم به این مدل رفتار علی اکبری چون که کار خیلی داشت و داشت با این حرفا منو از سر خودش باز میکرد تا من سرم به پروژه خودم بند باشه و مزاحم کارای اون نشم

البته چند بارم ازش خواستم بیام که بهش ارائه بدم گفت دستم بنده بزار فردا یا یه وقت دیگه

فضای شرکت :

روزای آخر منه و یک کاراموز جدید آوردن

خودم واسش سیستمش رو ردیف کردم که بشینه کار کنه

و یه نکته جالب اینکه علی اکبری باهاش مث من برخورد نمیکنه ظاهرا از قبل همو میشناسن

من که خیلی فضولی بقیه رو نمیکنم ولی فکر کنم واسه فرانت آورده باشتش

من گاهی بر میگشتم سیتسمش رو نگاه میکردم یه بار دیدم توی لود یه فایل css مشکل داره که آدرس دهیش اشتباه بود کمکش کردم درست شد

به نکته دیگه این که دوباره توجه منو به خودش جلب کرده این که ایشون چقدر راحت میره از علی اکبری سوال میپرسه

اونم هیچی بهش نمیگه

ولی واسه من میگفت من کار دارم و اینا :((((

ولی بازم علی اکبری رو قبولش دارم خداییش منم بودم بین آشنا و غربیه یه فرق کوچیک میزاشتم

خلاصه که امروز روز آخر بود و به ریئس گفتم که من از فردا روزم تموم میشه ایشالا بیاید تا واسه قرارداد حرفاشو بزنیم

( ایشون باید به حسابداری و اینا اوکی میداد تا با من قرار داد بنویسن ، درست نمیدونم روالشو )

گفت برو شنبه بیا تا با هم صحبت کنیم

بقیه ش قسمت بعد ;)
پایان هفته دوم



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید