AAF
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

کمی از درون.

این یک نوشته از چند دیده من نسبت به ادم های امروزی و کمی تفکر در رابطه با اجتماع بوده و از دارا بودن اشتباه یا ترویج مسئله نادرست معذرت میخواهم.



در هر از گاهی که شاید به درون خود فرو بروید، شاید کمی که حس هایی در پسا وحشت یا فرو ریختگی احساسی یا فرجامی احساسی یا هر انچه که شما را وا دارد از تازیانه های دنیای واقعی امروزی عقب نشینی کرده و کمی حال خوب برای خود خواستار شوید ، به درون خود پناه برده و در انجا پناه بگیرید.
در هر لحظه تازه زندگی خود کم به کم شاید پیش اید خواهید کنید تجربه زندگی خیابان نشین های شهر را ، ولی ایا خواسته اید دلتان باشد پر از ترحم ازادی بخش و دوری از ندای شهوت رانی را ؟ گذر کنید دوستان گر شاید بپیداییت مسیری سرشار از حس خوب زندگی دارای شناختی از خود و دوری از اشفتگی های ذهنی و ارامشی بی کران.

شناخت خود.

گاهی اوقات ما ادم ها باید کمی حس خوبی در کنار خود داشته و با خودمان سر کار های کرده و نکرده مان بحث کنیم؛
نمیدانم ولی من یکی از همین ادم های بین دیگر ادم های به ظاهر متمدن هستم و هنوز که هنوز زنده ام هیچ شناخت خوبی از خود نداشته و در پی کاوشی کامل از خودم؛ اگاهی ما نسبت به شخصی که هستیم نسبت به کردارمان میتواند متفاوت باشد.

گاهی اوقات ادم هایی را میبینم که در خود فرو رفته اند و فقط سیع در قانع کردن خود دارند که ادم بدی نیستند و فقط باید تلاش کنند بهتر تصمیم بگیرند تا بتوانند به بهترین حالت خود برسند ، اما ادمی را تجربه کاسبی را نهفته دانش جویی زندگی ، کاسبی عالمی را کرده دوری از سیاهی زندگی ، بعضی از کردار خود رفتند سری کنند زیر که خورند گول زیرکی های بد کاران ، تاوان میدهند گه گاهی بعضی ادمی شاید دلشان دوا کند دلی را شادی ، در پی خوشی و تن درستی ارزو های خوب و نامتعادل های نا منظم در زمان های بی قراری؛

اکثر اوقات ما آدم های این بشر بی آنکه کمی صبر کنیم در خود کمی در تفکر های به اصطلاح درست مان فرو رویم به قدرت هیجاناتی که در خود تنیده شده است پیرو میشویم و با آن مانند موجی دریا ، موج سواری میکنیم.

مسئله اصلی و یکی از مظنونین ما شناخت خود است تا بتوانیم برای خود مفید باشیم نه اینکه خود باعث برگشت به عقب و پسرفت خود باشیم ، قرار نیست به شما نصیحت هایی گفته شود یا راز موفقیتی در کار باشد ، قراری نیست که شما بهترین باشید ، قراری نیست که حرف بزرگی زده شود ، مسئله فقط شناخت خود و خود اگاهی است.

آشفتگی.

در این دوره زمانه بیشترین راه نجات آدم ها اکثریت گزینه اخرشان است ، خودکشی؛ بیشتر حوزه های امروزه میتوان به آمار تولد و افزایش جمعیت پرداخت ولی یکی از موضوعات خاص این دوران عجیب و حیله گر امار خودکشی است که بیشتر در اثر آشفتگی و بسیار علل های گوناگون وسط می آید.

مسئله حتی در اینجا هم خودکشی نیست و نخواهد بود بلکه چیزی که حال مهم است مسئله دوری از درونی ویرانه است ، تو که از خود میخواهی کنی کار ، ایا میدانی چه کردند بر سرت که میزنی زار؟ مسئله حال ما به همان مسئله قبلی مربوط است ، شناخت! اما در اینجا چیزی که نیاز است برای شناخت خود ویران نبودن است ، شکسته شدن را ویرانی دوا نیست ، بسا ما که میزنیم حرف چیزی جز جزا نیست.

اگر من ، یا هر که خواهد رود سمت درون باید باشد شکلی تشکیل شده از حس و چیزی برای ادامه دادن ، انگیزه یا هر انچه چیزی که نیاز است ، حرفی انگیزشی در کار نیست بلکه فقط بحث ما بحثی جز تلاش برای سر پا ماندن بی جا نیست.

آشفتگی را درمانی جز رهایی نیست ، و آن رهایی ، رهایی خود سمت به دست اوردن ارامشی بیش نیست؛

خواسته زیاد است و ندارد توانی ذهنی آشفته کند کمک آدمی در دنیایی درمانده.


شاید در متن های بعدی باز هم در این باره نوشته ای بنویسم.

لذت را فدا میکنی ذلت؟ ذلت را رها میکنی لذت؟ گر تو بدت نبینی زندگی زندگی خوبی معنا نکنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید