قرار است این شخصیترین مطلب من باشد.
شهریور پارسال من تصمیم گرفتم تا غیرقابل برنامه ریزیترین تصمیم زندگیم را بگیرم و درون درهای به اسم سربازی سقوط کنم! برای منی که چند سال به انواع روشهای تحصیل، حذف واحد و مرخصی تحصیلی از این دره فرار کرده بودم سخت بود، اما دیگر زمانش بود که با آن رو به رو شوم.
در نگاه اول سربازی برای من به معنی کاهش وقت بود. پس تصمیم گرفتم تا جای ممکن وقتم را آزاد کنم و همه شاخههای اضافی که در زندگیم بود را هرس کنم. تا قبل، من شخصی بودم که تمرکزم را برای ۲-۳ پروژه به صورت همزمان میگذاشتم که یکی از آنها تمیاب بود. اما این بار میخواستم یک بار دیگر از نو شروع کنم پس راهی به جز خداحافظی با تمیاب هم نداشتم تا از همان شروع دوران آموزشی تمام تمرکزم را برای راه جدیدی که قرار است شروع کنم هزینه کنم.
در مورد مزایای تمرکز صحبت کردن، تکرار واضحات است. پس به جای نوشتن متنی جدید پیشنهاد میکنم مطلبی که عسل راد تحت عنوان «چگونه تمرکز کردم؟» در ویرگول نوشته را بخوانید.
روزهای آموزشی که هیچ؛ با دستهای از کتاب و مقالات پرینت شده به آنجا رفتم. تنها کاری که در آن روزها از من ساخته بود، خواندن همان کاغذها و فکر کردن به بُعدهای شخصی و کاریَم بعد از این ۲ ماه بود و این تمرکز و دوریِ اجباری از اتفاقات دنیا کمک زیادی به این موضوع کرد.
سال ۹۶ برای من ۱ ماه زودتر شروع شد؛ اسفند.
از همان اتمام آموزشی، ما کار روی ویرگول را شروع کردیم. که اگر شروع نکرده بودیم - و مثل خیلی مواقع آن را به شروع سال بعد موکول میکردیم - به خاطر همزمانی با ۲ محصول مشابه شاید امروز وضعیت و بازارمان مثل امروز نبود.
این روزها دقیقا یک سال از زمانی که با علی و پیمان کار بر روی ویرگول را شروع کردیم میگذرد. ساختن سخت است و ساختن در حین سربازی، از آن هم سختتر. اما نشدنی؟ نه، اصلا. قاعدتا نیاز هم نیست از نقش مهم تیم بگویم که اگر این تیم نبود، ویرگول هم نبود. ویرگولی که دیگر ۹ ماه از شروع به فعالیت عمومیش میگذرد و به لطف کاربرانش روزهای خوبی را میگذراند. هرچند که هر روزش با سختیهایی همراه است ولی لذتِ این شیرینی، به خاطر چاشنی روزهای سختش است.
اگر خروجی من در پایان سال ۹۶، مفید بوده نتیجه توجه به این ۳ موضوع بوده است: تمرکز، استفاده از تمام زمانهای موجود و حضور افرادی (تیم) در کنارم تا مسیر را همراهِ هم طی کنیم.
هر ۳ مورد در جنبههای کاری و زندگی شخصیم حضوری پررنگ داشتهاند. همانقدر که ۹۶ برای زندگی کاری من مهم بود همان اندازه، مهمترین سال از بین سالها در زندگی شخصیم هم بوده است. سالی که در فصل آخرش تبدیل به تیم شدیم ?
تیم اوربان یکی از وبلاگنویسهاییه که دنبالش میکنم. او یک تد تاک فوقالعاده در مورد افرادی که زمان کُشی میکنند دارد که این قسمت از متن برگرفته از آن تدتاک است.
اگر عمر خودم را اندازه Life expectancy یا همان امید به زندگی در ایران (۷۵ سال) در نظر بگیرم تا امروز بیشتر از ۱/۳ آن را گذراندهام. هر خانه معادل یک هفته از زندگی من است و خانههای قرمز هفتههایی است که زندگی کردهام.
در دنیا هیچ چیزِ ۱۰۰٪ وجود ندارد و همه چیز نسبی است؛ اعتقادم این است که نقاط قوت باز هم همان نقاط ضعفی هستند که باید بهتر شوند. سال بعد در چنین روزی ۵۲ خانه دیگر هم قرمز شده است. برای اینکه در آن لحظه خوشحالتر و راضیتر باشم، باید بیشتر روی هر ۳ موضوع کار کنم.
با نه گفتن، تمرکز و شادی خودم را بیشتر کنم. از کوچکترین زمانها برای زندگی کاری و شخصی خودم استفادهکنم و رولی که در ویرگول و زندگی شخصی دارم را در این ۵۲ هفته بهتر بازی کنم. نه کمتر از نیاز باشم نه آنقدر بیشتر که تبدیل به سوپرمن شوم! +
برای جمع بندی، اگر هنوز تدتاکی که در بالا معرفی کردم را ندیدهاید پیشنهاد میکنم حتما تا قبل از شروع سال ۹۷ آن را ببینید. البته که اعتقاد دارم برای تغییر هیچ وقت نیاز به ابتدای سال جدید نداریم. ساناز معمار هم در اینجا مطلبی درباره این تدتاک نوشته است.