اگر پادکست میسازین و دنبال جای مناسب برای تبلیغ پادکستتون هستین این نوشته بهتون کمک میکنه. این مطلب رو قبلا توی وبلاگ سایت چنلبی منتشر کرده بودم الان با مختصر تغییراتی اینجا هم میگذاریمش.
کمی بیش از چهار سال از ساخت اولین اپیزود پادکست چنلبی میگذره و من یک مقداری تجربه پیدا کردهام که فکر میکنم نوشتنشان هم برای خودم خوب است هم ممکن است به درد دیگران بخورد. طبعاً اینها نظرات من است و احتمال غلط بودنشان هم کم نیست. هیچ هم بعید نیست که من یک سال دیگر اصلاً نظرم عوض شود. اما خب یکی از انگیزههای اصلی من برای نوشتن این چیزها، همین ثبتکردن و امکانپذیر کردن ارزیابیهای آینده است.
اینجا فرض میکنیم پادکست ساختن را بلدیم و میخواهیم روی گامهایی که بعد از ساخت پادکست باید برداریم تمرکز کنیم. از این نگاه، پادکستساز باید چهار قدم مهم بردارد.
گام اول: خلق اثر؛ ساخت پادکست شروع ماجراست.
گام دوم: ترویج اثر؛ چطور لباس فروشندگی بپوشم؟
گام سوم: تبلیغ اثر؛ کجا برای تبلیغ پادکست مناسب است؟
گام چهارم: زمانبندی معرفی اثر؛ از چه زمانی تبلیغ پادکست را شروع کنم؟
گام اول: خلق اثر؛ ساخت پادکست شروع ماجراست.
شما دنبال خلق اثری هستید که دیده شود. اثری که باز شود، دیده شود و پسندیده شود. اگر فیلم ساز باشید، میخواهید فیلمی بسازید که چند میلیون بیننده داشته باشد. اگر نویسندهاید در آرزوی نوشتن کتابی هستید که بارها چاپ شود. شبها با این خیال میخوابید و روزها با این رویا کار میکنید. فرض کنید امروز، روزی است که موفق شدید و اثرتان ثبت شد. حالا آن بیرون است. پشت ویترین، روی دکه یا روی میز تهیهکننده. اما اتفاقی که انتظارش را داشتید هنوز نیفتاده. یک نفر از خواب بیدارتان میکند که بخش اصلی کارتان تازه شروع شده.
گام دوم: ترویج اثر؛ چطور لباس فروشندگی بپوشم؟
خلق کردن تازه شروع ماجراست. یک اثر بدون معرفی و ترویج آن طور که باید و شاید دیده نمیشود. راهی نیست جز اینکه دوره بییفتید و درباره اثرتان حرف بزنید. مصاحبه پشت مصاحبه. سخنرانی پشت سخنرانی. فیلم و کتاب و موزیک خیلی سخت ممکن است که خودشان را بفروشانند. شما به عنوان خالقشان راهی ندارید جز اینکه الان کت هنرمندی را دربیاورید، لباس فروشندگی بپوشید و بزنید به جاده. برای خودناشرها اوضاع گاهی سختتر هم هست. چون استودیو و ناشر ممکن است بتوانند بخشی از توان تبلیغاتیشان را بگذارند پشت اثری که منتشر کردهاند. اما کار برای خودناشرها سختتر است.
کتاب و فیلم خوب خودشان کشف نمیشوند. پادکست خوب را هم کسی شانسی پیدا نمیکند. یعنی میکنند ولی اگر شما به امید شنوندههای گذری بنشینی ممکن است هیچوقت نتوانی آنقدری که دوست داری شنونده پیدا کنی. پادکستساز هم خودناشر است. مثل بسیاری دیگر از کارهای مشابه، باید بخش قابل توجهی از وقتش را بگذارد روی ترویج و شناساندن کار. این لزوماً و برای همه، قسمت لذتبخش کار نیست. خیلی از فیلمسازها و نویسندهها هم از اینکه مدام از این برنامهی تلویزیونی به آن پادکست بروند و حرفها و شوخیهای از پیشآمادهشدهای را تکرار کنند بیزارند. اما این بخشی از معاملهاست. یکی از اولین چیزهای ناراحتکنندهای که من بعد از پادکستساز شدن یاد گرفتم همین بود که باید بخشی از وقتم را بگذارم برای شناساندن کارم به بقیه و پیداکردن شنونده. گاهی حتی بیشتر از وقتی که برای ساختن پادکست میگذارم. شوربختانه. این را من البته کمی دیر فهمیدم ولی از وقتی که فهمیدمش سریع دستبهکار شدم. تمرکزم هم روی توییتر بود.
گام سوم: تبلیغ اثر؛ کجا برای تبلیغ پادکست مناسب است؟
توییتر الان شبکهی اصلی پادکست سازهای فارسی زبان شده. گاهی فکر میکنم شاید اگر من قبل از اینکه پادکست بسازم در توییتر نبودم الان توییتر شبکهی اجتماعی اصلی پادکستهای فارسی نبود. من چهار ماه اول را تفریحی پادکست ساختم. از اوت تا دسامبر ۲۰۱۵. در این مدت پادکست فقط روی ناملیک بود، بلاگی در کار نبود و حساب کاربریای هم در شبکههای اجتماعی نداشتم. از اول ۲۰۱۶ پادکست چنلبی حساب توییتر داشت. یک سؤال منطقی در این مرحله این است که خب چرا توییتر؟
چون من از شش سال قبلش کاربر توییتر بودم، فضای توییتر فارسی را میشناختم و هر چند توییترم شخصی و خصوصی بود ولی بلد بودم چطوری توییت کنم. راحت بودم با توییتر. وقتی که این کار را میکردم البته به این چیزها فکر نکردم. اینستاگرام نداشتم، اهل فیسبوک نبودم و از تلگرام هم خوشم نمیآمد. برای همین برایم طبیعی بود که همان جایی دربارهی پادکستم حرف بزنم که دربارهی بقیهی چیزها حرف میزنم.
