اين روزا كتاب The Course of love از آلن دوباتن را مي خوانم . چند روز پيش به يه بخش جالب از كتاب برخوردم كه با حال بود. كل حرف اينه :
بچه ها كه بد اخلاق مي شن ، عصباني نمي شيم. از خودمون مي پرسيم بچه گرسنه نيست ؟ يا خوابش كم نبوده؟ يا نترسيده؟ ولي وقتي از زوجمون يا آدماي ديگه بداخلاقي مي بينيم سريع گاردمون رو مي بنديم. كتاب پيشنهاد مي ده كه در قبال بداخلاقي زوجمون يا بزرگسالاي ديگه، اگه قبل از هر چيز به خودمون بگيم شايد گرسنه اشه، خوابش خوب نبوده، شايد ترسيده يا شايد چيزي يا كسي رو از دست داده كه خيلي براش مهم بوده، كلي داناتر و مهربونتر به بد اخلاقي واكنش نشون مي ديم.
ترجمه ي من از اين قسمت كتاب اينجاست.
———————————
وقتي بچه ها گريه مي كنند، ما به خودخواه و نحس بودن متهمشان نمي كنيم. بلكه دنبال دليل ناراحتيشان مي گرديم.
وقتي گاز مي گيرند مي دانيم كه بايستي ترسيده، يا لحظه اي آزرده شده باشند.ما
با آثار نهفته ا ي كه گرسنگي، دستگاه گوارش بد قلق يا كمبود خواب، روي خلق و خو مي گذارند، به خوبي آشنا هستيم
اگر حتي كمي از اين رفتار را به زندگي بزرگساليمان انتقال دهيم ، خيلي مهربانتر خواهيم شد. اگر در بزرگسالي هم وقتي بداخلاقي مي بينيم، ترس، خستگي و سردرگمي اي كه تقريبا همواره پشت آن است را درك كنيم ، به آساني مي توانيم گذشت كنيم .
قسمتي از كتاب the course of love
از آلن دوباتن
ترجمه ي قسمت :علي پاشايي
——————— —