در این پست دوست دارم در مورد تجربهی دو ماه استفاده از رژیم غذایی لیمومی بنویسم. اگر شما هم این اواخر با موضوع افزایش وزن و چاقی درگیر هستین، امیدوارم این نوشته براتون مفید باشه، اگر هم هدفتون کاهش یا افزایش وزن نیست، ولی احساس میکنین که تغذیهی مناسبی ندارین و علاقه دارین متناسب با طبع و مزاجتون غذا بخورین، بازم به نظرم براتون مفیده. اگر هم کلا به طبع و مزاج و این چیزا اعتقادی ندارین (مثل من) بازم شاید یه بخشهاییش مفید باشه. اگر از اون دسته آدمها هستین که هر چی میخورین چاق نمیشین میتونین این متن رو نخونین!
اول به صورت بولتوار یه سری از نکات مثبتی که به ذهنم میرسه رو میگم.
ویژگیهای مثبت
یوایکس(UX) عالی!!!
به عنوان یه نفر کامپیوتری، از اینکه میتونستم بدون دخالت و ارتباط با هیچ فردی، رژیم رو بگیرم و پیش برم خیلی خوشحال بودم.
یک بار فرآیندشون رو از اول تا آخر برین قشنگ متوجه این میشین که چقدر فکر شده که این یوایکس اینقدر ساده باشه.
رژیم شما به صورت کامل در یک فایل پیدیاف میاد و این فایل خیلییی کامله، همهی اطلاعات لازم برای اون دورهی رژیم رو شامل میشه.
سفارشیسازیهای خوب
اولا که انواع رژیمها وجود داره برای افراد مختلف مثل رژیم بارداری، رژیم شیردهی، رژیم چاقی، رژیم لاغری، … .
توی رژیم از شما سوالات مختلفی پرسیده میشه مثلا چه غذاهایی رو دوست دارین و چه غذاهایی رو دوست ندارین؟
معمولا وعدههای غذاییتون رو چجوری و کی و کجا میخورین؟
میزان فعالیتتون چقدره؟
سابقهی انواع بیماریها؟
و یک سری اطلاعات دیگه (بازم در مورد یوایکس خوب اینو بگم که اصلا وارد کردن این اطلاعات سخت نیست، فوقش میگید نمیدونم)
مثلا در مورد اطلاعات بدنتون، چیزی که باید وارد کنین قد و وزن و دور مچه، ولی میتونین کلی اطلاعات دیگه رو هم اگه بخواین وارد کنین.
امکان انتخاب گزینهی خرید غذای بیرون
معمولا یه مشکلی که رژیمها دارن اینه که یه فرضهای عجیب در مورد آدما دارن، یعنی انگار نمیدونند یه کارمند ممکنه هر روز ناهارش رو از بیرون سفارش بده و … .
اشاره شده که ترجیحا خودتون غذاتون رو آماده کنین تا بهتر نتیجه بگیرین از رژیم، ولی بازم امکانش هست که بتونین با سفارش غذا از بیرون هم رژیم بگیرین.
تنوع غذایی
آقا ما در اون دو ماهی که این رژیم رو داشتیم، با یک طیف متنوعی از غذاهای ساده و خوشمزه مواجه شدیم. معمولا سخته که خود به خود پاشید یه غذای سادهی جدید رو آماده کنین، چرا؟
سادگی غذاها، یه ترسی که من معمولا از رژیم داشتم اینه که یهو با یه سری مواد اولیهی غذایی مواجه میشی که اصلا تا حالا نشنیدی و نمیدونی چجوری باید استفادهشون کنی، ولی توی رژیم ما، خیلی مواد غذایی ساده و آشنا بودند.
