وب سایت : alialaei.ir کانال یوتیوب : http://bit.ly/2MCmgRi
بیایین دیگه کارمند نباشیم!
هر کدام از ما که داریم جایی کار می کنیم به دلیلی پذیرفتیم که اونجا کار کنیم ، یعنی یا حقوق خوبی می گیریم ، یا مدیر بالا دستیمون رو دوست داریم ، یا خودمون مالک ایده و کاری هستیم که داریم انجام می دیم و یا هر دلیل دیگری اما اکثر ما چه مالک کارمون باشیم چه در پایین ترین سطح در یک سازمان مشغول به کار باشیم یک مدل کارمندی رو به عنوان شکل کار کردن پذیرفتیم و سالهاست که داریم با همون مدل ادامه میدیم.اما آیا این مدل کارمندی در نهایت منجر به موفقیت ما میشه؟

اگر به صورت مقیم در یک شرکت کار می کنیم ، صبح از خواب بیدار میشیم ، صبحانه خورده یا نخورده لباس می پوشیم ، به هر طریقی به سرعت خودمون رو به دفتر کار و محل امنی که به عنوان میز کار یا اتاق کارمون می شناسیم می رسونیم ، یه نفس راحت می کشیم که این فضای کوچیک یا بزرگ رو تونستیم برای خودمون حفظ کنیم.کارهایی که بهمون محول شده رو یا بر همون اساسی که مدیر بالادستیمون می پسنده یا بر اساس اینکه نه مدیر بالادستیمون و نه هیچ کس دیگه متوجه نشه ما چیکار کردیم! انجام میدیم و تیک خوشنود کن رو تو ذهن خودمون می زنیم ، اگه ساعت 3 کارمون تموم شده تا 5 خودمون رو درگیر کار نشون میدیم ، با کارمند میز بقلی درباره سیاست ، مدیریت شرکت خودمون ، قورمه سبزی ، لباس جدید جیجی حدید یا هر مسئله مزخرف دیگه ای غر می زنیم تا زمان رو برای خودمون دلپذیر تر کنیم ، اگر حس کنیم کسی می خواد گوشه امنمون رو ازمون بگیره مثل یک پلنگ زخمی هر کاری می کنیم تا به هدفش نرسه و در نهایت الفرار به سمت خونه تا فردا و این سیکل تا ابد ادامه داره.
اگر تصویر بالا یا یه چیزی شبیه به اون براتون آشناس بدونین که نه تنها با این روش به موفقیت نمی رسیم که یک روز از خواب بیدار میشیم می بینیم که همون گوشه امنمون رو هم ازمون گرفتن و باید دنبال یک گوشه کوچکتر برای رویاهای بزرگمون باشیم.
تو چند تا مورد بعدی می خوام بهتون بگم که چطوری می تونین از تصویر بالا فرار کنین و حتی لذت بیشتری هم از کارتون ببرین
1 - اول از همه بگم که اگر به کارتون علاقه ای ندارین همین الان استعفا بدین و کیفتون رو بگیرین دستتون و بزنین بیرون. ما قراره با کارمون زندگی کنین ، یعنی تو لحظه لحظه ی اون عشق کنیم، مگه میشه با چیزی که دوسش نداریم حال خوبی داشته باشیم!؟
2 - خلاقیتتون رو تا جایی که می تونین افزایش بدین ، کتاب بخونین ، فیلم زیاد ببینین ، سینما برین ، موسیقی خوب گوش کنین و اجازه بدین ذهنتون آزادانه بچرخه تا اون چیزایی رو که دوس داره پیدا کنه و شما رو از منبع لایتناهی خلاقیت بهره مند کنه.
3 - همیشه یک ایده یا کار جدید تو آستینتون داشته باشین ، حتی اگر تو گوگل هم استخدام شدین از روز اول تلاش کنین که یکی بهتر از گوگل رو هم تو آستینتون داشته باشین که اگر به هر دلیلی با مدیرتون دعواتون شد ، اصلا دیدین با محیط کاریتون حال نمی کنین مجبور نباشین همکاریتون رو ادامه بدین و در لحظه خداحافظی کنین و برین سراغ گزینه ی بعدی.
