جهانشمولیت در هنر مفهومی است که ریشه در ماهیت مشترک انسانی دارد. این مفهوم به معنای توانایی یک اثر هنری در فراتر رفتن از مرزهای جغرافیایی، زبانی و فرهنگی است تا با انسانها در سراسر جهان ارتباط برقرار کند. جهانشمولیت در هنر هیچ چیز نیست جز انعکاس مشترکات انسانی که به وسیله نشانههای موجود در آثار هنری میان انسانها معنا ایجاد میکند. این مشترکات شامل احساسات، تجربههای زیسته و دغدغههای بنیادین بشری مانند عشق، مرگ، شادی، رنج و پرسشهای وجودی است.
هنر با تبدیل امور عادی زندگی به نشانههایی پیچیده، راهی برای بیان معناهای عمیقتر فراهم میآورد. یک منظره ساده، وقتی توسط یک هنرمند نقاشی میشود، از یک تجربه زیسته روزمره به یک اثر هنری تبدیل میشود که دلالتهای جدیدی به خود میگیرد. دلالت در هنر به معنای نشانهای است که به چیزی فراتر از خود اشاره دارد. برای مثال، نقاشی درختزار توسط جان کانستبل نهتنها زیبایی طبیعت را به تصویر میکشد، بلکه به جدالهای درونی انسان میان تاریکی و نور، رنج و رفاه، مرگ و زندگی اشاره میکند. این جدالها، که در ذهن نقاش به یگانگی و پیچیدگی تبدیل شدهاند، نیازمند تفسیر توسط بیننده هستند.
در حقیقت، وظیفه هنرمند خلق پیچیدگی است و وظیفه بیننده باز کردن و تحلیل این پیچیدگیها. این فرآیند ارتباط دوسویهای میان خالق اثر و مخاطب ایجاد میکند که یکی از بنیانهای جهانشمولیت در هنر است. هنر از طریق این فرآیند به تجربههای فردی و محلی معنا میدهد و آنها را به سطحی جهانی و انسانی ارتقا میبخشد.
ارتباط جهانشمولیت با تجربههای شخصی و تاریخی
جهانشمولیت در هنر تنها به مفاهیمی بزرگ و عمومی مانند عشق و مرگ محدود نمیشود؛ بلکه میتواند مسائل روزمره و شخصی را نیز دربرگیرد. مسائل کوچکی چون حسادت، خجالت، یا مشکلات ارتباطی میان انسانها، اگر با صداقت و خلاقیت بیان شوند، میتوانند جهانی شوند. به عنوان نمونه، فیلمهایی که زندگی روزمره را به تصویر میکشند، میتوانند از طریق نمایش جزئیات شخصی و خاص، به احساسات و دغدغههای انسانی در سطح جهانی دست یابند. این نکته نشاندهنده اهمیت تجربههای شخصی و زمینه تاریخی در خلق آثار هنری جهانشمول است.
هیچ اثر هنری نمیتواند در خلأ خلق شود. هنرمند، حتی در شخصیترین بیان خود، به زبان و انباشت تاریخی و فرهنگی متکی است. این انباشت همان بستری است که اثر هنری را معنادار میسازد و امکان ارتباط آن با مخاطبان را فراهم میکند. به همین دلیل، هنرمند باید همواره با انباشت فرهنگی و سنت درگیر شود و آن را به چالش بکشد تا اثری خلق کند که هم ریشه در گذشته داشته باشد و هم نگاه به آینده.
تحلیل نمونههای سینمایی: بازتاب جهانشمولیت در فیلمها
فیلمها یکی از بهترین نمونههای هنر جهانشمول هستند، زیرا ترکیبی از تصویر، صدا، و روایت را برای انتقال معنا به کار میگیرند. فیلمهای بسیاری در تاریخ سینما وجود دارند که علیرغم ساختهشدن در یک کشور خاص، توانستهاند با مخاطبانی در سراسر جهان ارتباط برقرار کنند.
یکی از برجستهترین نمونهها فیلم "زندگی زیباست" (Life is Beautiful) ساخته روبرتو بنینی است. این فیلم، که داستان تراژیک زندگی یک خانواده یهودی در دوران هولوکاست را روایت میکند، توانسته است مخاطبان خود را از فرهنگها و پیشینههای مختلف تحت تأثیر قرار دهد. دلیل جهانشمولیت این فیلم، ترکیب هوشمندانه طنز و تراژدی است که احساسات انسانی را به شکلی عمیق برمیانگیزد. عشق پدر به پسر و تلاش او برای محافظت از فرزندش در برابر وحشتهای جنگ، بهگونهای است که هر بینندهای، فارغ از زبان و فرهنگ، میتواند با آن ارتباط برقرار کند. این فیلم نشان میدهد که چگونه میتوان با پرداختن به تجربهای خاص، معنایی جهانی خلق کرد.
فیلم دیگر، "انگل" (Parasite) به کارگردانی بونگ جون-هو، با پرداختن به نابرابری طبقاتی در کره جنوبی، موفق به ایجاد ارتباطی گسترده با مخاطبان در سراسر جهان شد. موضوع اختلاف طبقاتی، مسئلهای جهانی است و این فیلم با داستانسرایی هنرمندانه و ترکیب ژانرهای مختلف، از کمدی تا تراژدی، توانسته است این موضوع را به شکلی ملموس و جذاب به تصویر بکشد. یکی از دلایل موفقیت این فیلم، نشان دادن جزئیات دقیق زندگی شخصیتها و تضادهای اجتماعی است که در عین خاص بودن، بازتابدهنده مسائل جهانی است.
در سینمای ایران نیز میتوان به فیلم "جدایی نادر از سیمین" به کارگردانی اصغر فرهادی اشاره کرد. این فیلم، که موضوعی کاملاً ایرانی و مربوط به روابط خانوادگی و اجتماعی در ایران را روایت میکند، توانست مخاطبان بینالمللی را به خود جلب کند. دلیل این موفقیت، پرداختن به مسائل انسانی همچون اخلاق، مسئولیتپذیری، و پیچیدگی روابط انسانی است. فیلم با روایت داستانی ساده اما عمیق، نشان داد که چگونه دغدغههای روزمره مردم در هر نقطهای از جهان میتواند به دغدغهای جهانی تبدیل شود.
نتیجهگیری: هنر بهمثابه زبانی جهانی
جهانشمولیت در هنر به ما یادآوری میکند که در پس تفاوتهای ظاهری، انسانها دارای تجربهها و احساسات مشترکی هستند که از طریق هنر میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. آثار هنری جهانشمول، با پرداختن به این مشترکات و تبدیل تجربههای خاص به زبان هنری، پلی میان فرهنگها و انسانها ایجاد میکنند.
برای هنرمندان، خلق آثاری که بتوانند در سطح جهانی معنا داشته باشند، نیازمند درک عمیق از تجربههای انسانی و انباشت تاریخی است. همانطور که نمونههای سینمایی نشان دادند، جهانشمولیت در هنر به معنای پرداختن به مسائل انسانی با صداقت، خلاقیت، و اصالت است. از این طریق، هنر میتواند به زبانی جهانی تبدیل شود که مرزهای فرهنگی را درنوردد و انسانها را به یکدیگر نزدیکتر کند.