کندهای را لوطیی در خانه برد
سرنگون افکندش و در وی فشرد
بر میانش خنجری دید آن لعین
پس بگفتش بر میانت چیست این!؟
یک نفر لوطی، مخنثی را به خانه میبرد و مشغول نزدیکی میشود؛ در حین انجام لواط، مرد لوطی شمشیری را در زیر لباس مخنث میبیند و با تعجب میپرسد این چیست!؟
لوطی = لواطکار
مخنث = امرد، مذکری که با او نزدیکی میکنند.
گفت آنک با من ار یک بدمنش
بد بیاندیشد، بدرم اشکمش
گفت لوطی حمدلله را که من
بد نه اندیشیدهام با تو به فن
مخنث همینطور که در زیر مرد لواطکار خوابیده بود گفت هرکسی در مورد من فکر بد کند با این شمشیر شکمش را چاک میدهم! مرد لوطی گفت خدا را شکر که من در مورد تو فکر بد نمیکنم و تنها در عمل تو را بکار میگیرم!
در ادامه مولانا به تضاد حرف تا عمل اشاره میکند و افراد اینچنینی را همانند آن مخنثی میداند که حین مفعول واقع شدن هم لاف اخلاق و عزت میزند! اشاره مولانا به زاهدنماهایی است که با ظاهرسازی و موعظه و خطابههای پُرشور، لاف تقوا و پرهیزکاری میزنند اما همزمان بزرگترین معاصی و جنایات هم مرتکب میشوند. مردمانی که با دیدن یک نقاشی نیمه برهنه یقهها جر میدهند اما فاحشگی جهت سیر کردن شکم را نمیبینند و فریاد مظلوم را نمیشنوند!
از علی میراث داری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار
گر فسونی یاد داری از مسیح
کو لب و دندان عیسی ای قبیح
کشتیی سازی ز توزیع و فتوح
کو یکی ملاح کشتی همچو نوح
بت شکستی گیرم ابراهیموار
کو بت تن را فدی کردن بنار
منبع
مثنوی معنوی مولانا
#پ_ن مولانا با شهامت و زیرکی تمام دریچههایی را بر ادبیات پارسی، آنهم در آن عصر و زمانه گشوده که سبب شده مثنوی معنوی هم طنز باشد و هم درس و هم عبرت! اکنون ما داریم در این عصر و زمانه، به جهت ترس، آن دریچهها را میبندیم! ترس از چه چیزی؟ از عفت عمومی!؟ از اخلاق!؟ نمیدانیم! شاید ترس از چیزیکه چهره ندارد! تعریف ندارد! و ما همیشه از آنچه نمیدانیم میترسیم. کاش اگر جسارت باز کردن این دریچهها را نداشتیم لااقل مانع باز شدنشان توسط کسان دیگر نمیشدیم!