انتخاب اسم، همیشه یکی از دغدغههای ما آدماست!
یه اسم که بهش بیاد. با صدا کردنش، کلی خاطرهی قشنگ برات تَداعی بشه! شبیه یه آلبوم پر از یادگاری و اتفاقای دوستداشتنی!
《خاطره = گاهی یه صدارو میشنوی و تورو باخودش میبره به اون دوردورا! مثلا صدای بوقِ ماشین آشغالی! بچگیا. اونجا که با کلی ذوق منتظرِ ساعته ۹شب بودی! بابات در پلاستیک زباله رو گره میزد و یه پلاستیک سیاهِ کوچولو رو هم میداد دست تو. و تو هم با صدای بچگانت توی کوچه، بدّدو داد میزدی: آقا..آقا.. اینم هست! واستاااا》
از اون کارهاست که آدم بیشتر دوستداره تنهایی انجامش بده. مگه تو یه سری شرایط خاص! اینو باباها و مامانا خوب درکش میکنن؛ درست از اونجایی که میفهمن مادر و پدر شدن! خدایا چه اسمی براش انتخاب کنیم؟ اگه دختر باشه، بهتره بزاریم... اگرم پسر باشه که...! یه اسمی بزاریم که قدیمی نشه! وقتی بزرگ شد، جلو دوستاش...
اسم. عنوان. نام و باز اسم، اسم، اسم...
اصلا این فلسفهی اسم گذاشتن از کجا شروع شد؟ کی برای اولینبار، چیزی یا کسی رو با یه اسمِ مخصوص به خودِ اون شخص صدا کرد! فکر کنم برمیگرده به اون قدیمندیما؛ اونجا که آدم و حوا پاشون رو گذاشتن رو زمین! احتمالا برای وقتایی که از هم دور بودن و میخواستن همو صدا کنن! خب نمیشده که داد بزنن: هووووی یا آهااای .. چمیدونم. شایدم بهتره یخورده تقویمو ورق بزنیم، بریم اونجا که لیلی کنار مجنون با ناز و اَدا راه میرفته و مجنونِ بنده خدا برای جلب توجهش، مجبور بوده بهش یه شاخه گل هدیه بده! اونجا که لیلی میپرسیده اینو از کجا خریدی! طبیعتاً باید آدرس یجایی رو بهش میداده دیگه: خیابونه گلها؛ پشت کوهِ...!
جداً! چیشد که پای نامگذاری اومد وسط؟ شاید برای ثبتِ یه اتفاق تو یه زمانِ خاص! مثلا فلان شازده، در فلان ماه، از فلان شهر عبور کرده! خب اینا هرکدومشون باید یه اسمی داشته باشن دیگه! نمیشه که همینجوری...
اصلا تابحال به معنای اِسما توجه کردی؟ مثلا اسم شهرتون؟ یا اسم اون مغازه توی پاساژ یا... اصلا چرا راه دور بریم! اسم خودت! به معنی اسم خودت فکر کردی؟ اسمارو معمولا براساس خصوصیتِ ظاهری یا رفتاریشون انتخاب میکنن! یا اون تصویرِ ذهنیِ قشنگی که از یه اتفاقِ خیلی دور توی ذهنشون بجا مونده! مثلا اسمِ قدیمیِ شهر خودمون میان آباد بوده! احتمالا یعنی شهری که وسطِ دوتا منطقهی سرسبز و آباد قرار داشته!
چه بحثِ باز و بیپایانیِ این ماجرایِ اسم! خودمم فکر نمیکردم تو آرشیوِ ذهنم انقدر مطلب راجبش پیدا کنم!
همین الان که داری اینو میخونی سَرتو برگردون و یه نگاهی به اطرافت بنداز!چندتا چیز با اسمای مختلف هست که میتونی یادداشتشون کنی!گلِ... قفسِ... مارکِ گوشیت که اسمش... اسم شرکت سازندهی خودکاری که باهاش مینویسی... یا کلی چیزِ جالب دیگه! تابحال اینجوری به ماجرا فکر کرده بودی!
همهی اینارو گفتم تا به اینجا برسم: تو، عنوانِ نوشتت رو چطوری انتخاب میکنی؟ اول یه اسم تو ذهنت ساخته میشه و برای به تصویر کشیدنش، چند صفحه مطلب مینویسی! یا برعکس اول یه ماجرا رو یادداشت میکنی، و بعد دنبالِ یه عنوانِ مناسب برای اون نوشته میگردی!
راستی اسمِ جایی که ما ازش اومدیم چی بود!؟؟
این یک متن نیستِ قبلی: طوفانِ فکری