4 - همیشه سعی کنین خاص باشین ، آدم می تونه آبدارچی باشه ولی یک روز کنار چاییش گل بذاره یک روز شیرینی. ببینین چیزی که باعث موفقیت شما میشه وجه تمایز شما نسبت به دیگرانه ، یعنی اگر شما برنامه نویسی هستین که بهترین ایده ها و ابزارها پیش اونه پس همه دنبال شما خواهند بود پس سعی کنین که هم تو کارتون خبره باشین و هم روش های خاص خودتون رو برای حتی سلام علیک کردن داشته باشین و تو یک کلام خودتون باشین نه یک ماشین شبیه بقیه ماشین ها.
5 - وضعیتتون رو حداقل هفته ای یکبار آنالیز کنین ، یعنی مسیرتون و هدفهای کوچک خودتون رو بشناسین و حداقل هفته ای یکبار به خودتون از دور نگاه کنین ببینین آیا کاری که الان دارین می کنین داره به هدف نزدیکتون می کنه یا دورتون که اگر حتی یک متر هم به هدفتون نزدیک شدین خوشحال باشین ، من آدمهایی میشناسم که روزی 10 متر دور میشن ولی هنوز دارن تو همون کار تلاش می کنن.
6 - این رو خواهش می کنم که تو خودتون حل کنین : کار مشترک یک قرارداده بین چند نفر ، که همه به خاطر منافع دور هم جمع شدن ، پس منافع خودتون براتون از همه چیز مهم تر باشه ، اینکه مدیرمون مهربونه ، من همکارام رو خیلی دوس دارم و غیره هیچ کدوم دلیل بر ادامه دادن اون کار نیست ، به این فکر کنین که چقدر منافع دارین به دست میارین که خوب مسلما تو دل موفقیت های جمعی باید منافع شخصیتون رو دنبال کنین.
7 - به نظر من کار کردن مثل فیلم دیدن می مونه یعنی اگر دارین فیلم می بینین و 5 دقیقه یکبار ساعتتون رو نگاه می کنین بدونین که فیلمه حداقل برای شما خوب نیست ، کار هم همینطوریه یعنی باید انقدر توش غرق بشین و لذت ببرین که وقتی به خودتون میاین ببینین ساعت 7 شبه ، همه رفتن ولی شما دارین عشقبازی می کنین با کارتون ، اگر غیر اینه بدونین که کاره حداقل برای شما خوب نیست.
می تونم ساعت ها براتون در این مورد حرف بزنم ولی بیشتر از این خستتون و نمی کنم و تو یک کلام ازتون می خوام که دیگه کارمند نباشین ، من مدیرهای زیادی دیدم که با همین مدل ذهنی کارمندی پیش میرن و آخرش هم نمی دونن چرا کار شکست خورده و به جایی نرسیده.
ارادتمند
علی علائی
یک سوالی که همواره چه برای شبکه سازی چه در جمع هایی که هستم از اطرافیان سعی میکنم بپرسم اینکه:
" اگر 2 تا ظرف داشته باشیم، تو یکیش آزادی و اونیکی امنیت باشه، و فقط یکیشون رو بخوای انتخاب کنی، کدوم رو انتخاب میکنی؟" دقیقا با جواب این سوال میشه به مفهوم کارمندی یا کارآفرینی رسید...
دقیقا انتخاب بین این 2 تا گزینه کار یک لحظه نیست، با توجه به زندگی هر کس میتونه پاسخ متفاوت باشه و واقعا باید برای پاسخ دادن بهش به گذشته برگشت و فکر کرد، و جواب درست هم وجود نداره چون کاملا سوالی شخصی هستش... به نظرمن آزادی کامل هیچوقت امکان پذیر نیست ولی خوب درصد هر کدوم از گزینه های بالا که بیشتر باشه، میتونه به فهم داشتن یا نداشتن روحیه کارآفرینی کمک میکنه.
نوشتين
1 - اول از همه بگم که اگر به کارتون علاقه ای ندارین...
پاسخ : امكان تغيير ندارم ، زيرا جاي ديگري نتوانستم براي كار پيدا كنم كه حداقل اين امنيت الا رو داشته باشه
2 - خلاقیتتون رو تا جایی که می تونین افزایش بدین...
پاسخ : موافقم
3 - همیشه یک ایده یا کار جدید تو آستینتون داشته باشین..
پاسخ : از ايده هاي جديد بازخورد خوبي نگرفتم . ولي به هر حال پيشنهاد خوبيه
4 - همیشه سعی کنین خاص باشین...
