بوی دود یعنی نگاهت را از موزاییکها بِدزد و از پشتِ قابِ عِینکت، چراغهای سفیدِ یَخیِ برق را تماشا کن که چطور زیر حریرِ خاکستریِ دود پنهان شدهاند! درحالی که داری لذت را با دَمی سنگین، درون ریههایت میکشی، با نگاه جستجوگرت، دنبال عامل آن ( دود ) میگردی؛ هرچند طبق غریزهای ( که خاص) خیابانی ( هاست ) میدانی: میوهفروشهای دور میدان فرمانداری! در آن لحظه، حتی یک آن هم فکر به این که این کارِ آنها دارد به مغازهدارها خسارت میزند، به سرت نمیزند؛ احتمالا چون « به من ربطی ندارد » از تمرینهای مهم امروزم است؛ چیزهای زیاد دیگری هستند که انتظارم را میکشند!