دستور پخت غذاها
برای هر کدوم از غذاهایی که توی رژیمتون هست، یه دستور پخت ساده هم اومده، البته میتونین برای دستور پخت دقیقتر توی اینترنت هم سرچ کنین. یه خاطره بگم، یه روز من خونه بودم و ناهار اون روز من «کلمپلو» بود، شاید باورتون نشه ولی من تا این سن، برنج نپخته بودم، خلاصه وسط جلسات یه برنجی پختم و یه خورشتی و این دو تا رو قاطی کردم و … . بعد عکس از غذا برای همسرم فرستادم و گفتم این هم «کلمپلو» که همسرم گفت چرا به جای کلم، کدو پختی؟ :))))
اندازههای دقیق
من یه ترازوی دیجیتالی با دقت دهمِ گرم داشتم، که برای اندازهگیریها خیلی به کارمون اومد. یعنی به جای کف دست و قاشق و لیوان، دیگه دقیق وزن میکردیم. کمکم دستتون میاد که ۹۰ گرم نون چقدره.
امکان انتخاب رژیم مشترک
اگه یه نفر رژیم بگیره، نفر بعدی میتونه بگه که من دوست دارم رژیمم تا حد امکان شبیه به رژیم فلانی باشه، بازم پیشنهادشون اینه که از این کارا نکنین، تا نتیجهی بهتری بگیرین، ولی به نظرم اینم از اون مواردی بود که این رژیم رو معقولتر و قابلاجراتر میکرد.
میوهی خیلی زیاد
راستش یکی از دورههایی بود که ما خیلییی میوه خوردیم، من روزی ۴۰۰گرم میوه داشتم، و یه سری میوهها هم توصیه شده بود که بیشتر بخورم و یه سری کمتر.
تاکید بر پیادهروی روزانه
ما روزانه ۳۵ دقیقه پیادهروی داشتیم. این که یک برنامهای گفته هر روز باید ۳۵ دقیقه پیادهروی کنی، خیلی برامون اثرات خوبی داشت. این چیزیه که شاید آدم هر روز دلش بخواد انجام بده، ولی نمیدونم چرا ما وقتی به یک برنامه پایبند میشیم، بهتر انجام میدیم. این پیادهروی خیلی برامون مفید و موثر بود. معمولا آخر روز کاری، میرفتیم توی محله و کمکم با پارکها و فضاهای دور و بر خونهمون آشنا شدیم.
این زمانهای ۴۵ دقیقهای فرصت خوبی بود برای صحبت دو تایی. معمولا وقتی که شما خونه هستین و کاری نمیکنین، حواستون پرت میشه به کار، به گوشی، به کتاب، به کارهای خونه و … و نمیتونین یک مکالمهی با کیفیت داشته باشین. ولی موقع پیادهروی، بدن شما مشغول یک فعالیت نسبتا سادهس و یک فرصت عالی دارین برای صحبت.
باعث شد ما برای اولین بار بریم دور دریاچه پیادهروی کنیم، اولین بار یادمه گفتیم دیگه از این پارک محله خسته شدیم، بریم یه جای دیگه پیادهروی، گفتیم بریم دور دریاچه، عصر/شب بود، با تپسی رفتیم، خیلی شلوغ بود، پیادهروی رو انجام دادیم و گفتیم عصرا شلوغه فردا صبح بیایم. فرداش ساعت ۷-۸ رفتیم، گرم بود، گفتیم پس باید ۶ بیایم. و این شاید عجیبترین چیزی بود که اگه به خانوادههامون میگفتیم باور نمیکردن! ما ساعت ۶ صبح پاشیم، بریم پیادهروی!
طبع مترز!
از هزاران سال پیش، بشر برای درک و تفسیر بهتر دور و بر خودش یه سری فرضیه داشته و با یه سری آزمون و تجربه هم این فرضیات رو بهبود میداده. یکی از این نظریات که بعضا بهش طب سنتی میگن، اینه که یک نگاه ۴تایی به جهان داره، آتش، هوا، خاک و آب. و مثل هر فرضیهی دیگهای تلاش میکردن هر چیزی که میشه رو یه جوری ربط بدن به این عناصر اربعه! (عناصر چهارگانه)
بعد این نگاه رو به گیاهان و حیوانات و خوراکیها و اجزای بدن و .... آوردند.
