چگونه قصهی کسب و کار خود را بیان کنیم؟
دنیای آینده، آنهم آیندهای که مدتی است شروع شده است، کمکم در دستان راستمغزها خواهد افتاد. این برداشتی آزاد از حرفهای آقای «دانیل پینک» نویسنده کتاب «ذهن کامل نو» است. در دنیای راست مغزها، مهارتهایی حرف اول را میزنند که پذیرش آن شاید کمی عجیب باشد. مثل طراحی، داستانگویی، همدلی و ...داستانگوئی فقط منحصر در یک قصهی شبانهی کودکانه نیست. بلکه تا مهمترین تعاملات مثل جایی که یک کسب و کار در حال فعالیت است نیز، حضور خواهد داشت. بنابراین میخواهیم روی داستانگوئی برای این موضوع حرف بزنیم.
1- از قصهی خودتان شروع کنید
قبل از کسب و کار، قصهی خودتان را بگوئید. شمائی که کاری را راه انداختهاید، حتما داستانهایی حقیقی از زندگی شخصی خود برای گفتن دارید. حرفهایی که شاید شهرزاد قصهگو هم، آنها را نداند. همهی ما «تجربه زیسته» مخصوص خود را داریم. در این تجربهی زنده و معنایی، هرکسی تجربیات، برداشتها و مشاهدات خود را دارد که این موارد، از زندگی او قصههای جذابی میسازد.
2- از جرقهی ذهنی بگوئید
حالا در مقطع جرقهی اولیه ذهنی شما هستیم. حتما حرفهای شنیدنی و جذابی در مورد آن روز و ساعتی دارید که جرقهی آن کسب و کار در ذهن شما زده شد. در مورد زمانی که برای شما «زمان صفر» محسوب میشود، حتما آنقدر انرژی وجود دارد که شنیدن آن حرفهای جذاب، بخشی از داستان شما را تشکیل بدهد.
3- از نقطه شروع بگوئید
جرقههای ذهنی را همه دارند، اما فقط برخی از ما، این جرقهها را به کار عملیاتی تبدیل میکنیم. پس اقدام و کار و حرکت، خودش به خودش تجربهای ویژه است. آنها را در داستان کسب و کارتان تعریف کنید.
4- از چالشهایتان حرف بزنید
بعید است چرخی به حرکت بیفتد و به زودی در چالهای نیفتد. اما بعید نیست که صاحب آن چرخ، کار را همانجا رها کند و از تلاش دست بکشد. اما شمایی که کسب و کار خود را راه انداخته اید از آن گروه نیستید. بلکه همه چالهها و بنبستها و مشکلات را پشت سر گذاشتهاید تا به این جا رسیدهاید. از آنها بگوئید.
5-از تلههای ناامیدی بگوئید
گاهی وقتها سختیها و برخی اوقات منفی بافیهای دیگران، تله های ذهنی ایجاد میکنند. دیگران کمکم از راه میرسند و طعنه و سرزنش میکنند. اما شما و همه صاحبان کسب و کارها، آنها را دیده و از کنارشان عبور کردهاید. گذشتن از این تلخیها، نهایتا مزهای شیرین را به شما هدیه کرده. این هدیهی شیرین را در داستان خود بیاورید. از آن بگوئید و شرحش بدهید.
6-اولین باری که کسب و کارتان به شما لبخند زد کی بود؟
وقتی کارها به روال می افتند و روالها و جریانهای کاری خود را پیدا میکنند و عناصر آن مجموعه با هم هماهنگ میشوند و آثار سوددهی خودش را نشان میدهد، کمکم لبخند ژکوند بر چهرهی کسب و کار پدیدار میشود. چراکه شما، همانند لئوناردو داوینچی، با صبر و حوصله و تلاش و پشتکار، کسب و کار خود را نقاشی کردهاید. این لبخندها و ذوق زدگیهای هیجان انگیزی که تجربه کردهاید را در داستان خود بگوئید.
7-و نهایتا از دستهای زیبای خدا بگوئید
در مقدمه، از کتاب آقای دانیل پینک گفتیم. او انسان آینده را انسان معناگرا تلقی میکند. نه فقط او بلکه دیگرانی چون «میشل بوربا» و «داگ لنیک» نیز دنیای امروز و آینده را، دنیای هوش اخلاقی میدانند. این حرکت به سوی معناگرایی، یعنی که از خدا گفتن و شنیدن، شکل جدیدی به خود خواهد گرفت. حتما شما هم یاری خدا را در رفع بسیاری از مشکلات خود دیدهاید. گرههایی که به هیچ وجه نمیتوانستید بازشان کنید اما در بزنگاهی، با دستان زیبای خدا باز شدهاند. آنها را بگوئید و از گفتنشان ترسی نداشته باشید که داستان شما را زیباتر خواهد کرد.
گرچه «قصهی ما به سر رسید» اما منتظر قصهی شما هستیم...