غلط املایی چقدر براتون اهمیت داره؟
وقتی که یه نفری بیاد و متن شمارو بخونه، سرخ نشین از غلط غُلوطهایی که قراره از نوشتهی شما سَر در بیارن!
اصلا شایدم براتون مهم نباشه و بگید که اصل، رسوندنِ مفهومِ!
با شنیدنِ غلط املایی، اولین چیزی که جلو چشمام سبز میشه، دوران شیرین ابتدایی و خطکش آقا معلمِ! از ترسِ تنبیه نشدن، کلی دعا و تقلب و البته گاهی هم شب قبلش یخورده تمرین میکردم!
البته باز یسری آقا معلمهام پیدا میشدن که تصحیح املا رو میسپردن به خودمون! عجیب بود نه؟ اونموقع میگفتم این تنبلها رو ببین، زورشون میاد تصحیح کنن، میدن به خودمون! خب لعنتیا از همون اول بیخیال کار بشین. با ما از این کارها نکنین! شما که نمیدونین چه استرسی به ما وارد میشه!
البته شایدم دیدگاه اونا فرق میکردهها! به یچیز دیگه فکر میکردن. پس الکی گناهشون رو نشورم!
گذشته از این حرفا، اگه کسی از من بخواد که تو دنیای بیرون یه مثال راجب غلط املایی بزنم، احتمالا انگشتم میره سمت اون آرایشگری که میاد جنابعالی رو اصلاح میکنه و میفرستت بیرون؛ اما چه اصلاحی؟! یه جا کوتاه، یجام بلند. زیر گلوتم با تیغ بریده! خدا نکنه یکی از دوستات بخواد نظرشو راجبه اصلاحِ شما بگه.. هیچی دیگه، باید دوتایی بِرید و پدرِ اون...
با اینحال، املای صحیح کلمات، یه بخشی از ویرایش متن رو تشکیل میده! ما میدونیم که جمله باید فعل داشته باشه. فعل باید داری زمانِ مناسب باشه. جمله ها باید مفهوم و منظور شمارو به خواننده برسونن و..کلی چیز دیگه!
اما اینجا تاکیدِ ما بیشتر روی املای کلماتِ!
من خودم اکثر وقتا از روی معنی و مفهموم جمله، ریشه فعل رو حدس میزنم و ساختارِ اون کلمه رو، تو ذهنم تجسم میکنم!
برای مثال، میام یچیزایی از مصاحبهی تلویزیونی میشنوم و میخوام تشخیص بدم که املایِ درست《مصاحبه》چه شکلیِ! خب، تو ذهنم اینجوری تصور میکنم که مصاحبه یعنی گفتگو، که مترادف میشه با کلمهی《صحبت》. حالا من میدونم که صحبت رو چه شکلی بنویسم! پس میام حروف اصلیشو حدس میزنم و..
روشِ دیگه ای هم که یچیزایی ازش شنیدم، تنوّع توی مطالعه است! اینطوری میای و دایرهی کلماتت رو افزایش میدی. در حینِ خوندن، با واژههای جدیدی آشنا میشی و باعث میشه که تشخیصِ ریشهی کلمات و همخانوادههای اونا برات سادهتر بشه!
این خاطره هم بنظرم جالب اومد که براتون تعریف کنم. همین چند وقت پیش بود که توی املای یه کلمه گیر کرده بودم و از قضا قبل از اونم یهجا غلطمو گرفته درآورده بودن و باعث شده بود کلی خجالت بکشم. ولی تنبلی از یه طرف جلومو میگرفت که دنبال املای درستش نرم و وسواسِ فکری از طرف دیگه میگفت چطور خجالت نمیکشی که ینفر بیاد و غلطتو دَرآره.. تا اینکه دقیقا نمیدونم چیشد که بلخره یه تکونی به خودم دادم و سراغِ حلّالِ همیشگیِ مشکلاتم رو گرفتم؛ یعنی گوگل عزیز:《املای صحیحِ کلمهی...》
بگذریم. در کل روشهای زیادی برای اینکار ارائه شده. مطمعنم تا الان کلی ایدهی دیگه به ذهن خودتون رسیده. برای همون، از ادامهی این بخش صرف نظر میکنم. هرچند با یه گشت و گزارِ ساده داخل گوگل، متوجهِ این نکته میشید که لازمهی درست نوشتن، توی اکثر مِتُدها، تمرینِ بیشتره!
من این نکته رو، روی متنهای خودم پیاده میکنم. میام حدّالامکان رعایتِ درستنویسی رو میکنم و تا آخر یادداشت میکنم. بعد، از اول شروع به تصحیحِ میکنم؛ تقریبا خط به خط! _شایدم برای همینم هست که از نوشتنهای طولانی میترسم! چون دلم نمیاد نتیجهی کلی زحمتم رو با یه تنبلی به فنا بدم. اینجور وقتا متنهای ساده و کوتاه مینویسم!_ اما اینم بگم که متنِ نهایی، بازم بدون غلط نیست؛ دلیلشم اینه که زیاد وسواس به خرج نمیدم تا از نوشتن، دلزَده نشم. همه چی یواش یواش!
اینم یه تجربهی دیگهی من از نوشتن بود. دلیل نوشتنش هم این بود که آدم میتونه با توجه کردن به همین ریزه کاریا ، استارتِ کارای بزرگ رو بزنه و همینطور که میره جلو، چیزای بیشتری یاد بگیره. مهم انجام دادنَست با وجودِ تنبلیِ همهگیری که هممون دچارشیم.
متشکرم از صبر و تحملی که تا اینجای کار داشتید.
روزهای خواستنی ای رو براتون آرزومندم!
اینم بگم برم. اگه احیانا غلط املایی ازم گرفتین حتما بهم بگید. ببینم از بیست، چند میشم??