میشه این عناصر چهارگانه رو با دو تا صفت گرمی(دما) و خشکی(رطوبت) دستهبندی کرد. یعنی هر چیزی یا گرمه یا سرد و از طرف دیگه یا خشکه یا تر. مثلا آتش رو میشه گفت گرم و خشک، هوا گرم و تر، خاک سرد و خشک، آب سرد و تر. حالا میگن هر فردی هم ممکنه یه همچین طبعی داشته باشه. (فکر کنم یه فرق طب سنتی و طب اسلامی اینه که اونجا علاوه بر اون ۴ عنصر، یه عنصر روحانی (غیر مادی) هم برای هر چیزی در نظر میگیرن!)
بعد هر طبعی رو میگن بهتره چه چیزایی بخوره یا چه کارایی بکنه که حالش بهتر باشه. (در واقع فکر کنم هدف نزدیک شدن به تعادله)
یا برای هر طبعی، میگن که یه فرد با این طبع، معمولا چه ویژگیهای رفتاری و ظاهری و اخلاقی ممکنه داشته باشه.
من خودم آدمی بودم که همیشه میگفتم اینا چرت و پرت هستند، وقتی علم نوین پزشکی داریم، وقتی اتم و مولکول رو کشف کردیم، اینکه برگردیم برای آدمها طبع تعریف کنیم، همون قدر احمقانهس که برگردیم به نظریهی اتمی ۳۰۰۰ سال پیش. یا اگه قائل باشیم به این که طبایع درست هستند، پس میتونیم بگیم خورشید هم دور زمین میگرده!
ولی چند وقت پیشا یه تغییر نگاهی در من ایجاد شد، اونم اینکه امتحان کنم چیزا رو، وقتی یه چیزی چند هزار سال دوام آورده، اگه برای آدمها ذرهای شعور و عقل قائل باشیم، لاید کلی از باگهاش هم در اومده و لابد یه کاربردی هم داشته که دوام آورده. برای همین با این نگاه شروع کردم این رژیم رو. راستش بعدش برام این دستهبندی شد یه چیزی شبیه تیپهای شخصیتی mbti یعنی ممکنه یه جاهایی «مفید» باشه.
احساس سبکی و سیری ۵-۶
یه ویژگی جالب رژیم این بود که خیلی احساس گرسنگی نمیکردم. در واقع بعدا که دارم اینو مینویسم میدونم که بین «گرسنگی» و «ولع» تفاوت هست. آدم در چنین رژیمی احساس گرسنگی نمیکنه، ولی ولع خوردن غذاهای ممنوع رژیم وجود داره. حالا بعدا شاید مفصل در مورد تفاوت این دوتا بنویسم. ولی اگر در بازهی ۱ تا ۱۰، ۱ رو برای گرسنگی شدید رو به موت در نظر بگیرم و ۱۰ رو سیری در حد ترکیدن، توی این رژیم همواره احساس ۵-۶ داشتم.
یه چیز جالب اینه که غذا یهویی کم نمیشه، اون اوایل من حتی احساس میکردم دارم زیاد میخورم نسبت به قدیم، مثلا توی رژیم من فکر کنم ۱۸قاشق برنج بود یه وعدههایی٬
صرفهی اقتصادی!
یک اتفاق جالب این بود که ما دیدیم در کنار این رژیم چقدر هزینههای غذاهامون کاهش پیدا کرد. یه بخش عمدهای از این هزینهها به خاطر خرید غذا از بیرون بود و شما وقتی تصمیم میگیرید از بیرون غذا بخرید دیگه بین پیتزا و قرمهسبزی، پیتزا رو ترجیح میدین! یعنی یه بار دیدیم ما هر چقدر به این رژیم در ماه پول بدیم (که زیاد هم نیست) توی همین کاهش هزینهی غذاها جبران میشه.
وعدهی آزاد
وعدهی آزاد یکی از اون چیزایی هست که وقتی دچار «ولع» شدین میتونین یه کمی با ولعتون چونه بزنید و موکول کنید به وعدهی آزاد. یک وعدهی غذایی در هفته (به اندازهی یک ساعت) آزاد هستین که هر چی دلتون میخواد بخورین.