توییتر چنلبی در زمان انتشار این پست کمی بیشتر از ۲۰ هزار دنبالکننده دارد و البته همیشه از پادکست کوچکتر بوده و فکر هم نمیکنم پادکستی که از توییتر سازندهاش کمتر مخاطب داشتهباشد در مسیر درستی باشد. ولی در مراحل اول، توییتر کمک بزرگی به شناختهشدن چنلبی کرد. یک سال بعد از راهاندازی توییتر چنلبی کمی بیشتر از ۸۰۰ دنبالکننده داشت. تخمین من از تعداد شنوندهی پادکست در آن مقطع حدود هشت هزار نفر بود. کمپین حمایت از چنلبی در همان مقطع اجرا شد. همان موقع هم بود که من مزهی اولین حرفهای آزاردهندهی پشت سر پادکست و خودم به عنوان سازندهاش را چشیدم. آن موقع پوستم زیادی نازک بود و خیلی ناراحت شدم. الان هم البته پوستم به اندازهی کافی کلفت نیست. ولی حداقل حواسم به این نقطهی ضعفم هست.
گام چهارم: زمانبندی معرفی اثر؛ از چه زمانی تبلیغ پادکست را شروع کنم؟
۱. قبل از اینکه پادکستتان را منتشر کنید برایش حساب توییتر باز نکنین. شما کریستوفر نولان نیستین. کسی منتظر شاهکار شما نیست. توییت کردن هم مجانی نیست. هرچند شاید حواسمون نباشه که هر توییت چقدر هزینه برامون داره. وقت و منابع محدودتان را بگذارید روی ساختن بهترین پادکستی که میتوانید بسازید. چند اپیزود که ساختین شروع کنین به سر و صدا کردن در توییتر. اینطوری آدمهایی هم که اسمتان را میشنوند چیزی دارند که کیفیتش را بسنجند. تا قبل از آن نیازی به اطلاعرسانی نیست. اصلاً اطلاعاتی نیست که لازم باشد رسانده شود.
۲. روی بازخوردها و کامنتهایی که در توییتر میگیرید حساب زیادی باز نکنید. بعداً دربارهی اهمیت این بازخوردها در مرحلهی اول کار بیشتر مینویسم. ولی برای کسی که به سیستم دفاعی مستحکم در برابر این حملهها مجهز نیست یکی دو نظر منفی ممکن است خیلی گران تمام شود. هم برای خودش هم برای پادکستش.
۳. شما ممکن است پادکستساز خوبی باشید ولی کارتان در توییتر نگیرد. اگر دیدید اوضاع به این سمت میرود زود رهایش کنید. اداره کردن توییتر یک مهارت است. ربط مستقیمی هم به مهارت پادکستسازی ندارد. یادتان نرود که کار اصلی شما پادکستساختن است. توییتر قرار بوده که کمکتان کند. توییتر آچار شماست. اگر کارتان را راه نینداخت عوضش کنید.
۴. تصمیمهای مهم پادکست را خودتان بگیرید و برایش نظرسنجی توییتری نگذارید. شما به عنوان خالق یا مدیر پادکست موظفید که یک تصمیمهایی بگیرید و مسئولید که بهترین تصمیم را بگیرید. کاری را که بر عهدهی شماست به کسی که نه میشناسیدنش نه پسفردا میتوانید بازخواستش کنید نسپارید. (مگر اینکه از همین حالا دنبال شریک تقصیر برای شکست احتمالی بگردید که در آن صورت خب اصلاً بهتر است پروژهی پادکست را بگذارید برای وقت بهتری.)
۵. در حباب توییتر پادکستی گیر نکنید. کلی ادم هست که محتوای فارسی مصرف میکند و میتواند شنوندهی پادکست شما باشد. خودتان را محدود به دنبالکنندههای توییتر این پادکست و آن حساب پر فالوئر نکنید. اگر دربارهی سنجاققفلی پادکست ساختهاید بروید دنبال کسانی که اصلاً پادکست نمیشنوند. رفتن سر وقت شنوندههای پادکست سوزن تهگرد ممکن است اولش خیلی وسوسهکننده باشد ولی راه بهینهای نیست. شما بروید دنبال آن اکثریتی که تا حالا هیچ پادکست نشنیدهاند و از بین آنها برای پادکستتان شنونده پیدا کنید. پادکستشنوها خودشان پیدایتان میکنند.
خلاصه اینکه شما به عنوان پادکستساز باید بدون خجالت و با تمام قوا پادکستتان را تبلیغ و ترویج کنید. نه اینکه دوستانتان را با یادآوری پادکستتان در مهمانی معذب کنید، بلکه گوش به زنگ باشید و هرجا کسی را دیدید که میتوانست شنوندهی شما باشد پادکست را بهش معرفی کنید و کمکش کنید یک اپیزود را بشنود. حالا دربارهی اینکه وقتی هدف شناسایی شد چطور باید پادکست را بهش معرفی کرد بعداً حرف میزنیم. این پست بیشتر دربارهی تجربهی من در ادارهی توییتر پادکست چنلبی بود.
نویسنده: علی بندری