پاسخ : موافقم . شديدا"
5 - وضعیتتون رو حداقل هفته ای یکبار آنالیز کنین...
پاسخ : از آناليز به نتيجه دلخواه نرسيدم
6 - این رو خواهش می کنم که تو خودتون حل کنین...
پاسخ: خوبه
7 - به نظر من کار کردن مثل فیلم دیدن...
پاسخ : بالاخره ميگذره
در نهايت
نوشته خوبيست ولي همه ينميتوانند بر اساس علايقشان كاري انتخاب كنند و بايد خود را با شرايط وفق دهيم.
فكر مي كنم اين بهتر جواب بده تا قرار باشه با شرايط مبارزه كنيم
موفق باشيد
ببین من جای تو زندگی نمی کنم که برات نسخه بپیچم یا مثل این مجری های هفت صبح رادیو هم نیستم که بگم همه چیز زیباست و نگاهت و عوض کن و چه و چه.
ولی سخت اعتقاد دارم اگر تو مسیری که بهش علاقه داریم تلاش کنیم بالاخره یک روز دیده میشیم و رنگ موفقیت رو میبینیم حالا ممکنه برای تو تعریف موفقیت با من متفاوت باشه.
شاید قدم های خیلی کوچیک و موفقیت های خیلی کوچیک بتونه در نهایت کمک کنه به تغییر نگرش.
در هر صورت من که از مبارزه خسته نشدم امیدوارم تو هم تو وفق دادن خودت با شرایط خسته نشی رفیق.
"شاید قدم های خیلی کوچیک و موفقیت های خیلی کوچیک بتونه در نهایت کمک کنه به تغییر نگرش."
به اين جمله شما ايمان دارم
تا حدودي در نيل به اهدافم تلاش مي كنم و از وضعيت حاضر رضايت دارم
نمي دانم بايد از زندگي 100 درصد راضي باشم كه چون نيستم ، پس با همان درصد كم نارضايتي بايد نگران باشم يا بيش از حد به دنبال كمال گرايي هستم.
گاهي دوست دارم داشته هايم را براي خودم يادآوري كنم تا رضايت درونيم افزايش يابد ولي نداشته هاي كمتر مانع ميشود.
شايد آدم موفقي باشم ولي خودم خبر ندارم و شايد هم نيستم و فكر ميكنم كه هستم
اين دو راهي گاهي اذيتم ميكنم
هر چند تعريف موفقيت از نگاه هر فرد متغير است ولي اگر ميتوانستم همين مسئله را براي خودم حل كنم ، فكر مي كنم بهتر ميتوانستم زندگي كنم.
زندگي كه با رضايت باشد خيلي خيلي زيباتر است تا اجبار در انجام هر كاري.
متشكرم بابت وقتي كه در پاسخ به نوشته ي من داشتيد.
من كامنت گذاشتم كه راهنمايي ام كنيد نه اينكه تعريفم كنيد
منتظر بودم اون دوراهي كه گفتم و برام تحليل كنيد و بگين به كدام نداي قلبم گوش كنم.
به هر حال ممنون
حالا ۲ حالت پیدا میکنه:
اگه به چیزی میخوای برسی و رسیدن به اون بهت حس رضایت میده، پس برو سمتش و تلاش کن انشاالله بهش برسی.
اگر هم چیزی نیست، خب پس چرا باید حس بد داشته باشی؟
ممنون از راهنمايي و وقتي كه براي پاسخ به من گذاشتيد
موفق باشيد
جنس نوشته شبیه کتابهای self help آمریکایی بود.
از دید من این رویکرد «برای همه افراد» نتیجه نمیده.
هر انسانی توانایی و شرایط این شکل زندگی کردن رو نداره.
اکثر افراد نیاز جدی به همون مقدار کم حقوقشان دارن و اصلا این حرفا رو براشان بزنی جوری بهت نگاه میکنن که از حرفت پشیمان بشی.
این دست حرفا تو زندگی واقعی برای درصد خیلی کمی از مردم کاربرد داره فقط و اکثر افراد اتفاقا دوس دارن همون حقوق کم باشه ولی همیشه باشه و خیالشان راحت باشه از خرج و مخارج زندگی.
این دست حرفا که از صنعت self help آمریکایی سرچشمه میگیرن، اتفاقا زندگی خیلی ها رو هم به نابودی کشانده که به من و شما نمیگن.