ویژگیهای منفی
اصلیترین مشکل هررر رژیمی: توجه
مغز ما، یکی از باارزشترین و کمیابترین منابعی که داره، توجهه. رژیم توجه میخواد، اینکه صبح بیدار میشین به این فکر کنین که امروز صبحونه چی دارین، یا اگه در طول روز، طبق عادتهای قدیمی، به ذهنتون میرسه یه چیزی بخورین و «حواستون» باشه که توی رژیم هستین، یا اگه بیرون هستین و یه چیزی میبینین و هوس میکنین، باید «حواستون» باشه، اگه ناراحت هستین و بدن و مغزتون مثل همیشه میخواد به خوردن پناه ببره، باید «حواستون» باشه، باید حواستون باشه که در طول ۲۴ ساعت، یک ساعت رو بذارین برای پیادهروی و قبل و بعدش. باید حواستون باشه که برای غذاهای فردا مواد اولیهی لازم رو تهیه کنین و … .
بنابراین رژیمها یه چیزهایی هستند که سخته برای مدت طولانی بهشون پایبند بود، چون معمولا اتفاقاتی میفته که لازمه توجه شما یه مدت به اونا بیشتر باشه، مثلا ما یه ماه درگیر پیدا کردن خونه و اثاثکشی بودیم. خب این دوره، استرس و فشاری که وارد میکنه، کارهای جدیدی که پیش میاد، باعث میشه شما نتونین اون توجه لازم رو به رژیمتون بکنین. یا ممکنه در شغلتون یه بازهای فشار و حجم کارها زیاد بشه و خب شما ناخودآگاه توی این جابجایی مصرف توجه، از رژیم میزنین.
رژیمها برای دوران صلح نوشته میشوند. ما این رژیم رو فکر کنم در ماه ۱۱م سکونتمون در خونهی قبلی داشتیم میگرفتیم، یعنی تازه اون موقع زندگیمون داشت روی یک روتین میفتاد که بتونیم صبح خیلی زود پاشیم بریم پیادهروی، یا بتونیم برنامهریزی کنیم برای ساعت ناهار و شام و … . بعدش که فهمیدیم باید خونه رو جابجا کنیم، دوباره یه دوره با ثبات کمتر داشتیم تا بتونیم خونهی جدید پیدا کنیم، جابجا بشیم و شاید چند هفته طول بکشه که خونه رو بچینیم و بعد از ۲-۳ ماه، تازه داریم به اون ثبات نزدیک میشیم. بنابراین یه همچین اتفاقاتی ممکنه رژیم گرفتن رو براتون سخت کنه.
هر کدوم از موارد بالایی در عین حال که مثبت هستند ممکنه منفی هم بشن، مثلا
تنوع بالا: وقتی شما مشغول کار هستین و هر روز میرین شرکت، تهیهی دو وعده غذا سخت میشه، ما یه دورهای که غذاهامون بیشترشون مشترک بود تلاش کردیم که ناهار رو همسرم شب قبلش آماده کنند و من هم در طول روز شام رو تهیه کنم. ولی دورهی بعدی اشتراک غذاها خیلی کم بود و حتی به این فکر کردیم که خودمون بعضی غذاها رو جایگزین کنیم تا تنوع کم بشه.
درجهی آزادی پایین: اصلا یکی از نکات مثبت رژیم اینه که شما رو از انتخاب کردن راحت میکنه. مثلا وقتی شما توی رژیمتون میخونین که شیرینی نباید بخورین، دیگه تموم شد، حالا اگه بیاین بگین یک ساعت در هفته میتونین فلان قدر شیرینی بخورین، یه کمی آزادی اضافه کردین و … . هر چقدر درجهی آزادی رژیم کم باشه، شما انتخابهای کمتری دارین و انرژی کمتری مصرف میکنین، ولی از اونجایی که جهان داره به سمت آنتروپی بیشتر حرکت میکنه، این درجهی آزادیِ کم در بلندمدت قابل نگهداری نیست. مثلا شما بالاخره یه روز هوس میکنین نوشابه بخورین و … .