گفتن این حرف که «اگه عاشق کارت نیستی همین الان ولش کن» خیلی حرف اشتباهیه و ممکنه به راحتی بشی مسبب خراب شدن زندگی فردی که با همین حرف تو همون یه مقدار حقوق کم رو هم از دست داده.
این شیوه زندگی کارآفرینانه و کارمند نبودن و عاشق کار بودن و این چیزها فقط برای یه درصد کمی از افراد نتیجه میده و هر کسی همونطور که گفتم توانایی و شرایط اینجور کارایی رو نداره و اصلا زندگی بهش این اجازه رو نمیده.
و نکته دیگه هم اینه که تو این دوره زمانه که همه چی بر پایه instant gratification میچرخه اتفاقا بدترین شیوه زندگی اینه که همیشه دنبال این باشی که عاشق کارت باشی و همیشه هم خوش بگذره. نه اینجوری نیست، اصل زندگی خیلی با این مفاهیم فرق داره و اکثر آدم ها برای اون شکل زندگی کردن اصلا آفریده نشدن، اصل زندگی اینه که تو نمیتانی همیشه عاشق یه کار باشی و علاقه و عشق همیشه بعد از یه زمانی کاهش پیدا میکنه و حتی از بین میره، اصل زندگی و کار اینه که اتفاقا اکثر اوقات اوضاع باب میلت نیست و برای پیشرفت باید سختی رو به جان بخری.
یا علی.
یک جامعه ای از دوستان که از ویدئوهای آموزشی با من همراه شدن از من می خوان که تو موارد مختلف براشون بنویسم و من هم اونچه که خودم کردم و جواب داده به دوستانم اعلام می کنم حالا چقدرش رو عمل می کنن و چقدرش رو نه مسئله ی من نیست. به علاوه اینکه وقتی میگم اگر کارت رو دوست نداری همین الان ولش کن یعنی خودم هم در اون موقعیت بودم خیلیم به کار و پولش نیاز داشتم اما وقتی اومدم بیرون به خودم گفتم که چرا یکسال زودتر کسی بهت نگفت که بیا بیرون.پس من توی فضای اجتماعی خودم با آدمهایی که دوسشون دارم از تجربیاتم حرف می زنم. شما هم که نظر دیگه دارین میاین نظرتون رو می نویسین و اگر با شما موافق باشه چه بهتر.
نگاه من به دنیا این است که یک جایی است پر از مورچههایی شبیه انسان که روی هم میلولند و زندگی میکنند و وقتی از بالا به این کلونی "آدم مورچهها" نگاه میکنی، موفقیت یکی یکی آنها هیچ برایت مهم نیست، بلکه این جامعه است که دارد به یک سمت و هدف مشخص حرکت میکند.
درست است که نیوتون در این جامعه برجستهتر از بقیه "آدم مورچهها" ست، ولی رضایت او از زندگیاش و شغلش امروز برای هیچ کسی مهم نیست، امروز جامعه دارد راهی را میرود که اگر نیوتون بود یا نبود همان راه را میرفت.
میخواهم بگویم رضایت من و شما از زندگیمان جز برای خودمان برای هیچ کجای کائنات مهم نیست، مثل رضایت داشتن یا نداشتن مورچه از حمل دانه گندم.
فقط با حرفهای قشنگ میتوانیم آن مورچه را قانع کنیم که با رضایت بارکشی میکند.
بنابراین کارمند بودن یا کارآفرین بودن من را از یک مورچهی بارکش به یک مورچهی نگهبان تبدیل میکند و در نهایت من "آدم مورچه" ای هستم که برای پیشبرد اهداف جامعه دارم بارکشی میکنم.
خوشحالم که از مطالبم خوشت میاد و می دونی که نظر مخالفت هم خوشحال ترم می کنه.
هدف اینه که بحث شکل بگیره ، بتونیم با هم بحث کنیم و کیف کنیم.
و با خیلی از نظراتت هم موافقم رفیق
نظريه جالبي بود
تا حالا از اين زاويه به زندگي نگاه نكرده بودم
کارت درسته .
ارادتمندت بهروزم
خوشبختانه تو ایران هم به دلیل این حجم زیاد فارغ التحصیلان کم تخصصی که روزانه داره به جمعیتشون اضافه میشه ما داریم به سمت تخصص محوری میریم تا مدرک محوری، چیزی که تو همه ی دنیا رایجه ، البته اونجا در دانشگاهها هم متخصص تولید می کنن.
یه مثال برات می زنم ، سال 89 من برای شرکت خودم دنبال جذب برنامه نویس کار بلد و حرفه ای بودم. و یک ماهی آگهی استخدام ثبت می کردم و دوستان مراجعه می کردن ، شاید برات جالب باشه که بسیار فوق لیسانسه بهم مراجعه کرد که حتی یک سناریو ساده رو نمی تونستن درک کنن اما تا دلت بخواد دیپلمه متخصص اومد که کار بلد بود و جالبه که توقع مالی اون دیپلمه هه هم بسیار کمتر از اون فوق لیسانسه بود.
بنابراین من فکر می کنم اگر علاقه ای به درس نداری اما تخصص ، تجربه و خلاقیت بالایی تو کار خودت داری کار برات ریخته ، به علاوه اینکه یه چند تا مدرک آنلاین هم از مراکز معتبر انگلیسی زبان بتونی بگیری که دیگه عالیه یعنی آینده خودت رو هم تضمین کردی و پیشنهاد آخرم اینه که همیشه لبه ی تکنولوژی کار خودت باش یعنی جدیدترین تکنیک ها و غیره رو هم بدون و مثلا اگه روزی 5 ساعت کار می کنی 2 ساعت هم برای به روزرسانی خودت وقت بذار.
ارادتمند
باتشکر از مطلب و همچنین نظرات دیگران🌹
ولی همچنان به ادمایی که شغلشون محیط کارشون همکاراشونو... دوست دارن دارم غبطه میخورم :(
به نظرم من اونی که کارمنده از اون نوع کارمندی که من تعریفش کردم ، آینده درخشانی در انتظارش نیست.
و کارمندی می تونه آینده ی بهتری داشته باشه که از اون قالب بیاد بیرون و با یک مدل دیگه ای زندگی کنه!
وگرنه اظهر من الشمسه که جامعه هم به کارمند نیاز داره هم به کارفرما و یک جامعه ی پویا از اجتماع هر نوع نوع شکل می گیره.
امروز بخاطر مسائلی تو سرکار فکرم درگیر مسائل اینچنینی شده... . ببخشید بلند بلند داشتم فکر میکردم اومدم پاک کنم که جواب دادین
کلیات سخن شما درست، آموزنده و دقیق بود اما
تعابیر شما را در بند 6 جور دیگری نگاه میکنم. زندگی این نیست که در تمام مقاطعش به فکر خودت باشی و بس! بلکه عکس آن صادق است. بخش قابل توجی از آن باید به نوع دوستی، انسان دوستی، کمک به دیگران و حتی از خودگذشتگی بگذرد.
گرچه نباید بر تمام اینها طمع داشت اما دست روزگار، بعید نیست که همه اینها را به آدم برگرداند.
اینکه مدام به فکر خودم، پول خودم، زندگی خودم باشم... یک اومانیسم تلخ و زننده است.
وانگهی! کسی که بخواهد فریلنسر باشد، کسب و کار خودش را راه بیاندازد و خلاصه مستقل از یک فضای کارمندی رشد کند، نیاز دارد با آدمها تعامل کند، به آنها خدمات بدهد، با مشتری همراهی کند و رضایت او را در نظر بگیرد.
این خودم خودمها، اولین تعارض ذهنی است میان یک صاحب کسب و کار و فروشنده.
این خودم خودمها، از همین چیزها شروع میشود.
ببخشید که نظرم کمی تا قسمتی تلخ بود؛ علی آقا
قصدم-خدای ناکرده- طعنه نبود؛ به هیچ وجه. رساندن منظورم بود.
ببین شاید جمله آخر همون پاراگراف رو باید اول می نوشتم. نظر من این بود که منافع فردی رو باید تو جمع جستجو کرد اما منافع شخصی رو هم نمی شه نادیده گرفت.
ببین به قول خودت قرارداد فریلنسری یا هر فرمت دیگه ی قرارداد هم مهم ترین بندش بند مالیه قضیه است.
اینکه باید تعامل داشته باشیم با کارفرما رو من هم رد نکردم. عرض کردم که به منافع خودتون بالاتر از همه چیز توی محیط کار فکر کنین.