اندازهگیری: اندازهگیری دقیق، بازم از اون دسته مواردی هست که هم خوبه هم سخت.
تهیهی غذا: سخته دیگه خدایی!
مسافرت و مهمونی :))
ما هر وقت رفتیم مهمونی چاق شدیم!
صفر یا یک
یک مشکل ذهنی در رژیمها اینه که شما یا داخل رژیم هستین یا نیستین. مثلا این رژیم دورهش ۲۱روزه بود. بین دو تا دوره یادمه یه روز فاصله انداختم و توی اون روز اصلا انگار رژیم نداشتم و خیلی بد غذا خوردم. باز هم شاید این یه چیز دو وجهی باشه، ولی شاید بهتر باشه رژیم رو وقتی هم نمیگیری یه چیزایی رو رعایت کنی!
جمعبندی:
ببینید رژیمها ساخته شدهاند تا شکست بخورند! یا اینجوری بگم در طول تاریخ، همهی رژیمها سقوط کردهاند!
رژیمها میان و میرن ولی آدمها میمونند، بشر به حیاتش ادامه میده و تکامل پیدا میکنه.
کارکرد اصلی این رژیم طبقه گفتهی خودشون این که شما مثلا ۱۰ دوره رژیم کاهش وزن میگیرین تا به وزن مطلوبتون برسید. به اون وزن که رسیدین حالا میریم سراغ رژیم تثبیت، یعنی رژیمی که با رعایت کردنش بتونین این وزن رو نگه دارین. به نظرم این خیلی روال منطقیای بود. پس شما در بهترین حالت استفاده از این رژیم این اتفاق براتون میفته که میرسین به وزنی که دوست داشتین و بعدش یه رژیم تثبیت میگیرین و احتمالا بعدش دیگه سبک زندگیتون عوض میشه و بدنتون هم تغییر میکنه و توی همون وزن ایدهآل میمونین، مثل خیلیها که میشناسیم یه کاهش وزن عجیب داشتن و بعدش هم همون موندن.
خب ولی من به این نتیجه نرسیدم از این رژیم. دلیلش هم این بود که احساس کردم سخته برام، ولی خیلی هم سخت نبود. خب اگه خودم تا ته نرفتم، چه توصیهای به بقیه میتونم بکنم؟ من میتونم بگم همین قدری که رفتم برام چیا داشت.
یاد گرفتن
طبعم و غذاهایی که برای طبعم مناسب هستند. مثلا من الان خیلی ساده میدونم که سبزی خوردن و پیاز حالم رو بد میکنه. یا خانومم میدونه که اگه من سالاد دوست دارم و اون دوست نداره خیلی طبیعیه. یا الان میفهمم من چرا عاشق بعضی میوهها هستم.
تجربهی بعضی چیزها که همینجوری نمیرفتم تجربه کنم
من مطمئنم اگر این رژیم و اون پیادهروی روزانهش نبود، من هیچ وقت نمیرفتم دور دریاچه پیادهروی کنم. من هیچ وقت نمیرفتم توی پارک محلهمون پیادهروی کنم. و به نظرم بعضی چیزها رو وقتی تجربه میکنین دیگه آدم سابق نیستین. الان دیگه من میدونم پیادهروی چقدر میتونه حالم رو خوب کنه، میدونم که میارزه ساعت ۶ صبح بری پیادهروی. این چیزیه که از این رژیم برام میمونه.
من مطمئنم اگه این رژیم نبود من هنوز برنج نپخته بودم!
پ.ن: الان که داشتم این متن رو مینوشتم، رفتم یه نگاهی به لیمومی زدم و وقتی اینا برام یادآوری شد تصمیم گرفتم یه دورهی دیگهی لیمومی ثبتنام کنم.
و دیدم که اگه از این لینک من ثبتنام کنین ۴۰ درصد تخفیف میگیرین برای اولین پرداختتون.
اما الان دارم چیکار میکنم؟
با یه مفهومی به نام «مغز وابسته به غذا» آشنا شدم. اینجوری که «سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل، بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران!»